حالا برویم در خانه حضرت زهرا یک مقداری درباره وجود نازنینش صحبت کنیم. ایشان رحمت موصوله است که گفتم معایش چیست.
وجود نازنین حضرت صدیقه کبری (علیهم السلام) امیر المؤمنین (علیه السلام) ابی عبدالله (علیه السلام) و دیگر عزیزان خدا، اینها رحمتند که اول دارند و آخر ندارند. یکی از معنای رحمت موصولهاند.
خدایا گناهانمان را ببخش! بعضی از گناهان نمیگذارند که بعضی از کارها را بکنیم. من نادانم؛ عقلم نمیرسد. یکی از معنای رحمت موصوله این است، که اینها در عالم هستی بر ما اشرف دارند و شفاعتشان بر ما مثل نور و خورشید نزدیک است؛ به شرطی که گیرندگی داشته باشیم. حضرت صدیقه کبری (علیهم السلام) شفاعتش به همه مان نزدیک است و عین این همه هوا مجاور است. باور نمیکنید که گیرندگیها از دست رفته است؟
یک قضیه تبرکا برایتان بگویم که آن شاء الله یادگار داشته باشید. این قضیه چیزی است که من - بفضل الله و کرمه - بر آن شاهدم؛ و به فضل الهی مثل این چراغها برایم یقینی است. یقین است که این قضیه معجزه حضرت صدیقه کبری (علیهم السلام) بوده است. البته خانم خیلی معجزه دارد که از عقل ما خارج است.
من یک رفیقی داشتم که الان در خارج از کشور است. این سید بزرگوار و اهل فضلی هم هست. ایشان اهل کربلا و اصالتا عرب است. در ضمن شاگرد حاج آقا میر قزوینی بوده است. علمای بزرگی ما داشتیم. حاج آقا میر کسی بوده که کتابی نوشت به نام الامامه الکبری پنجاه سال طول کشید ولی متاسفانه ااین کتاب چاپ نشده است. علامه امینی، با آن عظمتی که داشته الامامه الکبری را دیده بود. گفته بود که زحمت را آقا میر کشیده است. حاج آقا میر قزوینی خیلی مرد بزرگی بوده است.
این رفیق ما، دو سه سال پیش از خارج آمد، وقتی به دیدن ایشان رفتم، قضیه را برای من گفت که قبل از انقلاب مکه مشرف شده بودم.
الان انقلاب شده و به همین خاطر اگر یک نفر روحانی یا یک نفر ایرانی که ظاهر الصلاح است. در مکه یا حجاز برود، یک قدری کج نگاهش میکنند. اما قبل از انقلاب این حرفها نبود. همه میرفتند و میآمدند.
میگوید همین طوری میرفتم که یک دفعه رسیدم و دستبند به دستم زدند. میگوید اتفاقا آدم مشهوری هم نبودم؛ سیاسی نبودم. واقعا هم همین طور است. نه مشهور است و نه سیاسی و نه یک کار کرده است. میگوید همین طور به این استخوانهای پشت من با مشت میزدند و میگفتند: برو! بردند زندان. خدا زندانهای آنجا و زندان بانهای آن جا را نصیب نکند. شمر و خولی و سنان که شنیدند، اینها عین همانها هستند. وهابیها خیلی خبیثند. خدا ریشه کنشان کند. خدای من میداند که اخبث خلق الله علی وجه الارض اینها هستند. چون من کتابهایشان را دیدم. سالها با اینها در ایران و خارج از ایران برخورد کردم. با اینها بحث کردم. روبرو شدم. این است که میگویم خدا شاهد است که خبیثتر از اینها روی زمین وجود ندراد. نمیدانم چه آدمهای اند که آدم کشتن برایشان مثل آب خوردن است. اصلا از آدم کشتنلذت میبرند. با اندک بهانهای کسی را تکفیر میکنند و خونش را هدر میدانند. الحمد الله حالا بعد از انقلاب همخداوند مرحمت کرده و ابرویشان هم رفته است. همه فهمیدند که اینها نوکران خوار و ذلیل امریکا هستند. خداوند آن شاء الله بیشتر از این ابرویشان را ببرد. غرضم این است که سیدمی گوید ما را زندان بردند و در یک سلول انداختند و رفتند. خدایا! چه کار کنم؟ کسی نیست که من یک حرفی بزنم. اگر آدم مثلا در مملکت خودش همچنین اتفاقی بیفتد، به یک نفر میگوید این شماره تلفن را بگیر، به منزل ما یک چیزی بگو. به پاسبان میگوید، اما من چی بگویم؟ دادم به کجا میرسد؟
میخواهم بگویم گیرندگیها از بین رفته و الا حضرت زهرا (علیهم السلام) عوض نشده است. به چشم دیده شده که خانم مرده ار زنده میکند. ولی من که نمیتوانم همه حرفها را بزنم! فقط به تهذیب نفس دقت کنید. فقط! باید توجه کنید که حجاب نمیگذارد کاری بکنیم. گیرندگیها از دست رفته و بی نشاط شدیم، دلمرده شدیم. خدایا! به حق حضرت زهرا (علیهم السلام) ما ررا ببخش و عاقبت ما را ختم به خیر کن!
خلاصه میگوید دیدم چارهای نیست. فلذا نشستم و در همین سلول با اخلاص تعدادی گفتم: یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی همین! خانم به دادم برس! خیلی ساده: یا مولی یا فاطمه اغیثینی میگوید یک دفعه دیدم که بعد از این تعداد که نمیدانم چند تا گفته بوده که عدد مهم نیست، بلکه اخلاص مهم است؛ دیدم در سلول باز شد. حالا همین آدم که مشت میزد میگفت برو! در را باز کرد و گفت: تفضیل! بفرمایید.چی شد خدایا! گفتم که خیلی ممنون. آمدم که بروم، گفت به این سادگی نباید بروی! برو بالا که رئیس زندان نشسته و از شما میخواهد معذرت خواهی بکند. چند پله رفتم دیدم یک میز بزرگی هست و رئیس زندان هم نشسته است. بلند شد و دست داد و احترام کرد. گفت بنشینید! زنگ زد و مامور آمد. به عربی محلی به آن بنده خدا گفت که برای ایشان قهوه بیاورید. میگوید: قهوه آوردند و جلوی من گذاشتند. گفت: من از شما معذرت میخواهم. آنها به تلگراف میگویند: برقیه یک برقیه آمد که ما تو را آزاد کنیم در صورتی که به حضرت زهرا قسم، کسی من را نمیشناخت. هیچ کس! یعنی قطع حاصل شد که این ورقهای بوده که خانم دستور داده بوده تا یک حروفی بر روی آن نقش بندد. و هیچ چیز غیر از این نیست. میگوید: بیرون آمدم و هنوز هم معلوم نشده که این برقیه چه بوده است. حالا اگر آدم آدم معروفی بودم و یا کسی مرا میدید حرفی نبود. آیا شما الان باور میکنید که یک آدم گکنامی را مثلا در اصفهان دستگیر کنند و یک ساعتی دیگر از تهران از رئیس جمهور تلگراف بیاد که این را آزاد کنند؟ همچنین چیزی میشود. در کشور غریب در عرض نیم ساعت یک تلگراف میآید که ایشان را آزاد کنید. میگوید: پرسیدم که این تلگراف از کجا آمده؟ گفتند از جای خیلی بالا بلندی آمده است.
یکی از معانی رحمت موصوله همین است بقیهاش را نی شود گفت. متفق علیه اولیاء خدا بر این است که گفتند اگر کاری با ولایت داشته باشی و وجود نازنین خانم (علیهم السلام) امضاء کند، کار دست است. اگر امضا نکند، نمیشود.
یک حدیث دیدم که یک شیخ سنی به نام شطراوی روایت میکند.
میگوید امام حسن وامام حسین (علیه السلام) دو تا بچه خردسال بودند. اینها نشسته بودند و پیغمبر (صلی الله علیه و اله و سلم)، با اینها حرف میزد. آخر فرمودند کهای نور دیدههای من! لامکما الشفاعه؛ شفاعت برای مادر شماست. اصلا خانم امضا نکند نمیشود. من اینجا قضایایی دارم و یک چیزهایی دارم که وقت، خیلی گذشته نمیتوانم بگویم.
خانمی که یکی از القابش محدسه است. محدسه، یعنی از غیب با ایشان حرف میزند. جبرئیل برایش نازل میشده است. صحیفه برایش نازل شده است. دیشب گفتم که جبرئیل میآمد و میگفت: دختر پیغمبر! در خدمت شما هستم. چی از این بالاتر میخواهید؟ پیغمبر (صلی الله علیه و اله و سلم) میگفت: زهرا (علیهم السلام) دریای اسرار است. حضرت ملتزم شده بود که این خانم از یک سالگی تا وقتی که مادر حسنین شد، هر وقت از در بیرون بیاید، رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) جلوی پایش بلند شود. این را سنیها نوشتهاند کانت کلما دخلت علی ابیها، قام ابیها؛ هر وقت وارد میشد حضرت از جا بلند میشد. چه چیز در صورت این نازنین دیده بود؟ الله اکبر! اصلا اگر حضرت زهرا (علیهم السلام) نبود، باطن آیه نور، محقق نمیشد.
من سر نخ دارم به شما میگویم زجاجه یعنی چه؟ زجاجه یعنی حسن و حسین (علیه السلام) کوکب دری چیست؟ حضرت سجاد (علیه السلام) است.
یوقد من شجره مبارکه زیتونه(160) این باطنش حضرت باقر و حضرت صادق (علیهم السلام) است. لا شریقه، حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) است؛ و لا غریبه حضرت رضا (علیه السلام) است. آدم باید ریاضت بکشد تا محرم شود و بفهمد که چرا به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) گفتند: لا شرقیه به حضرت رضا گفتند. لا غربیه اینها اسراری است که بدون زحمت و مفت به کسی نمیدهند. خدا آن شاء الله همه مان را محرم کند. یکاد ضیتها یضیء؛ حضرت جواد و و لو لم تمسسه نار حضرت هادی (علیه السلام) است. نور علی نور حضرت عسکری (علیه السلام) است. در آخر سخن آیه عوض میشود: یهدی الله لنوره من یشاء میدانید چیست؟ مولای مان امام زمان است. اگر وجود نازنین خانم نبود، باطن آیه متحقق نمیشد.
کمکم به طرف ذکر مصیبت برویم. امشب ختام این مجلس است.
من قول میدهم دعاگوی هممه تان باشم؛ شما هم بنده را دعا کنیم. یک چند تا کار علمی در دستم هست دعا کنید اجل مهلت بدهد اینها تمام شود یکی اش صحیفه سجادیه است از شما عاجزانه التماس دعا دارم. من هم دعا میکنم خدا عاقبت همه تان را ختم به خیر کند. آن شاء الله.
