از آن جایی كه فقط خداوند متعلَّق حقیقی محبّت در جان و فطرت انسان است، انسان نمیتواند جز خدا را دوست داشته باشد، زیرا هر چیزی را که انسان دوست دارد به جهت جنبهی كمالی آن است، همین امر موجب میشود به محبوبی نظر کند که متذکر کمال و زیبایی است و آن محبوب هرگز نمیتواند با زیباییهای زمینی خود دل ما را در نزد خود نگه دارد مگر آن که زیبائیهای آسمانی در او باشد و آن زیباییها اولاً: در موطن انسانی، مطلق باشد، ثانیاً: راهی به سوی زیبائی مطلق بگشاید و مصداق این زیبایی جز امامان معصوم(ع) نیستند. وقتی گل زیبایی را دوست دارید به جهت آن است که زیبایی را دوست دارید و چون این گل از آن زیبایی برخوردار است، آن را دوست دارید، پس عملاً زیبایی را دوست دارید، از طرفی زیبایی به معنی مطلق آن جز کمال مطلق یعنی خداوند نیست، و رسول خدا(ص) در این رابطه فرمود: «اِنَّ اللَّهَ جَمیلٌ یحِبُ الْجَمال»؛(26) خداوند زیبا است و زیبایی را دوست دارد. پس هرچه را که شما به عنوان زیبایی دوست دارید به جهت آن است كه كمال مطلق را دوست دارید و چون دوستداشتن زیبایی خود یک نوع کمال است، خداوند در عین آن که خود را دوست دارد، هر زیبایی را از آن جهت که زیبایی است و به جمال جمیل او تعلق دارد، دوست دارد. ما گل را از آن جهت كه نقص دارد دوست نداریم بلکه از جهت جنبهی کمالیاش دوست داریم. مثلاً میگوییم: این گل اطلسی، خصوصیات گل بنفشه را ندارد، ای كاش كمالات و زیباییهای آن گل را هم داشت. پس در واقع شما نقصهای گل زیبا را دوست ندارید، بلكه كمالاتش را دوست دارید. حال چون كمالاتش محدود است، به اندازهای كه محدود است، ناقص است و شما آن نقص را دوست ندارید، پس كمالاتش را به طور مطلق میخواهید، از طرفی مطلق همهی كمالات، خداست،پس مطلقاً محبّت انسانها به خداست و اگر آن محبّت به جایی دیگر نیز سیر میکند چون حکایتی است از کمال مطلق و چون زیباییهای آن را نشان میدهد دوست دارید. دعوت به مودّت اهل البیت(ع) از آن جهت است كه آن ذوات مقدسه نمایش کمالات الهیاند و متذکر مودّتی هستند که انسان به خدا دارد و آن را محقق میسازند. خداوند بر اساس علم به قاعدهی مودّت، امامان معصوم(ع) را راه ارتباط محبّتآمیز به خودش قرار داده است. چون در دل آن محبّت، محبّت مطلق به خدا و قرب حقیقی که فقط از طریق مودّت بهوجود میآید، حاصل میشود.
خاصیت عشق این است كه عاشق را همسنخ معشوق میكند، وقتی محبوبِ جان انسان کسانی بودند که عین فنای فیاللهاند، انسان از طریق آنها مفتخر به فنای فیالله میشود و راه عملی محبّت به خدا جز این نیست. بنابراین راه محبّت به پروردگار، با معرفت به اهل البیت(ع) شروع میشود و به مودّت آنها میرسد و راه محبّت به پروردگار از طریق آنها گشوده میگردد.
موضوع یگانگی مُحبّ با محبوب تا حدّی است که حتی وقتی محبوب انسان، انسان غیر معصومی هم باشد، نقشآفرین است. شهید مطهری(ره) میفرمودند طلبههای شاگرد مرحوم آیتالله جلوه آنچنان مجذوب ایشان میشدند که تُن صداهایشان شبیه تُن صدای استادشان میشد. كسی كه فرهنگ محبّت را شناخت و وارد دنیای محبّت شد چیزهایی در شخصیتش ایجاد میشود كه در حالت عادی غیر ممكن بود بهوجود آید. میفرمودند: ما از شكل راهرفتن بعضی از طلبهها میفهمیدیم اینها شاگردان مرحوم آیتالله جلوه هستند، ناخودآگاه آنچنان بین آنها با استادشان اتحاد پیدا میشد كه دیگر خودشان را فراموش میکردند، حتی حرکاتشان تحت تأثیر محبّت به استادشان واقع میشد. همانطور که گاهی محبّت فرزندان به پدر و مادر طوری اسـت كه شما از تكلم آن جوان متوجه میشوید كه فرزندِ چه کسی است. تا آنجا که ما میخواهیم بگوییم شباهت چهره فرزندان به مادر و پدر، ریشه در توجه و محبّت روح فرزند به مادر و پدر دارد. البته گاهی موانعی در میان میآید که این مسیر درست طی نمیشود. اما به طور كلی عشق موجب یگانگی بین مُحبّ و محبوب خواهد شد، چون موجب اتصال روحی بین آنها میگردد در نتیجه هر چه را كه محبوب دوست میدارد، مُحِب هم آن را دوست خواهد داشت. منتها وقتی این مسیر نتیجهی واقعی میدهد که رسیدن به مطلق کمال از منظر مُحب پنهان نگردد. توصیه به عشقی که عرفا به آن تأکید دارند از همین جهت است و لذا حافظ توصیه میکند:
عاشق شو ور نه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
او تأکید دارد که انسان از طریق عشق، به مقصد اصلی خود که قرب به معبود اصلی است، میرسد، ولی همین حافظ میگوید:
مردی ز کَنَندهی در خیبر پرس
اَسرار کرم ز خواجهی قنبر پرس
گر طالب فیض حق به صدقی حافظ
سرچشمهی آن ز ساقی کوثر پرس
یا در جایی دیگر میگوید:
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقهی رهت شود همّت شحنهی نجف
همچنان که مولوی در مورد علی(ع) میگوید:
ترجمانی هرچه مارادر دل است
دستگیریهرکهپایشدرگلاست
مرحبا یا مجتبی یا مرتضی
ان تغب جاء القضاء ضاق الفضا
انت مولی القوم من لا یشتهی
قدردی کُلاًّ لئن لم ینته
میگوید: آنچه در درون قلب عارفان است تو ترجمان آن هستی تا بتوانند واردات قلب خود را درست تحلیل کنند، همچنان که دستگیر کسانی هستی که در مسیر سلوک پایشان در گِل گیر کرده است. خوشآمدی ای برگزیده و ای پسندیده، اگر در صحنهی هدایت اهل سلوک نباشی، قضا می آید و فضای بندگی را تنگ میکند، تو مولای قوم مسلمانان هستی، حال آنکس که تو را نخواهد و نپذیرد، اگر باز نایستد و از انکارش دست بر ندارد، بهکلی هلاک میشود. همچنین که در جای دیگر میگوید:
هست اشارات محمد المراد
كل گشاد اندر گشاد اندر گشاد
صد هزاران آفرین بر جان او
بر قدوم و دور فرزندان او
آن خلیفه زادگان مقبلش
زادهاند از عنصر جان و دلش