نکتهای که در شناخت جایگاه جریانهای فکری بسیار حائز اهمیت است چگونگی برخورد یا تعامل با آنها است، از این زاویه که آیا آن جریانها، جریانهای آیندهداریاند و یا بیآیندهاند و ملاک آیندهداربودن یا بیآیندهبودن یک جریان فکری چیست و با هرکدام چگونه باید برخورد کرد تا بر اساس جایگاه تاریخیشان با آنها برخورد کنیم؟
برای آنکه بحثمان کمی ملموس شود، نهضت آزادی را در پنجاه سالهی اخیر بررسی کنید که چگونه ابتدا به عنوان شاخهی مذهبی جبههی ملی، خود را تعریف کرد، بدون آنکه از آرمانهای دکتر مصدق که معتقد بود شاه باید سلطنت کند نه حکومت، فاصله بگیرد. در حالی که انقلاب اسلامی به کمک روشی که حضرت امام(ره) داشتند از تفکر نهضت آزادی عبور کرد، به این معنا که انقلاب اسلامی اهداف دیگری را مدّ نظر قرار داد و بر اساس آن اهداف آقای مهندس بازرگان را دعوت کرد تا مدیریت دولت موقت را به عهده گیرد. عدهای متوجه فاصلهی نهضت آزادی با اهداف نظام نبودند و آنها را کاملاً پذیرفتند و جامعهی ایدآل اسلامی را به همانگونه میشناختند که امثال آقای مهندس بازرگان مدّ نظر داشت. عدهای هم مثل مرحوم شهید محمد منتظری ابداً تحمل کارهای دولت موقت را نداشتند و لذا آنقدر از کارهای دولت موقت عصبانی شده بود که پدرش او را متهم کرد که به جهت شکنجههای ساواک اختلال فکری پیدا کرده است. شخصیتهایی مثل شهید بهشتی که متوجه جایگاه فکری نهضت آزادی بودند میدانستند اندیشههای امثال مهندس بازرگان در آن زمان مخاطبهایی در بین مذهبیهای تحصیلکرده دارد. مرحوم شهید بهشتی و همفکران او بدون توهین به آقای مهندس بازرگان نشان دادند این فکر نمیتواند مدیریت اجرایی انقلاب را تا آخر بهدست گیرد و افکار آنها موانعی را در مسیر انقلاب ایجاد میکند و لذا در عین مدارا با دولت موقت، نظر بر اهداف اصلی انقلاب داشتند و نظر به اینکه چگونه باید انقلاب اسلامی از این فکر عبور کند. مرحوم شهید محمد منتظری تحمل چنین مدارایی را نداشت و شاید سیره و فرهنگِ عبور تاریخی از یک جریان فکری را نمیشناخت و لذا با نظر دکتر بهشتی مخالفت کرد و تهمتهای تندی به ایشان زد که البته بعداً متوجه تندروی خود شد و به ایشان گرایش پیدا کرد و هر دو در انفجار حزب جمهوری اسلامی در زیر یک سقف شهید شدند و از آن جایی که شور محمد منتظری شور رسیدنِ هر چه بیشتر به اهداف انقلاب بود، حضرت امام خمینی(ره) بعد از شهادت او در تسلیت به پدرشان تعبیرِ «محمد ما و شما» را بهکار بردند.(61)
مرحوم شهید محمد منتظری به این نکته توجه نداشت که بازرگان به عنوان یک فکر، ذیل فرهنگ مدرنیته، یک مرحله از تاریخ ما است و باید کاری کنیم که مردمِ معتقد به انقلاب اسلامی جایگاه آن فکر را بشناسند و آن رویکرد را بچشند تا بتوانند بهدرستی از آن فکر عبور کنند، چیزی که مرحوم شهید بهشتی و مقام معظم رهبری«حفظهالله» در آن زمان به خوبی میدانستند و بدون آنکه عصبانی شوند و بخواهند آن فکر را نادیده بگیرند و یک شبه آن را حذف کنند، بستر عبور از آن فکر را فراهم میکردند، چون بین عبور از یک فکر با حذف آن فکر تفاوت قائل بودند.
اگر ما در ابتدای انقلاب با آن درایت از فکر آقای بازرگان به نحو صحیح عبور نکرده بودیم، با روی کارآمدن دولت اصلاحات، جریان نهضت آزادی هدایت فکری جریان اصلاحات را بهکلّی در دست میگرفت و در موجِ رجوعِ مردم به آقای خاتمی، ما با حاکمیت افکار ملیمذهبیها روبهرو میشدیم. در حالیکه از جهاتی بسیار فرق است بین ملیمذهبیها که بهکلی منکر ولایت فقیهاند با رهبران جریان اصلاحات که با تأکید بر قانون اساسی، ولایت فقیه را در محدودهی قانون اساسی میپذیرند و در عین حال آرمانشهر خود را در نظامی جستجو میکنند که ارزشهای فرهنگ غربی در آن برجسته شده است. ممکن است کسی که حوصلهی فکرکردن در این امور را ندارد در یک جمعبندی به این نتیجه رسیده باشد که ملیمذهبیها و طرفداران فکری جریان اصلاحات هر دو یکی هستند، چنین کسی متوجه نیست جایگاه تاریخی افراد و افکارِ آنها در تحلیل موقعیت آنها و در چگونگی عبور از آنها بسیار فرق میکند، هر چند به نظر میرسد رهبران فکری جبهه اصلاحات نسبت به اهداف انقلاب از آن جهت که مقام معظم رهبری، انقلاب را جلو میبرند، زاویه داشته باشد.(62)