احمد بن جنبل میگوید: وقتی نام حضرت زهرا (علیهم السلام) میآمد سه ذفعه میفرمودند: فداها ابوها پدرش فدای فاطمه (علیهم السلام) باشد. چه عظمتی داشته است! دو تا شاعر سنی برای خانم شعر گفتند، این در یک مجله عربی چاپ شده بود. دنبال این جمله رفتم. خدای من میداند که اول رفتم و صد شماره از این مجله را پیدا کردم. این دو بیتش را برایتان میگویم. میگوید که هی بنت من؟ این خانم دختر چه کسی هست؟ سوال میکند، هی زوج من؟ این همسر کیست؟ هی ام من؟ این مادر کیست؟ بعد زندگی درونی خانم را مجسم میکند. میگوید فمها یرتل آیه ربک و بینها یدها تدیر علی الشعیر میگوید:؛ رخانه نشسته و آیات قرآن از دهانش خارج میشود و با آن دستش هم آسیاب را میگرداند. برای بچه هایش کار میکند. این از سنیها و اما از شیعه برایتان بگویم. حتما شنیدند که گفتم مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا جمال گلپایگانی (161) چند تا آقازاده داشت که الان فقط یکی شان مانده و همه شان مرحوم شدند. یکی از آقازادههای ایشان آقا سید محمد جمال هاشمی بوده است؛ ایشان عجیب است با اینکه ایرانی بوده ولی وقتی او شعر گفت و در مصر و سودان و الجزایر و بغداد هم جا این عربها که هیچ وقت زیر بار عجم نمیروند، بالاتفاق محمد جمال را اول شاعر شناختند. خدا میداند که اگر سنیها همچنین شاعری داشتند چه کار میکردند! ما مقصریم. پسرش را دیدم گفتم که چرا دیوان پدرت را چاپ نمیکنی؟! شاعری که نظیرش نیامده است. شعری که محمد جمال هاشمی برای حضرت زهرا (علیهم السلام) گفته بی نظیر است. بگذارید تبرکا برایتان دو سه بیت بگویم. سال گذشته خدمت مقام معظم رهبری مد ظله بودیم. اولین بار برای ایشان خواندم. این قدر آن رهبر عزیز آن شب گریه کرد. امشب در ختام این مجلس برایتان میگویم. بنده روی منبر امام حسین (علیه السلام)؛ رخانه خدا آن هم؛ رمجلس حضرت زهرا (علیهم السلام) اگر چیزی را یقین نکنم. نمیگویم. بدانید و آگاه باشید که هر کس کوچکترین حرف در تضعیف مقام رهبری بزند، هر کسی اندیشهای داشته باشد که ضد مقام رهبری باشد خدا او را نخواهد بخشید. این را یقین بدانید. قدر دان رهبر باشید. اگر افکار پاشیدهای، پوسیدهای به شما عرض کردند قبول نکنید. این مرد بزرگ عزت اسلام است و هر کس با این مرد بزرگ با مقام معظم رهبری مخالفت کند، خدا از او نمیگذرد. این را از من بشنوید. اگر یقین نداشتم، نمیگفتم. خدایا! تو شاهدی که چیزی میدانم و میگویم. هر کس که با مقام معظم رهبری جوان باشد یا پیر با یک مشت افکار پوسیده و پاشیده که از صاحبان هواهای فاسده، گاهی عرضه میشود. در صدد برآید که مخالفت کند عاقبت به خیر نخواهد شد. امروز، این مرد بزرگ، این فرزند حضرت زهرا (علیهم السلام) آبروی اسلام است. حواستان باشد.
یک چیزی میدانم و میگویم. امروز از واجب واجبات یکپارچگی و تایید حضرت آیت الله خامنهای است. جوانهای من! افکارتان را این طرف و آن طرف نبرید. فقط حواستان جمع باشد، گوشتان به رهبر باشد. فلان کس همچین گفت فلان روزنامه همچین نوشت، گوش ندهید. شیاطین را دور و اطرافتان راه ندهید. خدایا به حق زهرای مرضیه (علیهم السلام) این رهبر را حفظ کن! خدایا ما را قدر دانش قرار بده! سر بسته گفتم. گفت که العاقل یکفیه الاشاره یک چیز میدانم که این عرایض را خدمت شما عرض میکنم. من که مدعی علم غیبت نیستم. هیچ چیزی نیستم. من یک کودک نادان هستم ولی بفضل الله و کرمه، یک معیارهایی در دست دارم که اگر کسی مخالفت یا این مرد کند و توبه هم نکند، خدا او را نمیبخشد. مگر توبه کند. یک عده با امام راحل رحمه الله علیه مخالفت کردند. امام را از دست دادند ولی هنوز هم دست بردار نیستند. آیت الله العظمی آقای اراکی رحمه الله علیه، شیخ الفقهاء وقتی خدمت امام میرفتند دم در میایستاد و میگفت: السلام علیک یابن رسول الله بابی انت و امی آن وقت داخل میشد. یک عده با این مرد مخالفت کردند. ایشان را از دست دادیم؟ بس نشد. ایشان یادگار آن مرد بزرگوار است. ما دیگر چی داریم؟ امروز ایران پرچم دار اسلام است. امروز ایران مشعل دار است. اگر کسی بخواهد با این مرد مخالفت کند با اسلام بازی کرده است. و هر کس با کیان اسلام با حیثیت مسلمین بازی کند، خدا او را نمیبخشد. حواستان جمع باشد.
و اما شعری که از محمد جمال هاشمی میخواهم برایتان بگویم، البته بگویم که این شعرا گاهی از دشمنان زهر چشم میگرفتند. اگر فارسیتررایتان بگویم به قول بچههای تهران میکویند روکم کنی. گاهی رو کم کردند. خدا شهریار را رحمت کند. وقتی که به طرف تدین رفت، یک مشت شاعر بی دین ایشان را از ردیف خودشان خارج کردند. چون خیال کردند، آدمی که یکی دو خط، شعر بلد باشد، یکی دو خط بلد باشد، حتما باید برود مثلا فلان جا زهر مار بخورد، با بیگانگان بنشیند. یادم میآید شهریار یک غزلی گفت که زهر چشم گرفت. همه شان مبهوت شدند. خدا رحمت کند شهریار را که آیت الله العظمی مرعشی در خواب دیده بودند که امیر المؤمنین (علیه السلام) به شعرا جایزه میدهند. بعد میفرماید: این شاعرنا شاعر ما کجاست؟ گفتند آقا! شاعرتان کیست؟ فرمود: سید محمد حسین شهریار میگوید: من ایشان را نمیشناختم. از خواب بیدار شدم و گفتم شهریار کیست؟ شهریار جوان بوده است. ولی این شعر علی ای همای رحمت را که گفت در جهان پیچشد. بعد یک مشت از این - خیلی معذرت میخواهم - علقه مضغهها آمده بودند که خیلی خب علی ای همای رحمت که جهان گیر شده حسودیشان میشد. حالا ایشان اگر راست میگوید، مثل ما مثلا غزل بگوید. آقا یک غزلی گفت که همه شان را تحت الشعاع قرار داد. این غزل به خط خودش هم هست، من تبرکا میگویم که میگوید:
ای چشم خمارین که کشد سرمه خوابت؟ - وی جام بلورین که خورد باده نابت؟
ببنید هر بیتش یک دیوان هستها...
خواهم همه شب خلق به نالیدن شب گیر - از خواب برآرم که نبینند به خواب
ای بیت سومین یک دیوان است اگر دقت کنید.
این شعر خیلی مشکل است گفتنش؛ - یا رب نفتد و لوله وای غرابت
آهسته که اشکی به وداعت بفشانیم - ای عمر که سیلت ببرد، چیست شتابد(162)
4این را که گفت، همه خوار شدند. محمد جمال هم با این شعر حضرت زهرایش، یک زهر چشمی گرفت که اصلا جرات نداشت کسی این طور شعر بگوید حالا بگویم بعدا برویم به استقبال مصیبت.
میگوید: خانم روح زندگی است اگر ایشان نبود ارواح و صور ائتلاف نمیکردند. و در مدحش کلی صحبت میکند، بعد میگوید: قف به قلم خودش میگوید: که بایست؛ عن مدح البتول و فی مدیحها ای قلم! از مدح حضرت زهرا (علیهم السلام) بایست. چون در مدحش زیاد حرفها زده شده است. میگوید: بیا برویم دنبال چیز دیگری که باور کردنی نیست میگوید: بیا عقب برگردیم از تاریخ بپرسیم یک چیزهایی تاریخ تاریخ میگوید که ما را تکان داده است. چی گفته؟ میگوید با این همه مدح و عظمت پیغمبر (صلی الله علیه و اله و سلم) میگوید من قربانش بروم وقتی که به تاریخ بر میگردیم تاریخ میگوید: در به پهلویش زدند. راست میگوید؟ حالا که به اینجا رسیدند این قضیه رامی گوید اما در این مجلس حضرت زهرا (علیهم السلام) تعهد اخلاقی میدهیم که ضایع نکنیم ، این شرط است. این همه زن و مرد یک ماه عزاداری کردند الان هم چراغ خاموش است نکند از من بشنوید و بروید در یک مجلس بی برکت و بی رونق این را بگویید. من هیچ وقت روضه مکشوف نمیخواهم اما امشب یک پردهای بر میدارم. که آن شاء الله از خانم، چیزی بگیریم و برویم بیرون.
ای قضیه را که میخواهم بگویم، دو سه تا بار بیشتر در عمرم نگفتم آن هم یا محرم بوده یا فاطمیه بوده، آن هم در مجلس تاریک، آن هم در مجلس با حال - دقت کنید - دیگر این را از من نخواهید شنید خوب گوش بدهید.
