تربیت
Tarbiat.Org

عقل و ادبِ ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ
اصغر طاهرزاده

نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی

وقتی عده‌ای جایگاه تاریخی انقلاب را نشناسند با دیدن چند نمونه ناهنجاری می‌گویند پس انقلاب چه کار کرد. مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در دیداری که با فراکسیون انقلاب اسلامی داشتند و آن‌ها از بعضی از کارهای دولت نهم و دهم گله‌مند بودند می‌فرمایند:
«این اشکالاتی که شما گفتید، ممکن است بعضی‌اش وارد باشد؛ منتها باید جمع‌بندی کرد. من این را بارها گفته‌ام؛ اثبات و نفی ما نسبت به اشخاص، ناشی از جمع‌بندی‌ای است که ما نسبت به این آدم یا نسبت به این دولت یا نسبت به این جریان داریم. این به معنای این نیست که هیچ نقطه منفی‌ای در این جایی که ما داریم تأییدش می‌کنیم، نیست؛ خوب، چرا، نقطه‌ی منفی هم هست؛ منتها من وقتی مقایسه می‌کنم بین آن نقطه منفی و آن نقاط مثبت، می‌بینم که آن نقاط مثبت ترجیح پیدا می‌کند. خوب، نتیجه‌ی جمع‌بندی می‌شود این. به نظر من باید این‌جوری عمل کرد. شما هم تذکرات‌تان را بدهید. اگر منکری می‌بینید، نهی از منکر کنید؛ اگر چنانچه معروفی هست که زمین مانده، امر به معروف کنید؛ اما این موجب نشود که آدم این منکر را یا این نقطه‌ی منفی را بهانه قرار بدهد و راهش را جدا کند، یا فرض کنید که فاصله ایجاد شود، یا تعارض کند، یا تخریب کند؛ کما این‌که بعضی‌ها هم همین‌جورند. از همه جا به بنده مراجعات گوناگون هست؛ بعضی می‌آیند یک نقطه منفی را در یک شخصی، در یک دولتی می‌گیرند، آن را مستمسک و دلیل قرار می‌دهند برای این‌که باید با او معارضه کرد، باید با او مخالفت کرد، باید با او دشمنی کرد، باید چه کرد. این درست نیست؛ باید جمع‌بندی کرد؛ بله، این اشکالات، برخی هست؛ برخی کوچک هم نیست، ممکن است بزرگ هم باشد؛ منتها در عین حال باید در جمع‌بندی ملاحظه کرد، دید که این جمع‌بندی نتیجه‌اش چه می‌شود. به نظر ما در این جمع بندی، آن نقاط مثبت غلبه دارد بر نقاط منفی. آنی که ما تا حالا فهمیدیم، این است. خوب، دارد کار می‌شود، دارد زحمت کشیده می‌شود، دارد شعارهای انقلاب گسترش پیدا می‌کند؛ اینها چیزهای خوبی است؛ اینها چیزهایی است که کشور به اینها احتیاج دارد؛ اگرچه چیز منفی‌ای هم ممکن است باشد و هست.»(19)
می‌فرمایند اگر در یک برآیند کلی جهت‌گیری‌ها به سوی ارزش‌های نظام اسلامی دارد جلو می‌رود پس راهتان را جدا نکنید و عملاً گرفتار یک نوع بی‌آیندگی نشوید. باید متوجه باشیم چه آینده‌ای را باید باور کرد و خود را از چه آینده‌ای باید رهانید. ما تنها در آرمانی که در فرهنگ دینی نهفته است به نتیجه می‌رسیم نه در آرمانی که فرهنگ مدرن در توهمات ما به آن شکل‌می‌دهد. امیدی که ایمان در مقابل ما می‌گشاید بر آرزوهایی تأکید نمی‌کند که بیشتر آرمان‌گرایانه و غیر واقعی است.
