تربیت
Tarbiat.Org

عقل و ادبِ ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ
اصغر طاهرزاده

عملی در خور تمدن اسلامی

از عرایضی که به عنوان تجربه باید خدمت عزیزان مطرح کنم آن است که واقعاً اگر نیروهای وفادار به انقلاب در آن ابتدا می‌دانستند انقلاب اسلامی تا اینجا می‌آید بسیاری از درگیری‌هایی که بین نیروهای انقلاب پیش آمد، پیش نمی‌آمد که حالا به عنوان گروه‌های رقیب روبروی هم بایستند. جریانی که به نظر خود نسبت به خط امام متعهد بود، طوری حساسیت به امور جزئی نشان می‌داد که هرچه حضرت امام توصیه می‌کردند با همدیگر در این موارد صلح کنید، به جای صلح سعی در حذف همدیگر داشتند. زیرا رویکرد تمدنی نسبت به انقلاب در بین نبود تا به فرهنگی فکر کنیم که در شأن تمدن اسلامی است و تمدن اسلامی نظم و مناسبات خود را می‌طلبد. هرکس خودش بود به عنوان یک «کس» یا «فرد منتشر» و نسبت به دغدغه‌های اصلی انسانی حساس نبود. باید می‌کوشیدیم تا در تأملات و مراقبات خود، زمانه‌ی مقدسی که با انقلاب اسلامی شروع شده، جرعه‌ای از نور خود را در کاممان می‌ریخت تا آن را درک کنیم. بدون کوشش برای رسیدن به چنین درکی نمی‌توانیم عملی و سخنی در خور انقلاب اسلامی داشته باشیم. برای درک روح قدسی انقلاب باید اوقاتی را صرف سیر در خود کنیم تا از تنهایی گریزان نباشیم و فقط درگیر مشغولیات بیرونی بشویم وگرنه مثل بسیاری از سیاسیون، عمده فکر و ذکر خود را در قلمرو ساخته‌های ذهنی خویش صرف می‌کنیم.
همه می‌دانیم که فرهنگ مدرنیته طرح جامعی برای سعادت بشر ندارد و انسان‌ها را در ابعاد تو در توی نفس امّاره‌شان سرگردان می‌کند و دولت‌های مدرن نیز فقط ابعاد نفس امّاره توده‌ها را نوازش می‌دهند و همه چیز را عامیانه می‌کنند. در این حال انسانی که نمی‌داند برای چه به دنیا آمده است طبیعتاً در زندگی، از هیچ قانونِ از پیش تعیین شده‌ای پیروی نمی‌کند و تمدنی که بر سنت‌های الهی تأکید دارد برایش معنا ندارد. حال ما باید بفهمیم در چه مقطعی از تاریخ قرار داریم و گذشته‌ی خود را ببینیم و تجربه‌ای برای ادامه‌ی زندگی در آینده‌ی انقلاب از آن بگیریم.
طایفه‌ی شیخ صفی الدین اردبیلی که سنی مذهب بودند تشیع را می پذیرند و استعدادی را در تشیع می‌یابند و در متن تشیع آن طور که همه می‌دانید در تاریخ حاضر می‌شوند(99) و به امثال شیخ بهایی و معروف کرکی‌ها آن‌طور میدان می‌دهند که در تاریخ ثبت شده است. اگر صفویه آینده خیلی دورِ تاریخ خود را نمی‌دید نه آثاری مثل میدان امام را می‌ساخت و نه تمدنی را که در هر خانه‌ای در شهر اصفهان آثار آن تمدن را می‌توانید مشاهده کنید.(100) می‌خواهم این‌طور نتیجه‌گیری کنم: نگاه تمدنی که در صفویه پیدا شد، به جهت آن بود که نگاه فرقه‌ای را کنار گذاشت و برای دیگران نیز جایگاه قائل شد که متأسفانه به خوبی ادامه نیافت. درست است بنده می‌گویم انقلاب اسلامی از نظر روحِ تاریخی ادامه‌ی صفویه است ولی ما مدت‌ها بعد از صفویه از نظر ساختار فکری یک فرقه شدیم، و با وجود این که انقلاب اسلامی به صحنه آمد ولی هنوز از عادت فرقه‌ای فکر‌کردن آزاد نیستیم. هنوز وجود خود را در عالَم احساس نمی‌کنیم و بر بنیادهای تاریخی خود تأکید نداریم. با تغییر نسبت خود با جهان باید درک متفاوتی نسبت به گذشته در ما ایجاد شود. اساس انقلاب اسلامی با این هدف شکل گرفت که فهمیدیم باید با اهدافی خاص، غیر از آنچه مدرنیته مدّ نظرها قرار داده، در عالم حاضر شویم و تفکر، با به ادراک در آمدنِ چنین زمانه‌ای به جامعه‌ی ما برمی‌گردد و از این پایگاه با دیگر فرهنگ‌ها وارد گفتگو خواهیم شد و اجازه نخواهیم داد استکبار دنیای ما را مدیریت کند و البته این نوع حضور که انقلاب اسلامی در جلو ما قرار داد، قواعد خاص خود را دارد و به چشم‌اندازهایی نیاز دارد که انقلاب اسلامی مقابل ما گشوده است و نه غرب. با این چشم‌اندازها می‌توانیم زمانه خود را درک کنیم.