یکی از علماء که سید و عرب هم بود. یک کتاب نوشته بود در فضایل اهل بیت (علیهم السلام)؛ 25 سال طول کشیده بود. بالاخره نابرده رنج، گنج میسر نمیشود. و آن لیس للانسان الا ما سعی(163) و نمیداند اینکه برای آدمی جز آنچه به سعی و عمل خود انجام داده ثواب و جزایی نخواهد بود؟ بالاخره باید زحمت کشید تا یک چیزی به آدم بدهند. یک عالمی بوده حالا آن عالم چی بوده؟ ولش کن. هر چی بوده، نمیدانم در آن عالم سید که مجتهد هم بوده و دو، سه سال پیش مرحوم شد. میگوید: آمدند: گفتند: دوازده امام با وجود نازنین صدیقه کبری (علیهم السلام) در یک جا هستند میخواهی بیایی ببینی؟ گفتم: چرا نمیآیم! گفت: برایت اجازه گرفتیم. میگوید آمدم که بروم ولی یک شوری در دلم افتاد و آن این بود که گفتم: این خیلی خیر بزرگی است، ولی خدایا! من سیدم، اگر الان بروم و خانم چادر به سرش بکند چه کنم؟ یک عمر عمامه مشکی بر سر گذاشتم. ولی اگر خانم، چادر به سرش نکند به چه زبانی تشکر کنم. در خوف و رجاء بودم. اما دیدم چارهای نیست. باید بروم. و وارد اتاق بشوم وارد شدم دیدم خانم نشسته ولی چادر به سرش نکرد. فهمیدم نسبم درست است. همان جا به سجده شکر افتادم. بعد گفتم مادر! من ناقابلم. اما حالا که در خدمت شما رسیدم دو تا سوال دارم. او عرب بود. من هم به حضرت زهرا (علیهم السلام) قسم! عهد کردم جمله هایی که بین او و بی بیرد و بدل شد، هیچ وقت ترجمه نکنم نقل به معنا کنم. جمله اول را نقل به معنا میکنم. نمیتوانم بگویم. جمله دوم را قدری باز میگویم. گفت که: گفتم مادر! ما عمری نوشتیم زحمت کشیدیم. این درست است که امیر المؤمنین (علیه السلام) را با آن وضع به مسجد بردند؟ این درست است؟ میگوید خانم این قدر ناراحت شد که سر راپایین انداخت، ساکت شد. بعد سرش را بلند کرد یک جواب داد که گفتم من هیچ وقت نمیگویم فقط نقل به معنا میکنم، میگوید خانم به شدت ناراحت شد و بعد فرمود: بلی! امیر المؤمنین را خیلی اذیت کردند، همین. آخر میدانید وقتی در بستر شهادت افتاده بود زنهای مدینه رفتند احوال پرسی کنند. عظمت را ببین! گفتند: خانم حالتان چطور است؟ نمیتوانست بگوید از ورم بازو نخوابیدم؟ اما خانم مسیر سوال و جواب را عوض کرد و فرمود: چرا با علی در افتادید؟
این سوال اول امام زمان مرا ببخشید. و اما سوال دوم . گفتم که مادر! میخواهم بفهمم ما یک چیزهایی نوشتیم. یک مشت از دشمنان ما میآیند و میگویند که نخیر! این طور نبوده بعضیها این ظلم هایی که به خانم شده با تمام بی رشمی در کتاب هایشان رد کردند که نخیر! این طور نبوده گفتم: مادر! میخواهم از خودت بپرسم بگویم این درست است که تازیانه به بازوی تو زدند؟ دیدم خانم ساکت شد. جواب نمیدهد. در جواب سوال اولی یک جمله گفت. ولی در اینجا هیچ نمیگوید. گفتم نکند بد کردم که پرسیدم. بعد دیدم نه! این جوابش با جمله نیست. یک قدری صبر کردم دیدم ا ستینش را زد کنار. دیدم بازوی خانم هنوز هم نیلگون است.
والسلام علیک و رحمه الله و برکاته
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه، و موضع الرساله، و مختلف الملائکه، و مهبط الوحی، و معدن الرحمه، و خزان العلم، و منتهی الجلم، و اصول الکرم، و قاده الامم، و اولیاء النعم، و عناصر الابرار، و دعائم الاخیار، و ساسه العباد، و ارکان البلاد، و ابواب الا یمان، و امناء الرحمن، و سلاله النبیین، و صفوه المرسلین، و عتره خیره رب العالمین و رحمه الله و برکاته، السلام علی ائمه الهدی، و مصابیح الدجی، و اعلام التق، و ذوی النهی، و اولیاء الحجی، و کقف الوری، و ورثه الانبیاء، و المثل الاعلی، و الدعوه الحسنی، و حجج الله علی اهل الدنیا و الاخره و الاولی و رحمه الله و برکاته، السلام علی محال معرفه الله، و مساکین برکه الله، و معادن حکمه الله، و حفظه سر الله، و حمله کتاب الله، و اوصیاء نبی الله، و ذریه رسول الله صلی الله علیه و آله و رحمه الله و برکاته، السلام علی الدعاه الی الله، والادلاء علی مرضات الله، و المستقرین فی امر الله، و التامین فی محبه الله، و المخاصین فی توحید الله، و المظهرین لامر الله و نهیه، و عباده المکرمین الذین لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعلمون و رحمه الله و برکاته، السلام علی الائمه الدعاه، و القاده الهداه، و الساده الولاه و الذاده الحماه، و اهل الذکر واولی الامر، و بقیه الله و خیریه و حزبه و عیبه علمه و حجته و صراطو نوره برهانه و رحمه الله و برکاته، اشهد آن لا اله الا الله وحده لا شریک له کما شهد الله لنفسه و شهددت له ملائکته و اولو العلم من خلقه، لا اله الا هو العزیز الحکیم، و اشهد آن محمدا عبده المنتجب، و رسوله المرتضی، ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون، و اشهد انکم الائمه الراشدون المهدیون المعصومون المکرمون المقربون المتقون الصادقون المصطفون المطیعون لله، القوامون بامره، العاملون بارادته، واجتباکم بقدرته، و اعزکم بهداه، و خصکم ببرهانه، و انتجبکم لنوره، و ایدکم بروحه، ورضیکم خلفاء فی ارضه، و حججا علی بریته، و انصار لدینه، و حفظه لسره، و خزنه لعله، و مستودعا الحکمته، و تراجمه لوحیه، ارکانا لتوحیده، و شهداء علی خلقه، و اعلاما لعباده، و منارا فی بلاده، وادلا علی صراطه، عصمکم الله من الزلل، و امنکم منافقین، و طهرکم من الدنس، و اذهب عنکم الرجس و طهرکم تطهیرا، فعظمتم جلاله، و اکبرتم شانه، و مجدتم کرمه، و ادمتم ذکره، و وکدتم میثاقه، و احکمتم عقد طاعته، و نصحتم له فی السر و العلانیه، و دعوتم الی سبیله بالحکمه و الموعظه الحسنه، و بدلتم انفسکم فی مرضاته، و صبرتم علی ما اصابکم فی جنبه، و اقمتم الصلاه، و اتیم الزکاه، و امرتم بالمعروف، و نهیتم عن المنکر، و جاهدتم فی الله حق جهاده حتی اعلنتم دعوتهت و بینتم فرائضه، و اقمتم حدوده، و نشذتم شرایع احکامه، و سننتم و سنته، و صرتم فی ذلک منه الی الرضا، و سلمتم له القضاء و صدقتم من رسله من مضی، فالراغب عنکم مارق، واللازم لکم لا حق، و المقصر فی حقکم زاهق، و الحق معکم و فیکم و منکم و الیکم و انتم اهله و معدنه، و میراث النبوه عندکم، و ایاب الخلق الیکم، و حسابهم علیکم و فصل الخطاب عندکم و آیات الله لدیکم، و عزائمه فیکم، و نوره و برهانه عندکم، و امره الیکم، منوالاکم فقد و الی الله، و من عاداکم فقد عاد الله، و من احبکم فقد احب الله و من ابعضکم فقد ابعض الله، و من اعتصم بکم فقد اعتصم بالله، انتم الصراط الاقوم، و شهداء دار الفناء، و شفعاء دار البقاء و الرحمه الموصوله، و الایه المخزونه و الامانه المحفوظه، و الباب المبتلی به الناس، من اتاکم نجاء و من لم یاتکم هلک الی الله تدعون، و علیه تدلون، و به تومنون، له تسلمون، بامره تعلمون، و الی سبیله ترشدون، و بقوله تحکمون، سعد من والاکم و هلک من عاداکم و خاب من جحدکم، وضل من فارقکم، و فاز من تمسک بکم، وامن من لجا الیکم، و سلم من صدقکم، و هدی من اعتصم بکم، من اتبعکم فالجنه ماواه، و من خالفکم فالنار مثوایه، و من حجدکم کافر، و من حاربکم مشرک، و من رد علیکم فی اسفل درک من الحجیم، اشهداء آن هذا سابق لکم فیها مضی، و جار لکم فیها بقی، خلقکم الله انوارا فجعلکم بعرشه محدقین حتی من علینا بکم، فجعلکم فی بیوت اذن الله آن ترفع و یذکر فیها اسمه، و جعل صلواتنا علیکم و ما خصنا به من ولایتکم طیبا لخلقنا، و طهارهلانفسها، و تزکیه لنا، و کفاره لذونبا، فکنا عنده مسلمین بفضلکم، و معروفین بتصدیقنا ایاکم، فبلغ الله بکم اشرف محل المکرمین، و اعلی منازل المقربین، و ارفع درجات المرسلین، حیث لا یلحقه لاحق، و لا یفوقه فائق، و لا نبی نرسل، و لا صدیق و لا شهید، و لا صالح، و لا عالم و لا جاهل، و لا دنی و لا فاضل، و لا مومن صالح، و لا فاجر طالح، و لاجبار عنید، و لا شیطان مرید، و لا خلق فیها بین ذلک شهید الا عرفهم جلاله امرکم، و عظم خطرکم، و کبر شانکم و تمام نورکم، و صدق مقاعدکم، و ثبات مقامکم، و شرف محلکم و منزلتکم عنده، و کرامتکم علیه، و خاصتکم لدیه، و قرب منزلتکم منه، بابی انتم و امی و اهلی و مالی واسرتی اشهد الله و اشهدکم انی مومن بکم و بما امنتم به، کافر بعدوکم و بما کفرتم به، مستبصر بشانکمو بضلاله من خالفکم، موال لکم و لاولیائکم، مبغض لا عدائکم و معاد لهم، سلم لمن سالمکم، و حرب امن حاربکم، محقق لما حققتم، مبطل لما ابطلتم، مطیع لکم عارف بحقکم، مقر بفضلکم، محتمل لعلکم، محتجب بذمتکم، معترف بکم، مومن بایابکم، مصدق برجعتکم، منتشر لامرکم، مرتقب لدولتکم، اخذبقولکم، عامل بامرکم، مستجیر بکم، زائر لکم، لائذ عائذ بقبورکم، مستشفع الی الله عزوجل بکم، و متقرب بکم البه، و مقدمتکم امامطلبی و حوائجی و ارادتی فی کل احوالی و اموری مومن بسرکم و علانیتکم و شاهدکم و غائبکم و اولکم و آخرکم، و مفوض فی ذلک کله الیکم ومسلم فیه معکم و قلبی لکم مسلم، و رایی لکم تبع، و نصرتی لکم معده حتی یحیی الله تعالی دینه بکم، ویردکم فی ایامه، و یظهرکم لعدله، و یمکنکم فی ارضه، فمعکم معکم لا مع غیرکم، امنت بکم و تولیت آخرکم بما تولیت به اولکم، برئت الی الله عزوجل من اعدائکم و من الجبت و الطاغوت و الشیاطین و حزبهم الظالمین لکم، الجاحدین لحقکم، و المارقین من ولایتکم، و الغاصبین لارثکم الشاکین فیکم المنحرفین عنکم، و من کل ولیجه دونکم و کل مطاع سواکم، و من الائمه الذین یدعون الی النار، فثبتنی ابدا ما حییت علی موالاتکم و محبتکم ودینکم، و وفقنی لطاعتکم، ورزقنی شفاعتکم، و جعلنی من خیار موالیکم