تربیت
Tarbiat.Org

حکایات منبر « داستان‏های شیرین و حکایات خواندنی در محضر استاد سخن، زبان گویای اسلام مرحوم فلسفی رحمة الله علیه »
محمد رحمتی شهرضا

نیت رشید

برای آن که نیت رشید و مصون ماندن از شک، هر چه بهتر و بیشتر برای خوانندگان محترم روشن گردد، در این جا به طور نمونه بحث و گفت‏وگوهایی که بین منصور بن حازم و جمعی از مخالفین در مورد علی علیه‏السلام و لزوم پیروی از آن حضرت رد و بدل گردیده است، ذکر می‏شود.
منصور بن حازم از اصحاب امام صادق علیه‏السلام است. مشکل بزرگ در آن زمان برای اصحاب و دوستان آن حضرت مسئله امامت بود. شیعیان و دوستداران اهل بیت علیه‏السلام و گروه مخالفین در اصل ایمان به خدا و توحید و همچنین درباره رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم متفق‏القول بودند و همه عقیده داشتند به این که قرآن شریف، وحی حضرت رب العالمین است و به عنوان کتاب آسمانی اسلام نازل شده و مردم باید از آن تبعیت نمایند. همه می‏دانستند که قرآن حاوی بعضی از مجملات است و برای این که آن مجملات تبیین شود و واضح گردد، خداوند تبیین آیات را به عهده نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گذارد:
و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزّل الیهم و لعلهم یتفکرون؛(220)
ما قرآن را بر تو نازل نمودیم تا برای مردم، آن را که بر آنها فرو فرستادیم، بیان کنی.
منصور بن حازم این زمینه مورد قبول تمام مسلمین را پایگاه اساسی بحث خود قرار داد، با آنان سخنانی را رد و بدل نمود و موقعی که شرفیاب محضر امام صادق علیه‏السلام گردید، خلاصه مطالب خود را به عرض مقدس آن حضرت رساند.
قلت انّ من عرف أنّ له ربّاً فقد ینبغی له أن یعرف أن لذلک الرب رضا و سخطا و أنّه لا یعرف رضاه و سخطه الا بوحی أو رسول فمن لم یأته الوحی فینبغی له أن یطلب الرسل فاذا لقیهم عرف أنّهم الحجّة و أنّ لهم الطاعة المفترضة(221)
گفتم: کسی که دانست او را خالق و مالکی است سزاوار است که بداند برای آن مالک، خشنودی و خشمی است و بداند که خشنودی و خشمش جز از راه وحی یا به وسیله فرستاده او شناخته نمی‏شود.
کسی که بر وی مستقیما وحی نازل نمی‏شود، شایسته است که از پی رسولان خدا برود و موقعی که آنان را ملاقات‏کند، از راه شواهد و دلایل متوجه می‏شود که اینان حجت الهی هستند و اطاعتشان بر مردم واجب است.
و قلت للناس تعلمون أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان هو الحجة من الله علی خلقه قالوا بلی قلت فحین مضی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من کان الحجة علی خلقه فقالوا القرآن فنظرت فی القرآن فاذا هو یخاصم به المرجی و القدری و الزندیق الذی لا یؤمن به حتی یغلب الرجال بخصومته فعرفت أنّ القرآن لا یکون حجة الا بقیّم فما قال فیه من شی‏ء کان حقاً(222)
به آنان گفتم: می‏دانید که رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم، حجت خدا بر مردم بود؟ گفتند: بلی! گفتم: موقعی که آن حضرت از دنیا رفت، حجت الهی بر مردم کیست؟
پاسخ دادند: قرآن شریف. من در قرآن نظر نمودم، دیدم آن کتابی است که فرقه گمراه مرجئه و گروه قدری و حتی افراد زندیق که اصلا ایمان ندارند، به آن استدلال می‏کنند تا در بحث خود بر خصم خویش غلبه نمایند و او را شکست دهند. با توجه به این نکته دانستم که قرآن شریف به تنهایی حجت خدا نیست، مگر آن که در کنار قرآن، قیمی عالم و آگاه به تمام دقایق باشد و رموز آن را بیان کند که هرچه درباره آن آیات می‏گوید بر وفق حق و مطابق با واقع باشد.
فقلت لهم من قیّم القرآن فقالوا ابن مسعود قد کان یعلم و عمر یعلم و حذیفة یعلم قلت کلّه قالوا لا فلم أجد أحدا یقال انه یعرف ذلک کلّه الا علیا علیه‏السلام و اذا کان الشی‏ء بین القوم فقال هذا لا أدری و قال هذا لا أدری و قال هذا لا أدری و قال هذا أنا أدری فأشهد أن علیاً علیه‏السلام کان قیّم القرآن و کانت طاعته مفترضة و کان الحجة علی الناس بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و أنّ ما قال فی القرآن فهو حق فقال رحمک الله.(223)
از آنان پرسیدم: قیم قرآن کیست؟
گفتند: ابن مسعود قرآن را می‏داند، عمر می‏داند، حذیفه می‏داند.
گفتم: اینان تمام قرآن را می‏دانند؟
در پاسخ گفتند: نه! پس نمی‏یابیم احدی را که درباره‏اش گفته شود، تمام قرآن را می‏داند، جز حضرت علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام!
