با توجه به این که قرآن میفرماید: «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ»(شوری/9) فقط حضرت «الله» ولیّ است، پس ولایت پیامبر و امامان و علما در راستای تحقق حاکمیت و ولایت الله است. وقتی میفرماید: «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ» یعنی فقط خدا ولیّ است پس ولایتِ زعمای دین صورت ولایت الهیه است که در ذیل ولایت نبیّ و امام، به صورت غیر مستقیم همان ولایت الهی میباشد.
در آیهی فوق فرمود «الله» ولیّ است یعنی باید به اسم جامعِ حضرت اَحد نظر کرد، چون روشن شد اسم «الله»، جامع همهی اسماء الهی است. همچنان که عرض شد وقتی میفرماید: «انَّ اللّهَ هُوَ الرّزاق»(ذاریات/58) یعنی آن که الله است، رزّاق است، یا وقتی میفرماید: «الله هو الکبیر المتعال» یعنی آن که الله است، در جلوهی کبیر و متعال به صحنه میآید، میفهمیم اسم الله همهی اسماء الهی را به جامعیت دارد و در هر موطنی با اسمی خاص جلوه میکند. پس اگر اسم الله به قلب کسی تجلی کرد همهی اسماء الهی بر قلب او تجلی کرده در حالیکه اگر اسم علیم تجلی کرد، همهی اسماء بر آن قلب تجلی نکرده است. و در همین رابطه خداوند در قرآن به پیامبر(ص)میفرماید: «قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ»(یوسف/108) بگو راه من این است که به الله دعوت میکنم، چون خداوند میخواهد چشم ما را از طریق اسلام به «اسم الله» بیندازد. و حضرت امیرالمؤمنین(ع) بر همین مبنا میفرمایند: «مَا رَاَیْتُ شَیْئاً اِلاَّ وَ رَأَیْتُ اللَّه قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ»(12) من هیچ چیزی را ندیدم مگر آنکه قبل از آن چیز و بعد از آن، «الله» را دیدم. یعنی اسم الله بر قلب امیرالمؤمنین(ع) تجلی کرده است و عملاً با تجلی اسم الله همهی اسماء الهی بر قلب مبارک حضرت تجلی کرده است. جامعیت اسماء الهی در اسم الله مثل جامعیت هفت نور است در نور بیرنگ، نور بیرنگ دارای همهی نورها هست منتها به یگانگی.
با آمدن شریعت اسلام، اسم الله با همهی جامعیتش امکان حاکمیت یافت. شریعت اسلام آمده است تا حقیقت «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ» را در امور جوامع بشری به صورت تشریعی ظاهر کند. با حاکمیت الله و شریعت اسلام، تمام امور جامعهی بشری در ذیل حاکمیت همهی اسماء الهی قرار میگیرند و با توجه به نیابت فقها در زمان غیبت امام معصوم، با حاکمیت فقیهی که زعیم جامعه است جامعه در ذیل حاکمیت اسم الله قرار میگیرد.
اینکه اسلام اصرار دارد زعیم جامعه باید فقیه باشد به همین معنا است که تمام امور جامعه در تحت انوار اسماء الهی قرار گیرد و ولایت الهی به صورتی جامع به صحنه آید تا هیچ استعدادی از استعدادهای افراد اجتماع بیجواب نماند. در همین رابطه نتیجه میگیرید که در صورت حاکمیت فقیهِ جامع الشرایط، حکم زعیم باید در همهی شئونات جامعهی اسلامی جاری باشد و اینطور نیست که حکم او فقط در امور فردی و احکام عبادی جاری باشد. زعمای جامعهی اسلامی، الله را میشناسند و وظیفه دارند الله را حاکم کنند.