التابعین لما دعوتم الیه و جعلنی ممن یقتص اثارکم، و بسلک سبیلکم، و یعتدی بهداکم و یحشر فی زمرتکم، و یکر فی رجعتکم، و یملک فی دولتکم، و یشرف فی عافیتکم، و یمکن فی ایامکم، و تقر عینه غدا برویتکم، بابی انتم و امی و نفسی واهلی و مالی ارادالله بدا بکم، و من وحده قبل عنکم، و من قصده توجه بکم، موالی لا احصی ثنائکم و لا ابلغ من المدح کنهکم و من الوصف قدرکم، و انتم نور الاخیار و هداه الابرار و حجج الجبار، بکم فتح الله و بکم یختم، و بکم ینزل الغیث، بکم یسمک السماء آن تقع علی الارض الا باذنه، و بکم ینفس الهم و یکشف الضر، و عندکم ما نزلت به رسله، و هبطت به ملائکته و الی جدکم (اگر زیارت حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) باشد) بجای والی جدکم بگو: والی اخیک بعث الروح الامین، اتاکم الله ما لم یوت احدا منالعالمین، طاطا کل شیرف لشرفکم، و بجع کل متکبر لطاعتکم، و خضع کل جبار لفضلکم، و ذل کل شیء لکم، و اشرقت الارض بنورکم، و فاز الفائزون بولایتکم، بکم یسلک الی الرضوان، و علی من جحد و لایتکم غضب الرحمن، بابی انتم و امی و نفسی و اهلی و مالی، ذکرکم فی الداکرین، و اسماوکم فی السماء و اجسادکم فی الاجساد و ارواحکم فی الارواح، و انفسکم فی النفوس، و آثارکم فی الاثار، و قبورکم فی القبور، فما احلی اسمائکم واکرم انفسکم، و اعظم شانکم، و اجل خطرکم، و اوفی عهدکم، و اصدق و عهدکم، و اصدق و عدکمت کلامکم نور وامرکم رشد و وصیتکم التقوی، و فعلکم الخیر، و عادتکم الاحسان، و سجیتکم الکرم، و شانکم الحق والصدق و الرفق، و قولکم حکم و حتم، رایکم علم و حلم و حزم، آن ذکر الخیر کنتم اوله و اصلهو فرعه و معدنه و ماویه و منتهاه، بابی انتم و امی و نفسی کیف اصف حسن ثنائکم، واحصی جمیل بلائکم، وبکم اخرجنا الله من الذل و فرج عنا غمرات الکروب، و انقذنا من شفا جرف الهلاک و من النار، بابی انتم و امی و نفسی بموالاتکم علمنا الله معالم دیننا، و اصلح ما کان فسد من دنیانا، و بموالاتکم تمت الکلمه، و عظمت النعمه، و ائتلفت الفرقه، و بموالاتکم تقبل الطاعه المفرضه، و لکم الموده و الواجبه، و الدرجات الرفیعه، و المقام المحمود، و المکان المعلوم عند الله عزوجل و الجاه العظیم، و الشان الکبیر، و الشفاعه المقبوله، ربنا امنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین، ربنا لا تزع قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا لدنک رحمه انک انت الوهاب، سبحان ربنا آن کان وعد ربنا لمفعولا، یا ولی الله آن بینی و بین الله عزوجل ذنوبا لا یاتی علیها الا رضاکم، فبحق من ائتمنکم علی سره و استرعاکم امر خلقه و قرن صاعتکم بطاعته، لما استوهبتم ذنوبی و کنتم شفعائی، فانی لکم مطیع، من اطاعکم فقد اطاع الله، و من عصاکم فقد عصی الله، ومن احبکم فقد احب الله و من ابعضکم فقد ابعض الله، اللهم انی لو وجدت شفعاء اقرب الیک من محمد و اهل بیته الاخیار الائمه الابرار لجعلتهم شفعائی، فبحقهم الذی اوجبت لهم علیک اسالک آن تدخلنی فی جمله العارفین بهم و بحقهم و فی زمره المرحومین بشفاعتهم، انک ارحم الراحمین، وصل الله علی محمد و آله الطاهرین و سلم تسلیما کثیرا، و حسبنا الله و نعم الوکیل
ترجمه زیارت جامعه کبیره
سلام بر شما ای خاندان نبوت و موضع ودایع رسالت و محل نزول ملایک و هبواط انوار وحی خدا و معدن رحمت حق و گنجهای علم و معرفت الهی و صاحبان منتهای مقام حلم و اصول صفات کریمه و پیشوای امم و ممالک ولی نعمتهای روحانی و ارکان بزرگواری و نیکوکاری و عمادنیکویان عالم و بزرگ و قائد بندگان و ستونهای محکم شهرهای علم و درهای ایمان و امین اسرار خدای رحمان و فرزندان پیغمبران و برگزیده پیغمبران و یرگزیه از رسولان و عترت و رسول خاتم صلی الله فرزندان پیغمبران و برگزیده خدای جهان است و بر شما باد رحمت و برکات خدا سلام بر شما امامان و راهنمایان طریق هدایت و چراغهای تاریکهای امت و پرچمداران علم و تقوی و خردمندان بزرگ و صاحبان عقل کامل و پناه خلق عالم و وارثان پیغمبران حق و مثل اعلای الهی و صاحب دعوت به بهترین کمال و نیکوترین اعمال و حجتهای بالغه بر تمام اهل دنیا و آخرت و رحمت و برکات خدا بر شما باد سلام بر شما که دلهایتان حل معرفت خداست و مسکن برکت حق و معدن حکمت الهی و حافظان سر خوایید و حامل علم کتاب خدا و اوصیاء پیغمبر خدا و اولاد رسول خدا که درود و رحمت و برکات الهی بر او و بر آل او باد سلام بر شما که داعیان بسوی خدا هستید. و راهنمایان طریق رضا و خشنودی حضرت احدیث و ثابت قدمان در اجرای رفمان خدا و تام و کامل در عشق و محبت خدا و صاحبان مقام اخلاص در توحید حضرت حق و آشکار کنند گان امر و نهی ایزد متعال و شمایید بندگان گرامی و مقرب الهی که هرگز بر حکم او سبقت نگرفته و کاملا مطابق فرمانش عمل کنند سلام و رحمت خدا و برکات الهی بر شما باد سلام بر پیشوایان خلق که ادعیان بسوی حق و رهبر و رهنمای بزرگ و والیان و حامیان دین خدایید و اهل ذکر و فرمانداران از جانب خدا و آیات باقی و برگزیدگان خاص ربوبی وسپاه و نیروی الهی و مخزن علم ربانی و حجتهای بالغه و طریق روشن حضرت حق و نور خدا و برهان او سلام و رحمتو برکات خدا بر شما باد گواهی میدهم که جز خدای یکتا خدایی نیست و او را شرک و شریک منزه است چنانکه خدا یه یکتایی خود شهادت داده و فرشتگان و دانشمندان عالم شهادت داند که جز آن خدایی یکتایی مقتدر حکیم خدایی نیست و نیز شهادت میدهم که محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده خاص برگزیده و رسول پسندیده اوست که برای هدایت خلق و به دین و آیین ثابت حق فرستاد تا آنکه دین پاکش را مسلط و غالب بر تمام ادیان گرداند هر چند مشرکان نا پاک را آیین توحید ناگوار باشد و شهادت میدهم که محققا شما پیشوایان و امامان راهنما و راه دان و دارای عصمت و نزد خدا گرامی و مقرب هستید و اهل تقوا و صدق و حقیقت و برگزیدگان و مطعیان خدا و نگهبانان فرمان او و کارکنان به ادراه او فیروزمند به کرامت و لطف او هستید خدا شما را به علم ازلی برای کشف عالم غیب خود برگزیده و بر حفظ اسرار غیبی خویش انتخاب کرد و به توانائی و قدرت کامله مخصوص گردانید و به هدایت خود عزت بخشید. و به برهان و اشراق نور خود تخصیص داد و به روح کلی الهی موید فرمود و شما را به خلافت الهیه در زمین پسندیده و حجت و یاران دین حق و حافظان سر و گنج علم لدنی و محل ودایع حکمت و مفسران وحی و ارکان علم توحید خود مقرر فرمود و گواه خلق و نماینده خود برای بندگان و علامت روشن در بلاد عالم و راهنمایان صراط مستقیم خود گردانید و شما خانواده را معصوم از لغزش و ایمن از فتنه و پاک و منزه از هر خلق ناشایسته گردانید و از شما به کلی رجس و ناپاکی فرمود و پاک و پاکیزه گردانید تا آنکه شما جلال خدا را به عظمت یاد کردند و شان او را به کبریایی و لطف و کرمش را به مجد و بزرگی ستودید و ذکر خدا را بر دوام و عهد و میثاقش را بر قرار داشتید و پیمان طاعتش را محکم نمودید و پنهان و آشکار خلق را نصیحت کردید و به راه حق با برهان و حکمت و پند و موعظت نیکو دعوت کردید و در راه رضای اواز جان گذشتید و بر هر مصایبی که از امت به شما رسید برای خدا صبر کردید نماز را به پا داشتید و زکوه را ادا نمودید و امر به معروف ونهی از منکر فرمودید و حق جهاد را در دین خدا بجا آورید تا آنکه دعوت دین را آشکار ساخته و فرایض و احکامش ار مبین و حدود را مقرر و شرایع واحکام و سنن آسمانی ا استوار گردانیدید تا آنکه در اقامه دین خدا را از خود خوشنود ساختند و تسلیم قضا شده و هر حکمی از رسولان الهی در گذشت همه را تصدیق کردید پس هر کس از طریق شما برگشت از دین خدا خارج شده و هر کس ملازم امر شما بود ملحق گشت و هر کس در حق شما مقصر شد محو و باطل گردید و حق با شما و در خاندان شما و مبداش از شما و مرجعش بسوی شماست واهل حق و معدن حق و حقیقت شمایید و میراث نبوت نزد شما است و بازگشت خلق بسوی شما و حساب خلایق بر شما است و فیضل حق از باطل نزد شما خواهد شد و آیات عظمت الهی نزد شما و عزایم اسرار نبوت در خاندان شما و نور خدا و برهان او نزد شما و امر خدای تعالی مربوط به امر شما است هر کس شما را مولای خود شناخت خدا را مولای خویش دانسته و هر که شما را دشمن داشت خدا را دشمن داشته و هر که شما را دوست داشت خدا را دوست داشته و هر کس با شما کینه و خشم ورزید با خدا کینه و خشم ورزیده و هر که چنگ به دامان شما زد به ذیل عنایت خدا چنگ زده است شمایید راه راست خدا و گواهان دارآخرت و شفیعان عالم قیامت شمایید رحمت سرمد و آیت و نشان مستور در گنجینه و امانت و ودیعه لوح محفوظ الهی و درگاه امتحان خلق هر کس رو بسوی شما آمد نجات ابد یافت و آنکه از این درگاه دور شد به هلاکت رسید شما خلق را بخدا میخوانید و بر طریق او دلالت میکنید و بخدا ایمان دارید و تسلیم او و مطیع فرمان اوبید و به راه خدا خلق را هدایت کرده و به کلام او حکم میکنید هر که به ولایت شما گروید به سعادت رسید و آنکه با شما دشمنی کند هلاک شود و هر که منکر شما است نومید است و هر که از شما جدا است گمراه است و هر که به شما تمسک جست فیروز گردید و هر که به شما پناه آورد ایمن گردید و هر که مقام شما را تصدیق کرد سلامت یافت و هر که بدامان طاعت شما دست زد هدایت یافت و هر که شما را پیروی کرد در بهشت ابد منزل یافت و هر که براه خلاف شما شتافت باتش دوزخ مسکن کرد و هر که منکر شما گردید کافر است و هر که با شما