پس اگر چیزی مبتلا به مردم شود و ابن‏مسعود بگوید: نمی‏دانم، عمر بگوید: نمی‏دانم، حذیفه بگوید: نمی‏دانم، و علی علیه‏السلام بگوید: می‏دانم، شهادت می‏دهم که امیرالمومنین علی علیه‏السلام قیم قرآن است و طاعتش بر مردم واجب است و او بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، حجت خداوند بر مردم است و آنچه درباره قرآن بگوید، حق است.
امام صادق علیه‏السلام سخنان او را شنید و تایید فرمود و درباره‏اش دعا کرد و فرمود: خداوند تو را مشمول رحمت و عنایت خودش قرار دهد.
از سخنان منصور بن حازم برمی‏آید که او شخصی عالم و آگاه است و گفته‏هایش متکی به دلیل و برهان است. او از سخنان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم درباره علی علیه‏السلام آگاهی کامل داشت، ولی به آن روایت استدلال نکرد، زیرا مخالفین هر جا ببینند که حدیثی به ضرر آنان و به نفع شیعیان است، آن را نفی می‏کنند و می‏گویند: رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم چنین سخنی نفرموده است. از هم‏اکنون مدتی است در تجدید چاپ بعضی از کتب علمای عامه، احادیثی را که به نفع علی علیه‏السلام است، از آن کتب حذف می‏نمایند که نسل بعد، از آن اخبار بی‏خبر باشد.
منصور بن حازم به همین جهت در مقام استدلال، به روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تکیه نکرد و کلام خود را متکی به احاطه دانش و سلطه علمی علی علیه‏السلام بر قرآن شریف قرار داد و این مطلبی نبود که آنان بتوانند تکذیب کنند. لذا کلام منصور بن حازم بی‏جواب ماند و آنان با سکوت خود در واقع اعتراف کردند که قیم لایق و شایسته که جامع جمیع جهات و واقف به کلیه نکات قرآن باشد و بتواند نیازهای مسلمین را در هر موقع و مقام پاسخ دهد و حوایج آنان را از نظر دینی برآورده سازد، شخص علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام است.
منصور بن حازم با این بحث علمی و استدلالی خود اثبات نمود که دارای نیت رشید است و آنقدر در عقیده خود قوی است و آنقدر نیتش مسبوق به علم و آگاهی است که وقتی به علی علیه‏السلام اقتدا می‏کند و از گفتار و رفتار آن حضرت پیروی می‏نماید، کمترین شک و تردیدی در خلال علمش پیدا نمی‏شود و اطمینان دارد راهی را که می‏پیماید، راه حق و حقیقت و بر وفق رضای حضرت باریتعالی است.
زمانی که مردم در امر خلافت با علی علیه‏السلام بیعت نمودند و زمام امور کشور را به آن حضرت سپردند، افرادی در گوشه و کنار وجود داشتند که می‏خواستند علی علیه‏السلام در رأس کشور قرار گیرد، زیرا آگاه بودند که عمل آن جناب بر اساس عدل و دادگری خواهد بود و این کار بر وفق میل آنان نبود، چون می‏خواستند از شرایط محیط به نفع خود استفاده‏ها کنند و مقاماتی را به دست بگیرند و به منویات ناروای خود جامه عمل بپوشانند و علی علیه‏السلام شخصی نبود که به این کارها تن در دهد و اعمال ناروای آنان را بپذیرد. لذا بر ضد آن حضرت دسته‏بندی آغاز شد و در پس پرده توطئه‏های خائنانه شروع گردید و اولین اثر سوئی که از آن خیانت‏ها پدید آمد، این بود که جنگ بصره را برای علی علیه‏السلام ایجاد کردند و آن صحنه دردناک را به وجود آوردند و عده زیادی از مسلمانان اغفال شده را گرد هم آوردند و بر اثر آن، جنگ ناکثین را راه انداختند.
امام علی علیه‏السلام که واقف به تعالیم قرآن شریف و مقررات اسلامی بود، از اتمام حجت دست نکشید و گاهی به طور خصوصی با افراد اخلالگر مذاکره می‏کرد و تذکرات لازم را بیان نمود و گاه در مقابل جمعیت بسیار سخنرانی‏کرد و شنوندگان را از انحراف فکری آنان آگاه می‏ساخت.
متأسفانه تذکرات حکیمانه و بیانات عالمانه امام علی علیه‏السلام، لشکریان عایشه و طلحه و زبیر در مقابل امام علیه‏السلام ایستادند و علی علیه‏السلام برای آخرین بار و به منظور اتمام حجت، جوان لایقی را برگزید و به او فرمود: قرآن را به مقابل مردم ببر و از قول من بگو: علی علیه‏السلام می‏گوید، بیایید جنگ را کنار بگذاریم و حاکم بین ما و شما قرآن باشد.
آن جوان رفت. اما اینان نه تنها اعتنا نکردند، بلکه دست‏های او را قطع کردند و او را کشتند و دیگر از نظر شرعی، مطلب برای علی علیه‏السلام تمام شد و لذا جنگ را با عزمی ثابت و اراده‏ای جدی آغاز نمود و بدون شک و تردید به آنان حمله کرد و قضایای سنگین اتفاق افتاد و عده کثیری به خون غلطیدند.
نیت علی علیه‏السلام در حمله به آنان که در صحنه جنگ جمل گرد آمده بودند، نیتی رشید و مسبوق به علم و آگاهی بود، نیتی بر وفق حق و حقیقت بود و خلاصه نیتی بود که در آن کمترین شک و تردید وجود نداشت. از این رو علی علیه‏السلام در کمال قوت نفس و قدرت اراده به عمل خویش ادامه داد و به صحنه اخلالگری آن مردم خائن که بر ضداسلام پایه‏گذاری شده بود، پایان بخشید.(224)