برای آن که نیت رشید و مصون ماندن از شک، هر چه بهتر و بیشتر برای خوانندگان محترم روشن گردد، در این جا به طور نمونه بحث و گفتوگوهایی که بین منصور بن حازم و جمعی از مخالفین در مورد علی علیهالسلام و لزوم پیروی از آن حضرت رد و بدل گردیده است، ذکر میشود.
منصور بن حازم از اصحاب امام صادق علیهالسلام است. مشکل بزرگ در آن زمان برای اصحاب و دوستان آن حضرت مسئله امامت بود. شیعیان و دوستداران اهل بیت علیهالسلام و گروه مخالفین در اصل ایمان به خدا و توحید و همچنین درباره رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم متفقالقول بودند و همه عقیده داشتند به این که قرآن شریف، وحی حضرت رب العالمین است و به عنوان کتاب آسمانی اسلام نازل شده و مردم باید از آن تبعیت نمایند. همه میدانستند که قرآن حاوی بعضی از مجملات است و برای این که آن مجملات تبیین شود و واضح گردد، خداوند تبیین آیات را به عهده نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گذارد:
و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزّل الیهم و لعلهم یتفکرون؛(220)
ما قرآن را بر تو نازل نمودیم تا برای مردم، آن را که بر آنها فرو فرستادیم، بیان کنی.
منصور بن حازم این زمینه مورد قبول تمام مسلمین را پایگاه اساسی بحث خود قرار داد، با آنان سخنانی را رد و بدل نمود و موقعی که شرفیاب محضر امام صادق علیهالسلام گردید، خلاصه مطالب خود را به عرض مقدس آن حضرت رساند.
قلت انّ من عرف أنّ له ربّاً فقد ینبغی له أن یعرف أن لذلک الرب رضا و سخطا و أنّه لا یعرف رضاه و سخطه الا بوحی أو رسول فمن لم یأته الوحی فینبغی له أن یطلب الرسل فاذا لقیهم عرف أنّهم الحجّة و أنّ لهم الطاعة المفترضة(221)
گفتم: کسی که دانست او را خالق و مالکی است سزاوار است که بداند برای آن مالک، خشنودی و خشمی است و بداند که خشنودی و خشمش جز از راه وحی یا به وسیله فرستاده او شناخته نمیشود.
کسی که بر وی مستقیما وحی نازل نمیشود، شایسته است که از پی رسولان خدا برود و موقعی که آنان را ملاقاتکند، از راه شواهد و دلایل متوجه میشود که اینان حجت الهی هستند و اطاعتشان بر مردم واجب است.
و قلت للناس تعلمون أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان هو الحجة من الله علی خلقه قالوا بلی قلت فحین مضی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من کان الحجة علی خلقه فقالوا القرآن فنظرت فی القرآن فاذا هو یخاصم به المرجی و القدری و الزندیق الذی لا یؤمن به حتی یغلب الرجال بخصومته فعرفت أنّ القرآن لا یکون حجة الا بقیّم فما قال فیه من شیء کان حقاً(222)
به آنان گفتم: میدانید که رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم، حجت خدا بر مردم بود؟ گفتند: بلی! گفتم: موقعی که آن حضرت از دنیا رفت، حجت الهی بر مردم کیست؟
پاسخ دادند: قرآن شریف. من در قرآن نظر نمودم، دیدم آن کتابی است که فرقه گمراه مرجئه و گروه قدری و حتی افراد زندیق که اصلا ایمان ندارند، به آن استدلال میکنند تا در بحث خود بر خصم خویش غلبه نمایند و او را شکست دهند. با توجه به این نکته دانستم که قرآن شریف به تنهایی حجت خدا نیست، مگر آن که در کنار قرآن، قیمی عالم و آگاه به تمام دقایق باشد و رموز آن را بیان کند که هرچه درباره آن آیات میگوید بر وفق حق و مطابق با واقع باشد.
فقلت لهم من قیّم القرآن فقالوا ابن مسعود قد کان یعلم و عمر یعلم و حذیفة یعلم قلت کلّه قالوا لا فلم أجد أحدا یقال انه یعرف ذلک کلّه الا علیا علیهالسلام و اذا کان الشیء بین القوم فقال هذا لا أدری و قال هذا لا أدری و قال هذا لا أدری و قال هذا أنا أدری فأشهد أن علیاً علیهالسلام کان قیّم القرآن و کانت طاعته مفترضة و کان الحجة علی الناس بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و أنّ ما قال فی القرآن فهو حق فقال رحمک الله.(223)
از آنان پرسیدم: قیم قرآن کیست؟
گفتند: ابن مسعود قرآن را میداند، عمر میداند، حذیفه میداند.
گفتم: اینان تمام قرآن را میدانند؟
در پاسخ گفتند: نه! پس نمییابیم احدی را که دربارهاش گفته شود، تمام قرآن را میداند، جز حضرت علی بن ابیطالب علیهالسلام!
پس اگر چیزی مبتلا به مردم شود و ابنمسعود بگوید: نمیدانم، عمر بگوید: نمیدانم، حذیفه بگوید: نمیدانم، و علی علیهالسلام بگوید: میدانم، شهادت میدهم که امیرالمومنین علی علیهالسلام قیم قرآن است و طاعتش بر مردم واجب است و او بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، حجت خداوند بر مردم است و آنچه درباره قرآن بگوید، حق است.