جنگ برخاست مشرک است و هر که رد حکم شما کرد در پستترین درکات جهنم است گواهی میدهم که این مقام برای شما همیشه در سابق و لاحق زمان بوده، و خواهد بود و نیز گواهی میدهم بر اینکه ارواح عالیه شما و نورانیت و طنیت پاک شما ائمه طاهرین یکی است و آن ذوات طیب و طاهر عین یکدیگرند خدا شما را آفرید و محیط به عرش خود گردانید تااین زمان که به نعمت وجود شمابر ما منت گذاشت پس شما را در خاندانهایی قرار داد که امر به رفعتش فرمود و به ذکر نام خدا در آن خاندانها فرمان داد ودرود و صلوات ما را بر شما حکم گردانید و آنچه را که مخصوص ما کرد از نعمت ولایت شما برای نیکویی فطرت و خلقت ما و پاکی نفوس ما بود و برای تزکیه و پاکیزکی ما و کفاره گناهان ما پس نزد خدا به فضیلت و برتری شما بر خلق از این پیش معترف و تسلیم به تصدیق مقام شما معروف بودیم که خدای شما به اشرف مقام اهل کرامت و عالیترین منزلت مقربان و رفیعترین در جات پیغمبران خود نایل گرداند همان بلند مقامی که از سابقین و لا حقین کسی بدان نخواهد رسید و فوق آن مرتبه احدی راه نیابد و ابدا پیشروی بدان پیش نرود و ابدا طمع نیل به آن مقام را هم کسی نکند تا آنجا که هیچ ملک مقرب و نبی مرسل و هیچ صدیق و شهید و عالم و جاهل و پست و بلند و مومن صالح و فاجر طالح و جبار سرکشی و هیچ دیو گمراه و خلقی بین آنها نیست جز آنکه خدا همه آنها را به جلالت قدر و عظمت شان و بزرگواری و مقام رفیع شما گردانید و نور تام تمام و منزلتهای نیکو و ثابت بودن مقام و شرافت رتبه و منزلت نزد خدا و کرامت مجد شما نزد حق و اختصاص و تقرب شما به حضرت احدیث و عزت و کرامت شما نزد حق همه را بر تمام روشن ساخت پدر و مادرم و اهل و مال و خویشانم به فدای شما باد خدای متعال را گواه میگیرم و شما را نیز که من به ولایت الهیه شما و بهرجه شما ایمان دارید من هم ایمان دارم و به دشمنان شما و هر چه شما و دوستداران شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن داشته و با آنها عداوت میکنم هر که تسلیم امر شما است با او تسلیم و با هر کس که با شما بجنگد جنگ خواهم کرد هر چه را شما حق دانید حق میدانم و آنچه را باطل گردانید ابطال کنم من فرمانبردار شمایم و عارف به حق شما و اقرار به فضیلت و برتری شما دارم و متحمل و متعقد به مقام علم و دانش شما و متلبس به عهد ولایت شماو متعرف به حقانیت شما هستم و تصدیق و ایمان به رجعت و بازگشت شما دارم و منتظر امر و فرمان شما و چشم به راه دولت حقه شما هستم و سخن شما را اخذ کرده و امر شما را کار میبندم و به درگاه شما پناه آورده و به زیارت شما شتافته و به قبور و مرقد مطهر شما پناه آورده و بدان توسل به حق میجویم و شما را شفیع خود به درگاه خدا میگردانم و بواسطه شما به خدا تقب میجویم و در تمام احوال و جمیع امور حوایج و در خواستی که از خدا دارم شما را مقدم داشته و بواسطه شما از خدای خود هر حاجت و مراد میطلبم من ظاهر و باطن شما و به حاضر و عایب و اول و آخر شما ایمان دارم و در تمام امور مذکور تفویض و تسلیم فرمان شمایم و قلبم تسلیم شما و رایم تابع رای شما و نصرتم و به تمام قوای اختیاری مهیای نصرت شماست همیشه تا روزگاری که خدایتعالی دین خدا را به ولایت و حکومت شما زنده گرداند و در آن ایام ربوبی شما را به عالم باز گرداند و بشما برای اجرای عدل الهی تمکین و اقتدار و در همه روز زمین بخشید پس من همه هنگام با شما بوده و خواهم بود نه با دشمنان شما به شما ایمان دارم و به آن دلیل که اول شما را دوست میدارم به همان دلیل آخر شما را دوست میدارم و به سوی خدای عزوجل از دشمنان شما برائت میجویم و از بت جبت و طاغوت و شیاطین و خزب آنها که به شما ظلم کرده و حق شما را انکار کردند و کسانی که سرکشی از عهد ولایت شما کردند و ارث شما را غصب کردند و در مقام شک و ریب داشته و منحرف از طریقه شما گردیدند از همه بیزارم و از هر وسیله و پیشوایی غیر شما و از پیشوایانی که خلق را به آتش دوزخ میخوانند از آنان تمام نیز بیزاری میجویم پس خدامادامی که زندهام مرا در ولایت و دوستی و دین و آیین ما ثابت بدارد و مرا موفق به طاعت شما و بهرهمند از شفاعت شما گرداند و از خوبان دوستداران شما که به هر چه دعوت کردید پیروی کردند قرار دهد و از آنان که در پی آثار شما رفتند و سالک طریق شما بودند و به رهبری شما هدایت یافتند و به قیامت در زمره شما محشور شدند و در رجعت شما بهجهان بازگشتند و در دولت و سلطنت شما به حکومت و ملک رسیدند و به شرف عافیت به واسطه شما رسیدند و در ایام پادشاهی شما تمکن و اقتدار یافتند و فردای قیامت چشمشان روشن به جمال شما گردید خدا مر از آنها مقرر فرماید و پد رو مادرم و جان و اهل و مالم به فدای شما باد هر کس که اراده خداشناسی و اشتیاق به خدا در دل یافت به پیروی شما یافت و هر کس خدا را به یگانگی شناخت به تعلیم شما پذیرفت و هر کس خدا طلب گردید و به توجه به شما گردید ای پیشوایان من صفات کمالیه شما آنقدر است که ثنای شما را شما نتوانم کرد و به منه مدح و توصیف قدر و منزلت شما نتوانمرسید و شمایید نور قلب خوبان و هدایت کنندگان نکوکاران و حجتهای خدای مقتدر جبار بشما افتتاح عالم ایجاد کرد و به شما نیز ختم کتاب آفرینش فرمود و به واسطه شما خدا بر ما باران رحمت نازل کرد و به واسطه شما آسمان را بپاداشت تا بر زمین جز به امرش فرو نیاید و به واسطه شما غم و اندوه و رنجهای از دلها بر طرف میگردد و اسرار نازلتر پیغمبران و نزول فرشتگان نزد شما بر جد بزرگوار شما (بر برادرت) روح الامین نازل گردید خدا به شما مقامی عطا کرد که به احدی از اهل عالم عطا نکرد و هر شهص با شرافتی پیش شرف مقام شما سر فرود آورد و هر سرکش متکبری به اطاعت شما سر نهاد و هر جبار گردن فرازی در مقابل فضل و کمال شما خاضع و همه چیز پیش شما فروتن گشت و زمین به نور شما روشن گردید و رستگاران عالم و به ولایت و محبت شما رستگار شدند پیروس شما سلوک راه بهشت و رضوان و انکار ولایت شما خشم و غضب خدای رحمان است پدر و مادر و جان و اهل و مالم همه فرای شما باد در حلقه ذاکران عالم از سموات و ارض همه جاذکر خیر شماست نامهای شما در میان نامها و جسد پاک شما در میان اجساد و روح بزرگ شما در میان ارواح و نفوس قدسی شما در میان نفوس و آثار وجودی شما در میان آثار و قبور مطهر شما در میان قبرها چقدر نامهای شما شیرین و نفوس شما با کرامت شان و مقامتان بزرگ و قدر و منزلت شما با جلال و عهد شما با وفاترین عهد و وعد و پیمان شما راست و یا حقیقت سخن شما نوربخش دلها و امر فرمان شما هدایت و ارشاد خلق کار شما نیکو و عادت شما نیکو و احسان فطرت شما کرم و بخشش شان و ذاتی شما حق و صدق و مرافقت و شفقت قول و دستور شما حکم حتمی لازم و الاجرا رای و اندیشه شما علم دانش و بردباری و مال اندیشی است اگر ذکر از خیر و نیکویی شود اول مقام نیکی را دارایید و اصل و فرع و معدن و محل و مبدء و منتهای هر خیر و نیکویی شمایید پدر و مادر و جانم نثار شما باد چگونه مدح و ثنای شما را توان وصف کرد و شئونات رفیع و جمیلتان را توان به شمار آورد در صورتی که به واسطه شما خدا را از ذلت نجات داد و غم و اندوههای شدید ما رابر طرف ساخت و ازوادی مهالک عالم و آتش دوزخ رهانید پدر و مادر و جانم فدای شما به واسطه ولایت و پیشوایی شما خدا معالم و حقایق دین را به ما آموخت و هرآنچه از امور دنیای ما فاسد و پریشان بود اصلاح فرمودد و به واسطه ولایت و پیشوایی شما کلمه به حد کمال رسید و نعمت بزرگ دین به خلق عطا گردید و پراکنداگی امت و الفت و اتحاد و مبدل گشت و به ولایت دوستی شما طاعت فریضه خلق پذیرفته میشود و خدا دوستی شما را بر خلق واجب کرد و به شما درجات رفیع و مقام محمود و منزلت عالی و معلوم نزد خدای عزوجل و جاه و عزت بزرگ عظیم و مقام شفاعت مقبول اعطا گردید پروردگار ما را به آنچه نازل فرمودی ایمان آوردیم و رسول تو را پیروی کردیم پس تو ما را از گواهان ثبت فرما پروردگار دلهای ما را که به حقهدایت فرمودی دیگر به باطل مایل نگردان و به ما از لطف ازلیخود رحمتی کامل عطا فرما که همانا تویی عطا بخش بسیار بی عرض و منت منزهی پروردگار را محققا وعده پرودگار ما انجام خواهد یافت ای ولی خدا همانا بین من و خدای عزوجل گناهانی هست و جز رضای و شفاعت شماآن گناهان را محو نخواهد ساخت پس قسم به حق آنکس که بر سر خود شما را امین گردانید و سرپرست امور بندگان خود قرار داد و اصاعت شما را به طاعت خود مقرون ساخت که شما از خدا بر من بخشش و آمرزش طلبید و شفیع من باشید که من مطیع فرمان شمایم و هر کس شما را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و کسی که شما را نافرمانی کند عصیت خدا را کرده و کسی که شما را دوست دارد خدا را دوست داشته و کسی که با شما خشم و دشمنی دارد با خدا دشمنی داشته پروردگار امن اگر شفیعانی به تو نزدیکتراز محمد (صلی الله علیه و اله و سلم) محمد (علیه السلام) که همه اخیار و پیشوایان نیکوکار هستند مییافتم آنها را به درگاه تو شفیع قرار میدادم پس تو را قسم به حق آنها که آن را تو بر خود لازم گردانیدی از تو درخواست میکنم که مرا داخل در جمله عارفان به مقام آنها و به حق آنها کرده و در زمره رحمت شدگان به شفاعتشان قرار دهی که تویی ای خدای مهربانترین مهربانان عالم و درود خدا بر بر محمد (صلی الله علیه و اله و سلم) و آل طاهرینش و سلام تحیت بسیار باد و ما را خدا کفایت است و نیکو وکیل و نگهبانی است.
