تربیت
Tarbiat.Org

عقل و ادبِ ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ
اصغر طاهرزاده

معنای بودن ما

وقتی عشق بازی با علم تجربی به تاریخ ما وارد شد و ما آنچه داشتیم را در طَبق اخلاص به آن تقدیم کردیم، امید به آینده‌ای مطمئن که با زندگی دینی سال‌ها با آن به‌سر می‌بردیم، از جلوی ما فرو ریخت. دیگر آن امید متعالی سابق در میان نبود و علم نیز حق امیدواری به آن را به‌جا نیاورد. و غلظت‌ها و خشونت‌های علمِ محاسبه‌گر صفای امید را خراب کرد. علم جای دین نشست و مهندسین و تکنوکرات‌ها در جای زعمای دین قرار گرفتند و خانه امید بشر ویران گشت و زمینه امید که با نظر به حقایق قدسی پایدار بود، سراسر سوزانده شد و به زمینِ سردِ مکانیک تبدیل گشت. در حالی‌که همیشه امید با نظر به عالم بالا پایدار خواهد ماند و یک ملت را پایدار نگه می‌دارد تا مرعوب دشمن خود نگردند و امید به علم تجربی به جای علم قدسی چنین امیدی را با حذف زعمای دین از جامعه نفی کرد و دین را محدود و به امور فردی تقلیل داد تا دیگر نیاز به زعیمی نباشد که بخواهد دینداری را در متن حیات اجتماعی مردم مدیریت کند.
وقتی به تکنوکرات‌ها امید بستیم از این غافل بودیم که به جهانی دل بسته‌ایم که بدون هر باطنی فقط در سطح، حضور دارد و جایی برای ریشه دواندن برای خود باقی نگذارده و از خود نپرسیدیم برگ‌های درختِ چنین جهانی چگونه سبز خواهد ماند و چگونه به ثمر می‌نشینند؟
با نفی زعمای دین عملاً امید به جهانی می‌بندیم که علم آن، خورشید و باطن و خاک و آب ما را نفی می‌کند. درست است کسی که درختی را می‌برد یا شاخه‌ای را آتش می‌زند، به حیات آسیب زده، اما اگر توانست آب و خاک و زمین را از بین ببرد، دیگر چه اهمیتی دارد که با خودِ درختان چه خواهد کرد؟ علمی که با نفی زعمای دین خواست امید به زندگی را به جامعه برگرداند، آب و خاک و خورشید ما را نفی خواهد کرد و همه چیز را در چشم ما به موجودات مادی تبدیل نموده، بدون آن که به کیفیات عالم توجه کند. آبی که مرکب از اکسیژن و هیدروژن است چگونه می‌تواند مایه‌ی حیات و ضامن بقاء و رافع عطش باشد. این شبیه آن است که تکنوکرات‌ها در جای زعمای دین قرار گیرند و یا یک مهندس برای هدایت جامعه به جای امام خمینی(ره) بنشیند.
روشنفکر ما اگر چه مثل قرن 18 و 19 به علم امید ندارد ولی از آنجایی که متوجه جایگاه زعمای دین در تاریخ نیست، به جهت تنگ‌نظری و خودخواهی بعضی از روحانیون، باز به جایی غیر از جایگاه زعمای دین امید می‌بندد. باز گرفتار امید بستن‌های مکرر و ناامیدی‌های مکرر خواهد شد زیرا راه آسمان معنویت را به سوی خود بسته است زیرا علم تجربی، هر افقی را غیر از آنچه خود می‌نمایاند به سوی انسان می‌بندد و جهان را همین می‌داند که به ما نشان داده است و هر چه را بوی الهی دارد ملغی می‌کند.
روشنفکران غرب‌زده از خود نمی‌پرسند اگرچه تنگ‌نظری‌ها و خودخواهی‌ها مثل هر قشر در روحانیت نیز هست، با این همه همین زعمای دین در قشر روحانیت بودند که تاریخ ما را جلو بردند و مثل بعضی از علم‌ورزی‌ها به نام علم، ما را نسبت به واقعیت تاریخمان نادان‌تر نگه نداشتند.
