عن علی علیهالسلام قال: ان من مکارم الاخلاق أن تصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفو عمن ظلمک؛(88)
حضرت علی علیهالسلام فرموده:
از جمله مکارم اخلاق برقرار نمودن رابطه دوستی با آن کس است که از تو بریده و عطا نمودن به کسی است که تو را محروم ساخته و عفو و اغماض از کسی که به تو ستم کرده است.
غریزه حیوانی و حس تلافیجویی میگوید کسی که تو را ترک گفته باید به بیاعتنایی، او را ترک کنی، کسی که تو را محروم نموده، اگر فرصت به دست آوردی، محرومش نمایی، و از کسی که به تو ستم کرده، انتقام بگیری و مجازاتش نمایی.
بنابراین آن کسی که میخواهد به مکارم اخلاق متخلق گردد، باید خواهشهای غریزی و تمایلات نفسانی را واپس زند و به کرامت نفس و بزرگواری گرایش یابد و این کاری بس مشکل است ولی در پیشگاه الهی بسیار ارزنده و مهم است و در پارهای از موارد، صاحب این خلق را در دنیا از نفع و بهره بزرگی برخوردار میسازد.
اسماعیل بن احمد سامانی در ماوراء النهر حکومت میکرد. عمر بن لیث صفاری تصمیم گرفت با او بجنگد و ماوراء النهر را حوزه حکومت و قلمرو فرمانروایی خویش درآورد. لذا لشکر نیرومندی مجهز ساخت و عازم بلخ گردید. اسماعیل بن احمد برای او پیامی فرستاد که هم اکنون تو بر منطقه بسیار وسیعی حکومت میکنی و در دست من جز محیط کوچک ماوراءالنهر نیست. از وی خواسته بود که به آنچه در دست دارد قانع باشد و مزاحم او نشود. ولی عمر بن لیث به پیام اسماعیل اعتنا نکرد، هیچ راه را پیمود. از جیحون گذشت، منازل را طی کرد و به بلخ رسید. سرزمین را برای لشکرگاه برگزید، خندق حفر نمود، نقاط مرتفعی را برای دیدهبانی مهیا کرد و ظرف چندین روز تمام مقدمات جنگ را آماده نمود. در خلال این مدت لشکریانش تدریجا از راه میرسیدند. هر گروهی در نقطه پیشبینی شده مستقر میشدند.(89)
جمعی از افسران و خواص اسماعیل بن احمد که آوازه جرأت و شهامت عمرو بن لیث را شنیده بودند، از مشاهده آن همه سرباز مسلح و مجهز تکان خوردند و با یکدیگر مشورت نمودند و گفتند: اگر بخواهیم با عمر و سپاه نیرومندش پیکار کنیم یا باید همگی از زندگی چشم بپوشیم و کشته شویم، یا آن که در گرماگرم نبرد، به دشمن پشت کنیم و میدان جنگ را ترک گوییم و به ذلت فرار تن در دهیم و هیچ یک از این دو بر وفق عقل و مصلحت نیست. بهتر است که از فرصت استفاده کنیم و پیش از شکست قطعی به وی تقرب جوییم و امان بخواهیم، چرا که او مردی دانا و توانا است و هرگز دامن خویش را با کشتن این و آن که عمل عاجزان و ابلهان است، لکهدار نمیکند.
یکی از حضار گفت: این سخنی عاقلانه است و نصیحتی مشفقانه است و باید طبق آن تصمیم گرفت. قرار شد در شب معین گرد هم آیند و به این نظریه جامه عمل بپوشانند.
شب موعود فرارسید، با هم نشستند و هر یک نامه جداگانهای به عمر نوشتند و مراتب وفاداری خود را نسبت به او اعلام نمودند و از وی امان خواستند. نامههای افسران و خواص اسماعیل به عرض رسید، آنها را خواند، از مضامین آنها آگاه شد و همه آنها را در خرجینی جای داد و در آن را بست و مهر نمود.
در خواست پناهندگیشان را اجابت کرد، جنگ آغاز شد. برخلاف تصور افسران موجباتی فراهم آمد که اسماعیل بن احمد غلبه کند.
سپاهیان عمرو در محاصره واقع شدند و خیلی زود شکست خوردند. عدهای کشته، گروهی دستگیر شده، و جمعی گریختند.
سپاهیان عمرو در محاصره واقع شدند و خیلی زود شکست خوردند. عمرو بن لیث نیز فرار کرد ولی دستگیر شد، ساز و برگ نظامیان عمرو غنیمت رفت، اموال اختصاصی او و همچنین خرجین نامه افسران به دست اسماعیل افتاد از مشاهده خرجین و مهر عمرو بن لیث و یادداشتی که روی آن بود، به مطلب پی برد و دانست محتوای خرجین، نامه هایی است که افسرانش به عمرو نوشتهاند.
خواست آن را بگشاید و نامهها را بخواند تا بداند نویسندگان آنها چه کسانی هستند؛ ولی فکر صائب و عقل دوراندیشش او را از این کار بازداشت.
با خود گفت: اگر نامه را بخوانم و نویسندگانش را بشناسم، به همه آنها بدبین میشوم و آنان نیز اگر بدانند که رازشان فاش شده است، از عهدشکنی و خیانتی که به من کردهاند، دچار خوف و هراس میشوند و ممکن است از ترس جان خود پیشدستی کنند و این پیروزی را به شکست مبدل سازند و مفاسد بزرگ و غیرقابل جبرانی به بار آورند.
خرجین را نگشود و تمام خواص و افسران خود را احضار نمود. خرجین بسته را که مهر عمرو بر آن بود به ایشان ارائه داد و گفت:
اینها نامههایی است که جمعی از افسران و خواص من، به عمرو نوشتهاند و به وی تقرب جستهاند و از او امان خواستهاند. دهبار حج خانه خدا به ذمه من باد اگر بدانم در این نامهها چیست و نویسندگان آنها چه کسانی هستند و در صورتی که امانخواهی نویسندگان راست باشد، آنان را عفو نمودم و اگر دروغ باشد از گفته خود استغفار میکنم و سپس دستور داد آتش افروختند و در حضور تمام افسران و خواص، خرجین سربسته را با همه محتویاتش در آتش افکندند و سوزاندند و اثری از نوشتهها باقی نگذاشت.
نویسندگان نامه از این کرامت نفس و گذشت اخلاقی به حسرت آمدند از این که نوشتهها خاکستر شد و سوءنیتشان برای همیشه مستور ماند و آسودهخاطر گشتند.
آنها هم از عمل خودشان پشیمان شدند و مجذوب فرمانده بزرگوار خویش گردیدند و از روی صداقت و راستی تصمیم گرفتند، نسبت به او همواره وفادار باشند.(90)
کرامت نفس اسماعیل بن احمد مدلول کلام علی علیهالسلام است که فرموده:
العفو زکاة الظّفر و السُّلوُّ عوضک ممّن غدر؛(91)
عفو و بخشش، زکات پیروزی و ظفر است، از یاد بردن و به دست فراموشی سپردن و تلافی نمودن، مکر و غدر است.
از آنچه مذکور افتاد روشن شد که خلق خوب و حسن معاشرت با مردم در اسلام مورد کمال توجه است و در قیامت، صاحبان اخلاق حمیده، مشمول رحمت و عنایت خاص حضرت باریتعالی هستند.(92)