پایان
...................) Anotates (.................
1) سوره مبارکه احزاب، آیه 56.
2) سوره مبارکه احزاب، آیه 33.
3) مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کیبره، ص 651.
4) تفسیر جوامع الجامع: ج 1، ص 148.
5) سوره مبارکه ابراهیم، آیه 24.
6) تفسیر جامع، ج 3، ص 435.
7) فضائل الشیعه، شیخ صدوق، ص 18.
8) امالی صدوق، 467،م 85، ح 28، بحار الانوار، ج 27، ص 77،ب 4، ح 8.
9) حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: من احبنا فبیعمل بعملنا و لیتجلب الورع هر که ما را دوست دارد باید مثل ما عمل کند و لباس پرهزکاری را جامه و پوشش خویش قرار دهد. بحار الانوار، ج 1، ص 92.
10) امیر مومنان علی (علیه السلام) در این رابطه میفرمایند: هر کس که میخواهد بداند که آیا دوست حقیقی اهل بیت (علیهم السلام) است یا نه به قلب خویش رجوع کند. اگر در دلش محبت دوستان ما هست پس او دشمن ما نیست؛ دوست ماست ولی اگر یکی از دوستان ما را در دلش دشمن میدارد او دوستدار حقیقی ما نیست.
بحار الانوار، ج 27، ص 53.
11) حضرت علی (علیه السلام) من تولانافلیلبس للمحن اهابا یعنی هر کس ما هال بیت را دوست بدارد باید برای محنتها پوستی دیگر بپوشد. غررالحکم با ترجمه آقا جمال، ش 938.
12) امالی شیخ مفید رحمته الله، ص 353.
13) سوره مبارکه شوری، آیه 23.
14) رسول خدا فرمودهاند: حبی و حب اهل بیتی نافع فی سبعه مواطن اهو الهن عظیمه محبت من و خاندانمدر هفت جاه که هول و هراس آنها عظیم است سود میبخشد. عند الوفاه و فی القبر و عند النشور و عند الحساب و عند المیزان و عند الصراط هنگام مرگ در قبر هنگام رستاخیز.
15) علی (علیه السلام) فرمود: من احبنا کان معنا یوم القیامه و لو آن رجلا احب حجرا الحشره الله معه هر که ما را دوست بدارد، در روز قیامت باما خواهد بود و اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد، صدوق، ص 209، مجلس 37.
16) حضرت علی (علیه السلام) فرمودهاند: (اهل بهشت به منازل شیعیان ما (در بالاترین درجات آن) نگاه میکنندهمانطوری که انسان به ستارهها مینگرد.
17) حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: و المیت من شیعتنا صدیق شهید؛ صدق بامرنا و احب فینا و ابعض فینا یرید بذلک الله عزوجل میت شیعه ما صدیق و شهید است چون که امر ما را تصدیق نموده و به خاطر ما درستی و دشمنی نموده است و از این کار خود، خدای عزوجل را اراده کرده است.
18) حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: هر کس ما هال بیت را دوست داشته باشد، ایمان او مفید بوده و اعمالش مورد پذیرش قرار گرفت، اما اگر کسی محبت ما هال بیت را در دل نداشته باشد از ایمان خویش بی بهره بوده و کارهای نیک و اعمال دینی او مقبول نخواهد بود، گرچه روزها روز گرفته و شبها به عبادت بپردازد.
19) عن علی (علیه السلام) احسن الحسنات حبنا و اسوء السیئات بغضنا زیباترین نیکیها دوستی ما و زشتترین بدیها مخالفت و دشمنی با ماست.
غر الحکم با ترجمه آقا جمال، ج 2، ص 480.
20) امام جعفر صادق (علیه السلام) میفرمایند: محبت اهل بیت گناهان را میریزد چنان چه باد تند، برگ را از درختان میریزد.
21) حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) میفرمایند: اذا کان یوم القیامه نشف فی المذنبین من شیعتنا فاما المحسنون فقد نجاهم الله هنگامی که روز رستاخیز فرا رسید گناهکاران شیعیان را شفاعت میکنیم ولی نیکوکاران را خداوند نجات میدهد.
فضائل الشیعه، شیخ صدوق، ص 43 ، حدیث 45.
22) شهر سامرا در نزدیکی شهر بغداد در کشور عراق قرار دارد.
23) رجوع شود به مجلس ششم، ذیل عنوان یادی از پدر.
24) تالیف خواجه نصرالدین محمد بن محمد بن الحسن الطوسی (627ه ق).
25) کشف الظنون، ص 24: المواقف فی علم الکلام. و هو کتاب جلیل القدر، رفیع الشان، اعتنی به الفضلاء فشرحه السید الشریف و شذحه شمس الدین محمد بن یوسف الکرمانی و کتب علی شرح الشریف جماعه تعرض کل منهم لحل مغلقاته... ثم ذکر الشروح و الحواشی علی المتن و الشرح، و هی کثیره جدا...
میتوان از شرح علامه حلی (ره) بر ایم کتاب به نام کشف المراد نام برد.
26) کتاب المواقف فی علم الکلام فقد قال الابجی فی مقدمته: انی قد طالعت ما رقع الی من الکتب المصصنفه فی الفن، فلم ار فیها ما فیه شفاء لعلیل او رواء لغلیل سیما و الهمم قاصره ارغبات فاتره، والدواعی قلیله و الصوارف متکاثره... الی آن کتب هذا کتابا مقدصا لا مطولا مملا و لا مختصرا مخلا اودعته لب الاباب و میزب فیه القشر من الباب و لم آل جهدا فی تحریر المطالب و تقریر المذاهب و ترکت الحجج تتبختر اتضاحا و الشبه تنفائل افتضاحا، و بهت فی النقد و التزییف و الهدم و التصربف علی نکت هی ینابیع التحقیق، و فقر تهدی الی مضان التدقیق.
و قال شریف فی وصفه: و مما صنف فیه من الکتب المنفحه المعتبره و الف فیه من الزیر المهذبه المحروه کتاب المواقف الذی احتوی من اصوله و قاعدا علی اهمها و اولادها و من شعبه و فوائده علی الطفها و اسناها و من دلائله العقیله علی عمدها و اجلاها و من شواهد النقلیه علی افیدها واجدها کیف لا و قد انطوی علی خلاصه ابکار الافکار وزیده نهایه العقول، و محصل ما لخصه لسان التحقیق، و مخلص ما حرره بنان التدقیق فی ضمن عبارات رائقه معجزه و اشارات شائقه موجزه، فصار بذلک فی الاشتهار کالشمس فی رابعه النهار و استمال بصائ اولی الابصار، من اذکیاء الا مصار و الاقطار...
و قال شوکانی بترجمه الایجی: له المواقف فی علم الکلام ومقدمانه و هو کتاب یقصر عنه الوصف، لا یستغنی عنه من رام تحقیق الفن.
27) شرح المقاصد؛ فیقول التفتازانی عنه: اخذت فی تصیف مختصر موسوم بالمقاصد منظوم فیها غرر الفوائد و درر الفرائد و شرح له یتضمن بسط موجزه وحل ملغزه، و تفصیل مجمله و تبیین معضله مع تحقیق للمقاصد و فق ما یرتاد و تدقیق للمعاقد فوق ما یعتاد.
و قال کاشف الظنون: المقاصد فی علم الکلام...وله علیه شرح جامع ثم ذکر عده من الحواشی المکتوبه علیه.
28) سوره مبارکه واقعه، آیه 79.
29) سوره مبارکه نور، آیه 26.
الخبیثات للخبیثین و الخبیثون للخبیثات و الطیبات للطیبین و الطیبون للطیبات اولئک مبرون مما یقولون لهم مغفره و رزق کریم. علامه ایمنی در سال هزار سیصد و بیست در تبریز، متولد شدند. پدر ایشان آقا میرزا احمد، نام ایشان را عبدالحسین نهاد.