علوم انسانیِ موجود در دانشگاه‌های ما انسانی را تربیت می‌کند که هیچ سنخیتی با اهداف انقلاب اسلامی در خود احساس نمی‌کند آیا نباید ذیل چنین علومی منتظر رویکرد حضور تحصیل‌کرده‌هایی شد که اصالت را به غرب می‌دهند؟ آگاهی به این امر که در زمانه‌ای قرار داریم که علوم انسانی‌اش این‌چنین است موجب می‌شود منتظر حادثه‌هایی باشیم که دشمنان ما را خوشحال کرد و به صورتی زیربنایی نسبت به علوم انسانی اسلامی فکری بکنیم تا آینده از آنِ انقلاب اسلامی باشد.
آنچه در این گفتگو مورد تأکید بنده است، نگاه به حضور تاریخی عالمان است از آن جهت که نگاه به حضور «اسم الله» در تاریخ آینده‌ی ما دارند، آن‌هم در ظرف‌های مختلفِ تاریخ. با نظر به تاریخ عالمان است که به شناخت بیشتر حضرت «الله» نایل می‌شویم و می‌فهمیم حرکت روحانیت یک حرکت ریشه‌داری است که همیشه تاریخ را از سقوط در ورطه‌های کفر نجات داده است و از این طریق خود را به ریشه‌ی تاریخی خود متصل می‌گردانیم تا معنای بودن خود را در تاریخ فراموش نکنیم و به رنج بی‌تاریخی گرفتار نشویم و از مقام رفیع تاریخی خود غفلت نکنیم. اگر حرکت زعمای دین در تاریخ گذشته را هنوز درست احساس نمی‌کنیم لااقل تصور بفرمائید اگر در سال‌های اخیر در این سرزمین، امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه‌ای«حفظه‌الله» در میان نبودند ما چه سرنوشتی داشتیم؟ آیا گذشته ما نیز به همین شکل توسط زعمای دین مدیریت نمی‌شده و امروز مستشرقین آن گذشته را به جهت تنفر از اسلام، از منظر ما به حاشیه برده‌اند؟
تنها وقتی می‌توانیم هویت حقیقی خود را نگه داریم که بتوانیم نسبت باطنی و روحانی را که در گذشته‌ی تاریخی خود داشته‌ایم در خود احساس کنیم و با آن رابطه برقرار نمائیم و از سیلاب اندیشه‌های پراکنده و موهوم که روشنفکران غرب‌زده به ما تحمیل کرده‌اند رهایی یابیم و بفهمیم در سیره‌ی زعمای دین میزانِ آزادی، حق بودن امور بوده است و برای آن‌که اسیر آزادی نفس اماره خود نشویم عالمان دین حق و عدالت را مقدم بر آزادی دانسته‌اند. زیرا وقتی حقی در میان نیست میزانی برای سنجش آزادی نمی‌ماند، آزادی تبدیل به آنارشیسم(27)می‌شود و زعمای ما با این نوع آزادی مقابله کردند و به تحجّر و مخالفت با آزادی متهم شدند در حالی‌که تنها انسان‌های متعالی هستند که تاریخ‌های متعالی را بنیاد می‌نهند، آن‌هایی که مؤید به روحی قدسی می‌باشند ‌‌و انوار الهی را بر جان افراد جامعه می‌‌نشانند و ابتدا انسان‌ها را از چنگال نفس امّاره آزاد می‌کنند تا به آزادی دیگران احترام بگذارند. آیا این نوع آزادی را می‌توان در زیر سقف‌های ترک‌خورده‌ی دنیای مدرن و در فضای فرهنگ سکولار به‌دست آورد یا باید رو به سوی انسان‌های معصوم و زعمایی کرد که ذیل امامان معصوم عمل می‌کنند؟ یعنی بدانیم تکامل و تطور هر قوم نتیجه‌ی فرایندی از کوشش‌های معنوی بزرگان آن قوم است و لذا هر قوم راه تکامل خود را از درون خویش می‌گشاید، درونی که ریشه‌ی خویشتن‌داری‌های او را در طول تاریخش به او گوشزد می‌کند.
خدایا به حق نورانیتی که پیامبر(ص)و اهل البیت او(ع) و به تبع آنان زعمای دین به بشریت عرضه کرده‌اند، راه اُنس با خودت را در امور فردی و اجتماعی از ما دریغ مدار تا تفکر را از ما دریغ نداشته باشی.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»