تعبیر خودتان تعبیر خوبی بود، فرمودید مخاطبِ شما یک احساس حیرتِ همراه با حال حضور پیدا میکند. زیرا در عین حضور نسبت به موضوع، حس میکند آن موضوع در خفا است. مگر همیشه «وجود» اینطور نیست؟ گفتیم تشکیک، ذاتی وجود است. یعنی در همهحال احساس میکنید تماماً بر حق مسلط نیستید که مالک او باشید و پیامبر خدا(ص)در چنین فضایی اظهار میدارند: «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ وَ مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ»(55) رسول خدا(ص)در عین اینکه با معرفت خدا، خدا را عبادت میکنند بهخوبی احساس میکنند حقیقت حضرت حق بالاتر از آن است که در اختیار بندگان قرار گیرد ولی اینطور هم نیست که خود را در محضر حق احساس نکنند.
با توجه به جایگاه بحث، یعنی نظر به مبادی تفکر که وجودی و حضوری است عرض میکنم شما تنها میتوانید مذکِّر چیزی باشید که از یک طرف، وجودی است و از طرف دیگر مخاطب شما نسبت به آن بیگانه نیست ولی عادت ندارد که با چنین موضوعی روبهرو شود، او عادت کرده با موضوعاتی سر و کار داشته باشد که مفهوم آن را با یک تعریف علمی در ذهن خود شکل دهد و به اصطلاح همواره با ماهیات و علم حصولی سر و کار داشته و نه با موضوعاتی که وجودی هستند، بهخصوص که در تاریخ گذشته موضوعات وجودی را هم برای او به مفاهیم حصولی تبدیل کردهاند. شما باید متوجه باشید در چه تاریخی قرار دارید و چگونه باید مناسب این تاریخ در صحنه حاضر شوید و چگونه باید به امام خمینی(ره) نگاه کرد.
در کتاب «امام خمینی(ره) و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» سعی شده بیشتر بر روی مبادی انقلاب به روش حضوری تذکر داده شود تا مخاطب بتواند آن مبادی را در خود احساس کند و شکل بدهد، تصور میکنم اگر آن کتاب با این رویکرد مطالعه شود که خواننده بخواهد با ملکوت امام(ره) به عنوان مبادی تفکر در این دوران مأنوس شود، آرامآرام موضوع برایش ظهور میکند. بنده بعد از طرح این کتاب احساس کردم باری از دوشم برداشته شده و مخاطب من میتواند با الفبایی که مخصوص این تاریخ است وارد تفکر شود. هرچند معتقدم باید عزم ورود به این تاریخ در جامعهی ما قوت بیشتری بگیرد تا مباحث مطرحشده جدّیتر گرفته شود.