جد وی مولی نجفعلی مشهور به امین الشرع از اهالی آذربایجان بود. آن بزرگوار شیفته جمع آوری آثار ائمه اطهار، (علیهم السلام) بود و از آن جا که ادب فارسی و ترکی بهره وافر برده بود. قصادیدی چند به این دو زبان داشت. خانواده عبدالحسین به همین مناسبت به امینی معروف شده است. عبدالحسین هم راهی را در پیش گرفته بود که امین شرع و مدافع اسلام ناب محمدی و علوی باشد.
آموزش علوم توسط پدر شروع شد و در طی سالها آموزش ادبیات فارسی و عربی منطق فقه و اصول انجام گرفت.
سال 1342 هجری بود. عبدالحسین پس از بیست و دو سال بهره اندوزی در کنار پدر و محضر بزرگان دیگری چون جناب حاج سید محمد مولف مصباح السالکین مشهور به مولانا و جناب حاج سید مرتضی خسرو شاهی صاحب اهداء الحقیر فی معنی حدیث غدیر و جناب شیخ حسین مولف هدیه الانام به دلیل عشق به امام علی (علیه السلام) و علاقه به تحصیل عالی به سوی نجف اشرف شهری که سابقه تاریخی آن بر همگان روشن است، رهسپار شد و در آنجا از مکتب درس حضرات آیات، سید محمد فیروز آبادی، متوفی 1345 هجری قمری و سید ابوتراب خوانساری متوفی 1346 هجری قمری بهرهها برد.
علامه امینی زندگی شهدای راه حق و فضیلت را شهداء الفضیله اولین تالیف خویش قرار داد.
برخی از دانشمندان اسلامی که با تقریظهای خود این اثر جاودانه را ستودند، عبارتند از: 1. بزرگ مرجع شیعه آیه الله سید ابواحسن اصفهانی.
2. آیه الله العظمی حاج آقا حسین طبطبایی قمی.
3. آیه الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی.
4. علامه محقق شیخ آقا بزرگ تهرانی.
علامه امینی به عنوان محدث، مفسر، فیلسوف و متکلم و فقیه دست به تحقیقات دامنه داری میزند. شیخ بزرگوار در صدد است فلسفه سیاسی اسلام را در هر صورت ممکن برای مردم کوچه و بازار هم قابل فهم نماید. هر چند که بعضی از بزرگان علم هم از آن غافل ماندهاند.
علامه امینی پس از جمع آوری کتاب کامل زیارات و رسالهای در نیت و دیگر کارهای علمی با تالیف کتاب شریف الغدیر خاطرات عصر نبوی را تجدید میکند، عصری که سروی از آن امت قرآنی است و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رهبری آن را بر عهده دارد و بعد از خود، ولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) را معرفی کرده است.
امینی با الغدیر جلوههای شوکت و عظمت امت اسلامی رادر خاطرهها زنده میدارد و اصل اصیل و محور حکومت قرآنی جریان غدیر خم را یاد آور میشود.
امینی احیاگر مدینه فاضله قرآنی با قرآن و حدیث و شعر و حماسه مبانی فلسفه سیاسی اسلام را به جهانیان ابلاغ نمود.
دکتر سید جعفر شهیدی که خود در نجف و تهران از یاران آن فرزانه بود، نقل میکند که روزی علامه امینی به من گفت: برای تالیف الغدیر ده هزار جلد کتاب خواندهام. وی در ادامه سخن میگوید: او مردی گزافه گونبود. وقتی میگفت کتابی را خواندهام به درستی خوانده و در ذهن سپرده و از آن یاداشت برداشته بود.
شیخ محمد سعید دحدوح از دانشمندان متتبع و امام جمعه و جماعت اریحا از نواحی حلب نامهای ادیبانه به مولف الغدیر نگاشته و در آن این گونه میگ.ید: آقای من کتاب الغدیر را دریافت کردم و آن را مورد مطالعه قرار دادم... قبل از آن که در امواج انبوه معانی آن وارد شوم نیروی فکر و اندیشهام در آن شناور گشت و شمهای از آن را با ذائقه روحی خویش چشیدم. احساس نمودم که این همان یگانه سرچشمه و منبع آب گوارائی است که هرگز دگرگون نشود. این منبع جوشان معانی از آب باران صافتر و گواراتر از مشک خوشبوتر است....
صاحب الغدیر سال 1373 هجری قمری، هشت سال پس از انتشار نخستین جلد الغدیر به تاسیس کتابخانهای اقدام نمود که نام آن را مکتبه الامام امیر المؤمنین (علیه السلام) نهاد و در روز عید غدیر افتتاح کرد.
آغاز فعالیت این تابخانه با 42000 جلد کتاب خطی و چاپی بود. در تاسیس این کتابخانه نسخههای خطی از کتابخانههای معتبری تهیه شد.
بالاخره این مجاهد نستوه در روز جمعه 12 تیرماه 1349 برابر 28 ربیع الثانی 1390 هجری قمری نزدیک ظهر بدرود جهان گفت. وی که در همواره نماز بود و جز به عبادت خدای کعبه و خدمت به مولود ا: کاری دیگر نداشت، در شصت و هشت سالگی از دنیا رفت و جهانی را در غم ارتحال خویش فرو برد.
الغدیر وی چراغ دلهای با صفا شد و مشعل هدایت امت اسلامی.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
علامه محد باقر مجلسی (مجلسی دوم) یه سال 1037 هجری چشم به جهان گشود. پدرش مولا محود تقی مجلسی از شاگردان بزرگ شیخ بهایی و در علوم انسانی از سرمدان روزگرا خود به شمار میرفت. وی دارای تالیفات بسیار از جمله احیاء الاحادیث فی شرح تهذیب الحدیث است. مادرش دختر صدرالدین محمد عاشوری است که خود از پرورش یافتگان خاندان علم و فضیلت بود.
در دامان زهد در خاندانی رشد و نمو کرد که از نیمه قرن پنجم هجری به تشیع در میان مردم مشهور بودند و بسیاری از افراد این خانواده در قرن دهم و یازدهم از دانشمندان معروف زمان به شمار میرفتند. پدر بزرگش ملا مقصود از دانشمندان با تقوا و از مروجین مذهب تشیع بود. وی به خاطر کلام زیبا و اشعار دلنشین و رفتار و گفتار نیکو در محافل و مجالس به مجلسی لقب یافته بود و خاندان عالیقدر آنان نیز بدین نام شهرت یافته بودند.
درس و بحث را در چهرا سالگی نزد پدر آغاز کرد. نبوع سرشار او به حدی بود که چهارده سالگی از فیلسوف بزرگ اسلام ملاصدرا را اجازه روایت گرفت. و سپس در حضور استادانی چون علامه حسن علی شوشتری، امیر محمد مومن آستر آبادی، میرزای جزایری شیخ حر عاملی ملا محسن استر آبادی ، ملا حسن فیض کشانی، ملا صالح مازندارانی، زانوی ادب زد و از خرمن علم و معرفت هر یک خوشهها چید و در این کوشش خستگیناپذیر پای درس بیش از بیست و یک استاد نشست. و از افکار و عقاید و اندیشههای مختلف آنان بهره جست. وی در اندک زمانی بر دانشهای صرف و نحو، معانی و بیان، لغت ریاضی، تاریخ و فلیفه، حدیث و رجال، درایه و اصول و فقه و کلام احاطه کامل پیدا کرد.
سید نعمت الله جزایری که نامیترین شاگرد اوست، میگوید:
با آنکه در سن جوانی به سر میبرد چنان در علوم تنبع کرده بود که احدی از علمای زمانش به آن پایه نریسده بودند. هنگامی که در مسجد جامع اصفهان مردم را موعظه میکرد هیچ کس فصیحتر و خوش کلام تز از او ندیدم. حدیثی که شب مطالعه میکردم. چون صبح از او میشنیدم چنان بیان میکرد که گویی هرگز آن را نشنیدهام. تواضع و بزرگ ونشی او چنان بود که بسیاری از بزرگان حوزه برای نشان دادن ارادت خود به او و شناساندن ارزش علامه به طلاب جوان گاهی به پای درس ایشان حاضر میشدند.
شخصیتهای ذیل برخی از شاگردان فرهیخته علامه میباشند که از مکتبش توشه برچیده و از او اجازه نقل روایت اخذ کردند. 1. مولی ابراهیم جیلانی 2. مولی محمد ابراهیم بواتانی 3. میزرا ابراهیم حسینی نیشابوری 4. ابوالبرکات بن محمدد اسماعیل خادم مشهدی 5. مولی لبوالقباء 6. ابو اشرف اصفهانی 7. مولی محمد باقر جزی 8. ملا محمد باقر لاهیجی 9. شیخ بهاء الدین کاشی 10. مولی محمد تقی رازی 11. میزرا محمد تقی الماسی 12. مولی حبیب الله نصرآبادی 13. ملا حسین تفرشی 14. محمد رضا اردبیلی 15. محمد طاهر اصفهانی 16. عبدالحسین مازندارنی 17. سید عزیز الله جزائری 18. ملا محمد کاظم شوشتری 19. شیخ بهاء الدین محمد جیلی 20. مکولی محمود طبسی 21. محمد یوسف قزوینی و...
علامه در مسیر احیای علوم اهل بیت (علیهم السلام) راه ستایش فیض را در پیش گرفت و بارها شتافت و در اولین قدم کتب اربعه را به صحنه! درس و بحث کشاند. ضمن نگاشتن شرح بر اصول کافی و تهذیب از شرح من لا یحصره الفقیه که پدرش بر آن شرحی نگاشته بود، خودداری کرد و یکی از شاگردانش را به نوشتن شرح استبصار تشویق نمود. وی طلاب را که مدتها از روایات و احادیث جدا بودند به مطالعه و تحقیق در روایات تشویق کرد و برای حفظ و نگهداری کتب اربعه از گزند حوادث روزگار و تحویل دادن آنها به نسل فردا بدون هیچ گونه کم و کاستی و تحریف اعلام کرد اگر هر یک از طلاب کتب اربعه را بنویسد، به دریافت یک جایزه از او نایل خواهد شد. طلاب با شوق تمام به نوشتن کتب اربعه پرداختند و نسخهها را نزد علامه میبردند و او با خط خود در پشت نسخههای آنها اجازه آنان را مینوشت.
