در دعای مکارم الاخلاق، حضرت سجاد علیهالسلام میفرماید:
و لا تفتنّی بالسّعة؛
بار الها! با گشایش و سعه مالی، مرا مورد آزمایش قرار مده.
امتحان خداوند هنگام وسعت مالی، حتمی و اجتنابناپذیر است.
امام علیهالسلام برای آن که در معرض امتحانات سنگین قرار نگیرد، از خداوند میخواهد که به او سعه مالی و ثروت زیاد ندهند تا با آزمایشهای سخت باری تعالی مواجه نگردد.
این جمله دعا برای عموم مردم بسیار آموزنده است. آن حضرت با آن که معصوم است و از خطایا منزه است، برای آن که در مضیقه امتحان واقع نشود، از خداوند میخواهد که به او سعه مالی ندهد. اما بعضی از افراد عادی در حال تهیدستی میگویند: اگر خداوند به ما ثروت عنایت کند، چنین و چنان مینماییم و به خوبی انجام وظیفه میکنیم.
ممکن است در آن موقع از روی خلوص و پاکی سخن بگویند، اما نمیدانند که ثروت، افکارشان را عوض میکند و آنان را دگرگون میسازد و ممکن است بر اثر امتحان مالی سقوط کنند و همیشه دچار بدبختی و سیهروزی گردند.
به شرحی که توضیح داده میشود، ثعلبة بن خاطب که از انصار بود، به این آزمایش سخت مبتلا گردید و از عهده امتحان برنیامد، زیرا بر اثر حب مالی از پرداخت زکات واجب، سر باز زد و خداوند درباره تخلف وی آیه نازل فرمود. او در ایام تهیدستی شرفیاب محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شد.
به حضرت عرض کرد: از خداوند بخواهید که به من ثروت بدهد.
حضرت فرمود: ای ثعلبه! مال قلیلی که بتوانی شکرش را ادا کنی، بهتر از مال زیاد است که طاقت و تحملش را نداشته باشی.
دفعه دیگر باز شرفیاب محضر آن حضرت شد و درخواست خویش را تکرار نمود و عرض کرد:
به خدایی که شما را به رسالت مبعوث نموده است، من قسم یاد میکنم که اگر خداوند به من مالی بدهد، حق هر صاحب حقی را عطا خواهم نمود.
در آن موقع پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در پیشگاه الهی او را دعا کرد و برای او درخواست مال نمود.
خداوند دعای حضرت را مستجاب کرد. ثعلبه گوسفندداری را آغاز نمود. خداوند به مالش برکت بسیار داد و با سرعت گوسفندان افزایش یافتند. تا جایی که دیگر نمیتوانست در شهر بماند. از مدینه دور شد و در یکی از وادیهای اطراف مدینه مسکن گزید و گوسفندان را نگهداری میکرد.
طولی نکشید که در آنجا نیز دچار مضیقه شد. ناچار به نقطه دوردستی رفت تا در آن جا بتواند گوسفندان را نگهداری کند.
از طرف خداوند، امر به گرفتن زکات، صادر شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مأمورینی را به اطراف فرستاد. از جمله مأمور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد ثعلبه آمد، اما او از دادن زکات ابا کرد و بخل نمود.
گفت: زکات چیزی جز جزیه نیست و من جزیه نمیدهم.
وقتی خبر این کلام به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسید، فرمود: وای بر ثعلبه!
سپس وحی آسمانی آمد: کسانی از مسلمانان با خداوند عهد و پیمان میبندند که اگر باریتعالی از فضل خود به ما عطا نمود، صدقه میدهیم و از بندگان صالح خواهیم بود و چون فضل الهی به آنان رسید، بخل نمودند و از ادای وظیفه رویگردان شدند.
پس از نزول آیه، بعضی از دوستان ثعلبه نزد وی رفتند و او را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند که چرا زکات واجب را که امر الهی بود، پرداخت ننمودی؟ درباره تو و عمل ناروایت آیه نازل گردید.
ثعلبه سخت مضطرب شد، مقداری از گوسفندان را با خود برداشت و به مدینه آمد و حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسید. حضرت تا او را دید فرمود: یا ویل ثعلبة؛ وای بر تو!
ثعلبه با شرمساری گفت: یا رسول الله! زکات آوردهام، بفرمایید از من تحویل بگیرید.
حضرت فرمود: دربارهات آیه آمده است. آیه را که نمیتوان از قرآن شریف حذف نمود. به این جهت زکات تو پذیرفته نمیشود و او را رد کرد.
بعد از آن که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت، زکات را نزد ابیبکر برد و بعد نزد عمر و هیچ یک از آن دو، صدقه را قبول نکردند. و سرانجام با همان وزر و وبال و آلودگی به گناه از دار دنیا رفت.(87)