عمده آن است که متوجه باشیم در رابطه با نگاه به انقلاب اسلامی و به‌خصوص در رابطه با نگاه به حرکات زعمای دین در تاریخ گذشته، ما از اتوپیاها و مدینه فاضله‌های غیر قابل دسترس آزاد می‌شویم و با نگاهی غیر از نگاهی که غرب به زندگی دارد به خود بنگریم. آیا نباید معنی حرکات عالمان دین را از این زاویه نگاه کرد؟ آیا بنا است حرکات آن‌ها در راستای حاکمیت فرهنگ غرب باشد یا در راستای حاکمیت فرهنگ شریعت الهی که نظر به واقعیات زندگی بشر دارد؟ جهت‌گیری آیت الله شیخ فضل الله و آیت الله کاشانی به کدام سو بوده است؟ حضرت امام(ره) در خطاب به جبهه ملی که به علماء انتقاد می‌کردند می‌فرمایند:
«جرم شیخ فضل اللَّه بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضل اللَّه این بود كه قانون باید اسلامى باشد. جرم شیخ فضل اللَّه این بود كه احكام قصاص غیر انسانى‏ نیست، انسانى است. آقاى كاشانى هم همین طور. جرم اینها همین است كه اینها عقیده‏شان این است كه باید اسلام در ایران پیاده بشود. و شما مى‏گویید كه احكام غرب مترقى است‏»(20)
در مورد آیت الله کاشانی می‌فرمایند:
«ما در زمان خودمان هم آقاى كاشانى را دیدیم. آقاى كاشانى از جوانى در نجف بودند و یك روحانى مبارز بودند. مبارزه با استعمار، آن وقت البته انگلستان بود مبارزه با او. در ایران هم كه آمدند تمام زندگى‏شان صرف همین معنا شد و من از نزدیك ایشان را مى‏شناختم. در یك وقت وضع ایشان طورى شد كه وقتى كه از منزل مى‏خواست حركت كند فرض كنید بیایند به مسجد شاه، مسجد شاه مطلع مى‏شد، در نظر داشتند، اعلام مى‏شد، این طور بود وضع ایشان. بعدش دیدند كه اگر یك روحانى در میدان باشد لابدّ اسلام را در كار مى‏آورد، این حتمى است و همین طور هم بود. از این جهت شروع كردند به جوّسازى. آن طور جوّسازى كردند كه یك سگى را عینك به آن زدند- و آن طور كه من شنیدم- عینك زدند و از طرف مجلس آوردند این طرف و به اسم آیت اللَّه. و من خودم در یك مجلسى بودم كه مرحوم آقاى كاشانى وارد شد در آن مجلس، مجلس روضه بود، هیچ كس پانشد. من پاشدم و یكى از علماى تهران كه الآن هم هستند و من جا دادم به ایشان- جا هم ندادند- این جوّ را درست كرده بودند براى آقاى كاشانى كه دیگر از منزلش نمى‏توانست بیرون بیاید، در یك اتاقى محبوس بود در منزلش طورى كه نمى‏توانست بیرون بیاید. چند دفعه هم گرفتند چه كردند. آنجا هم شكست دادند، مسلمین را شكست دادند.»(21)
روشنفکر غربزده به آرمان‌های شهری نظر دارد که اساساً محقق شدنی نیست ولی علت عدم تحقق آن را به پای زعمای دین می‌گذارد و می‌خواهد آنچه که افلاطون در کتاب جمهور خود ترسیم کرده است و جامعه مدرن سال‌ها به دنبال آن بوده است و عملی نشده، در کشور ما پیاده کند و تا این اندازه از واقعیات فاصله دارد در حالی که زعمای دین در دویست ساله اخیر نشان دادند نباید از موضع پذیرش ارزش‌های مدرن به دین نظر کرد بلکه باید از موضع دریافتی حقیقت‌طلبانه از دین به سوی استقرار ارزش‌های جامعه اسلامی انسانی جلو رفت و چون روشنفکر غرب‌زده متوجه موضع حقیقت‌طلبانه عالمان دین نیست می‌گوید: از کجا که برداشت عالمان از دین درست باشد و با این حرف عملاً ما را دعوت به جدایی از دین می‌کند.