امام صادق علیهالسلام سخنان او را شنید و تایید فرمود و دربارهاش دعا کرد و فرمود: خداوند تو را مشمول رحمت و عنایت خودش قرار دهد.
از سخنان منصور بن حازم برمیآید که او شخصی عالم و آگاه است و گفتههایش متکی به دلیل و برهان است. او از سخنان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم درباره علی علیهالسلام آگاهی کامل داشت، ولی به آن روایت استدلال نکرد، زیرا مخالفین هر جا ببینند که حدیثی به ضرر آنان و به نفع شیعیان است، آن را نفی میکنند و میگویند: رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم چنین سخنی نفرموده است. از هماکنون مدتی است در تجدید چاپ بعضی از کتب علمای عامه، احادیثی را که به نفع علی علیهالسلام است، از آن کتب حذف مینمایند که نسل بعد، از آن اخبار بیخبر باشد.
منصور بن حازم به همین جهت در مقام استدلال، به روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تکیه نکرد و کلام خود را متکی به احاطه دانش و سلطه علمی علی علیهالسلام بر قرآن شریف قرار داد و این مطلبی نبود که آنان بتوانند تکذیب کنند. لذا کلام منصور بن حازم بیجواب ماند و آنان با سکوت خود در واقع اعتراف کردند که قیم لایق و شایسته که جامع جمیع جهات و واقف به کلیه نکات قرآن باشد و بتواند نیازهای مسلمین را در هر موقع و مقام پاسخ دهد و حوایج آنان را از نظر دینی برآورده سازد، شخص علی بن ابیطالب علیهالسلام است.
منصور بن حازم با این بحث علمی و استدلالی خود اثبات نمود که دارای نیت رشید است و آنقدر در عقیده خود قوی است و آنقدر نیتش مسبوق به علم و آگاهی است که وقتی به علی علیهالسلام اقتدا میکند و از گفتار و رفتار آن حضرت پیروی مینماید، کمترین شک و تردیدی در خلال علمش پیدا نمیشود و اطمینان دارد راهی را که میپیماید، راه حق و حقیقت و بر وفق رضای حضرت باریتعالی است.
زمانی که مردم در امر خلافت با علی علیهالسلام بیعت نمودند و زمام امور کشور را به آن حضرت سپردند، افرادی در گوشه و کنار وجود داشتند که میخواستند علی علیهالسلام در رأس کشور قرار گیرد، زیرا آگاه بودند که عمل آن جناب بر اساس عدل و دادگری خواهد بود و این کار بر وفق میل آنان نبود، چون میخواستند از شرایط محیط به نفع خود استفادهها کنند و مقاماتی را به دست بگیرند و به منویات ناروای خود جامه عمل بپوشانند و علی علیهالسلام شخصی نبود که به این کارها تن در دهد و اعمال ناروای آنان را بپذیرد. لذا بر ضد آن حضرت دستهبندی آغاز شد و در پس پرده توطئههای خائنانه شروع گردید و اولین اثر سوئی که از آن خیانتها پدید آمد، این بود که جنگ بصره را برای علی علیهالسلام ایجاد کردند و آن صحنه دردناک را به وجود آوردند و عده زیادی از مسلمانان اغفال شده را گرد هم آوردند و بر اثر آن، جنگ ناکثین را راه انداختند.
امام علی علیهالسلام که واقف به تعالیم قرآن شریف و مقررات اسلامی بود، از اتمام حجت دست نکشید و گاهی به طور خصوصی با افراد اخلالگر مذاکره میکرد و تذکرات لازم را بیان نمود و گاه در مقابل جمعیت بسیار سخنرانیکرد و شنوندگان را از انحراف فکری آنان آگاه میساخت.
متأسفانه تذکرات حکیمانه و بیانات عالمانه امام علی علیهالسلام، لشکریان عایشه و طلحه و زبیر در مقابل امام علیهالسلام ایستادند و علی علیهالسلام برای آخرین بار و به منظور اتمام حجت، جوان لایقی را برگزید و به او فرمود: قرآن را به مقابل مردم ببر و از قول من بگو: علی علیهالسلام میگوید، بیایید جنگ را کنار بگذاریم و حاکم بین ما و شما قرآن باشد.
آن جوان رفت. اما اینان نه تنها اعتنا نکردند، بلکه دستهای او را قطع کردند و او را کشتند و دیگر از نظر شرعی، مطلب برای علی علیهالسلام تمام شد و لذا جنگ را با عزمی ثابت و ارادهای جدی آغاز نمود و بدون شک و تردید به آنان حمله کرد و قضایای سنگین اتفاق افتاد و عده کثیری به خون غلطیدند.
نیت علی علیهالسلام در حمله به آنان که در صحنه جنگ جمل گرد آمده بودند، نیتی رشید و مسبوق به علم و آگاهی بود، نیتی بر وفق حق و حقیقت بود و خلاصه نیتی بود که در آن کمترین شک و تردید وجود نداشت. از این رو علی علیهالسلام در کمال قوت نفس و قدرت اراده به عمل خویش ادامه داد و به صحنه اخلالگری آن مردم خائن که بر ضداسلام پایهگذاری شده بود، پایان بخشید.(224)