کان علی بن الحسین علیهالسلام لا یسافر الا مع رفقة لا یعرفونه و یشترط علیهم أن یکون من خدام الرّفقة فیما یحتاجون الیه فسافر مرّة مع قوم فرآه رجل فعرفه فقال لهم: أتدرون من هذا؟ قالوا: لا. قال: هذا علی بن الحسین علیهالسلام فوثبوا الیه فقبّلوا یدیه و رجلیه فقالوا: یا ابن رسول الله! أردت أن تصلینا نار جهنم لو بدرت الیک منّا ید أو لسان أما کنا قد هلکنا آخر الدهر فما الذی حملک علی هذا؟ فقال: انی کنت سافرت مرّة مع قوم یعرفوننی فأعطونی برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ما لا أستحق فأخاف أن تعطونی مثل ذلک فصار کتمان أمری أحبّ الیّ؛(169)
روش امام سجاد علیهالسلام این بود که مسافرت نکند مگر با همسفرهایی که حضرتش را نشناسند و با آنان شرط میکرد که از خدمتگزاران رفقایش در سفر باشد.
یکبار با کسانی که او را نمیشناختند به سفر رفت، ولی در راه سفر با مردی مواجه شدند که آن حضرت را دید و شناخت. او به کسانی که با امام علیهالسلام همسفر بودند گفت: می دانید این مرد کیست؟ پاسخ دادند: نه! گفت: حضرت علی بن الحسین علیهالسلام است.
با شنیدن این سخن، هیجانزده از جا برخاستند، گرد امام جمع شدند و دست و زانوی حضرت را بوسیدند، عرض کردند: یابن رسول الله! آیا میخواستی ما جهنمی شویم؟ اگر بر اثر ناشناختن شما دست و زبانمان به جسارتی مبادرت مینمود، از ما عمل خلاف ادب و احترامی سر میزد، آیا نه این بود که تا پایان روزگار هلاک شده بودیم؟ چه باعث شد که ناشناخته بین همسفرها آمدید؟
فرمود: من یک بار با اشخاصی که مرا نمیشناختند به سفر رفتم، آنان به رعایت مقام شامخ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به من احترامی نمودند که استحقاق آن را نداشتم، خائف بودم که شماها نیز همانند آنان با من رفتار نمایید. از این رو کتمان امر و معرفی نکردن خود، نزد من محبوبتر است.
این قبیل قضایا که حاکی از کمال تواضع اولیای اسلام است در کتب اخبار و تاریخ بسیار آمده و آنان به موازات اینکه پیروان خود را به تواضع ترغیب مینمودند، خودشان نیز قولا و عملا نسبت به مردم تواضع و فروتنی داشتند و حقوق و حدود افراد را آن طور که باید و شاید رعایت مینمودند.(170)