علامه با توجه به نیاز فرهنگی مردم زمان خود دست به تالیف کتابهای گوناگون میزد. علامه مجلسی بغیر از دایره المعارف بزرگ تشیع، بحار الانوار کتبی به قرار زیر نگاشته است:
1. مراه العقول فی شرح اخبار الرسول: در شرح اصول کافی
2. ملاذ الاخبار فی شرح التهذیب
3. شرح اربعین
4. الوجیزه فی الرجال
5. الفوائد الطریقه فی شرح الصحیفه السجادیه
6. رساله الاوزان
7. المسائل الهندیه
8. رساله اعتقادات (750 سطر است و در یک شب نگاشته شده است)
9. رساله فی الشکوک
تالیف فارسی علامه مجلسی عبارتند از:
1. حق الیقین 2. عین الحیاه 3.حلیقه المتقین 4. حیوه القلوب 5. مشکوه الانوار 6. جلاء العیون 7. زاد المعاد 8. تحقه الزائر 9. مقایس المصابیح 10. ربیع الاسابیع 11. رساله در شکوک 12. رساله دیات 13. رساله در اوقات 14. رساله در جفر 15. رساله در بهشت ودوزخ 16. رساله اختیارات ایام 17. ترجمه عهد نامه امیر المؤمنین (علیه السلام) به مالک اشتر 18. مشکوه الانوار در آداب قرائت قرآن و دعا 19. شرح دعای جوشن کبیر 20. رساله در رحعت 21. رساله در آداب نماز 22. رساله در زکوه
و بیش از رساله دیگر در مسائل مختلف و ترجمه دعاها و کتابهای مختصر در عقاید و احکام علامه پس از فوت مرحوم ملا محمد باقر سبزواری در سال 1090 هجری به منصب در شیخ الاسلامی دست یافت و در این مسند خدمات بسیاری را در موقلههای گوناگون سیاسی و اجتماعی به ایران و تشیع نمود. بزرگتریم کار علامه مجلسی در صحنه سیاست که به نفع تشیع و مکتب آن ختم شد مبارزه با صوفیان بود علامه مجلسی در دوایر دولتی و همچنین نظامهای مختلف اداری از قدرت آنها کاست. او در خصوص این گروه که فقط در اصفهان بیست و یک تکیه و خانقاء و زاویه داشتند و در رساله اعتقادات مینویسد: اینک من به طور اجمال برای شما مینویسم و بیان میکنم چیزهایی را که برای خودم از اصول مذهب به وسیله اخبار کثیره متواتره ظاهر شده است تا گمراه نشوید و به خدعاها و فریبها و غرورهای صوفیه فریب داده نشوید و حجت خدا را بر شما تمام میکنم.
علامه مجلسی در 27 رمضان 1111 ق. چشم از جهان فرو بست و پیکر پاک علامه مجلسی در کنار مسجد جامع اصفهان و جنب مدفن پدر فرزانهاش مول محمد تقی مجلسی به خاک سپرده شد و زیارتگاه شیعیان جهان شد.
30) اقبال الاعمال، ص 710
یا سریع الرضا اغفر لمن لا یملک الا الدعاء فانک فعال لما تشاء یا من اسمه دواء و ذکر شفاء و طاعته غنی ارحم من راس ماله و سلاحه البکاء یا سابغ النعم یا دافع النقم یا نور المستو حشین فی الظلم یا عالما لا یعلم صل علی محمد و آل محمد و افعل بی ما انت اهله و صلی الله علی محمد و الائمه المیامین من آله و سلم تسلیما.
31) مفاتیح الجنان. دعای شریف کمیل.
32) بحار الانوار ج 102، ص 114.
و لا باس بذکر فی شرح الجامعه توضیحا لما استفاده فی المنام من لقائه الحجه ع قال ما لفظه. زیاره جامعه لجمیع الائمه عند مشهد کل واحد و یزور الجمیع قاصدا با الامام الحاضر و النائی و البعید بلاحظ الجمیع و لو قصد فی کل مره واحدا بالترتیب و الباقی بالتبع لکان احسن کما منت افعل و رایت فی الرویا الحقه تقریر الامام علی بن موسی الرضا ع تحسینه علیه و لما وفقنی الله لزیاره امیر المؤمنین ع و شرعت فی حوالی الروضه المقذسه فی المجاهدات و فتح الله علی ببرکه مولانا صلوات الله علیه ابواب المکاشفات التی لا تحتملها العقول الضعیفه رایت فی ذلک العالم و آن شئت قلت بین النوم و الیقظه عند ما کنت فی رواق عمران جالسا انی بسر من رای و رایت مشهدها فی نهایه الارتفاع و الزینه و رایت علی قبربهما لباسا اخضر من لباس الجنه لانی لم ار مثله فی الدنیا و رایت مولانا و مولی الانام صاحب العصر و الزمان ع جالسا ظهره علی القبر و وجهه الی الباب. فلما رایته شرعت فی الزیاره بالصوت المرتفع کالمدا حین فلما اتممتها قال ع نعمت الزیاره قلت مولای روحی فداک زیاره جدک و اشرب الی نحو القبر فقال نعم ادخل فلما دخلت و قفت قریبا من الباب فقال تقدم قلت مولای اخاف آن اصیر کافرا بترک الادب فقال ع لا باس اذا کان باذننا فتقدمت قلیلا و کنت خائفا مرتعشا فقال تقدم تقدم حتی صرت قریبا منه قال ع اجلس قلت مولای اخاف قال لا تخف فلما جلست جلسه العبد بین یدی المولی الجلیل قال استرح و اجلس متربعاغ فانک تعبت جئت ماشئیا حافنا.
33) بل کذبوا بمالم یحیطو بعلمه و لما یاتهم تاویله کذالک کذب الذین من قبلهم فانظر کی کان عاقبه الظالمین
سوره مبارکه یونس، آیه 39.
34) اللهوف، ص 160.
فقال ابن کیف رایت صنع الله باخیک و اهل بیتک فقالت ما رایت الا جمیلا.
35) بلاغات النساء، ص 34.
کلام زینب بنت علی بن ابی طالب ع
قال لما کان. امر ابی عبدالله الحسین بن علی ع الذی کان و انصرف عمر بن سعد لعنه الله بالنسوه و البقیه من آل محمد ص و وجههن الی ابن زیاد لعنه الله فوجههن هذا الی یزید لعنه الله و غضب علیه فلما مثلوا بین یدیه امر براس الحسین ع فابرز فی طست فجعل ینکث ثنایاه بقضیب فی دیده و هو یقول یا غراب البین اسمعت فقل انما تذکر شیئا قد فعل لیت اشایخی ببدر شهدا و ااخزرع من وقع الاسل حین حکت بقباء برکهاء و استخر القتل فی عبد الاشل لاهولوا و استهلوا فرحا ثم قالوا یا یزید لا تشل فجزیناهم ببدر مثلها و اقمنا میل بدر فاعتدل لست للشخین آن لم اثار من بنی احمد ما کان فعل فقالت زینب بنت علی ع صدق الله و رسوله و یزید ثم کان عاقبه الذین اساوا السوای آن کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزون ظننت یا یزید انه حین اخذ علینا با طراف الارض و اکناف سماء فاصبحنا نساق کما بیساق الا ساوی آن بنا هوانا علی الله و بک علیه کرامه و آن هذا لعظیم خطرک فشمخت بانفک و نظرت فی عطفیک حذلان فرحا حین رایت الدنیا مستوسله لک و الامور متسقه علیک و قد مهلت و نفست و هو قول الله تبارک و تعالی تحسن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین امن العدل یا ابن الطقاء تخدیرک نساءک و اماءک و سوفک بنات رسول الله ص قد هتکت ستورهن و اصلحت صوتهن مکتئبات تخدی بهن الاباعر و یحدو بهن الاعادی من بلد الی بلد لا یراقین و لا یووین یتشوفین القریب و البعید لیس معهن ولی من رجالهن و کیف یستبطا فی بغضتنا من نظر الینا بالشنق و الشن آن و الاحن و الا ضغان ا تقول لیت اشیاخی ببدر شهدا غیر متاثم و لا مستعظم و انت تنکث ثنایا ابی عبدالله بمنصرتک و لم لا تکون کذلک و قد نکات القرحه و استاصلت الشافه باهراقک دماء ذریه رسول الله ص و نجوم الارض من آل عبدالمطلب و لتردن علی الله و شیکا موردهم و لتودن انک عمیت و بکمت و انک لم تقل فاستهلوا و اهلوا فرحا اللهم خذ بحقنا و انتقم لنا ممن ظلمنا و الله ما فریت الا فی جائک و لا حززت الا فی لحمک و سترد علی رسول الله ص برغنک و عترته و لحمته فی حظیره القدس یوم یجمع الله شملهم ملمومنین من الشعت و هو قول الله تبارک و تعالی و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله اموانا بل احیاء عند ربهم یزرقون و سیعلم من وبواک و مکنک و مکنک من رقاب المومنین اذا کان الحکم الله و الخصم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و جوار حک شاهده من علیک فبش للظالمین بدلاابکم شر مکانا و اضعف جندا مع انی و الله یا عدوالله و ابن عدوه استصغر قدرک و استعظم تقریعک غیران العیون عبری و الصدر حری و ما یحزی ذلک او یغنی عناو قد قتل الحسین (علیه السلام) و حزب الشیطان یقربنا الی حزب الفسها، لیطو هم اموال الله علی انتهاک محارم الله فهذه الایدی تنطف من دمائنا و هذه الافواهه تتحلب من لحونا و تلک البثث الزواکی بعتامها عسلان الفوات فلئن اتخذتنا مغمنا لتخذن مغرما حین لا تجید الا ما قدمت یداک تستصرخ بابن مرجانه و یستصرخ بک و تتعاری و اتباعک عند المیزان و قد وجدت افضل زاد زودک معاویه قتلک ذریه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فو الله ما اتقیت غیر الله و لا شکوای الا الی الله فکد کیدک و اسع سعیک و ناصب جهدک فو الله لا یرحض عنک عار ما اتیت الینا ابدا و الحمد لله الذی ختم بالسادات شبان الجنان فاوجب لهم اسال الله آن یرفع لهم الدرجات و آن یوجب لهم المزید من فضله فانه ولی قدیر...
36) اللهوف، ص 160 فقال ابن زیاد رایت صنع الله باخیک و اهل بیتک فقالت ما رایت الا جمیلا.
37) بحار الانوار، ج 11، ص 29. لسان العرب، ج 2، ص 251.
قال الجزری آن رجلا قال له یا نبیء الله فقال لا تنبر اسمی فانما انا نبی الله النبی.
38) سوره مبارکه ابراهیم، آیه 24.
39) سوره مبارکه رعد، آیه 7.
ویقول الذین کفروا لو لا انزل علیه آیه من ربه انما انتمنذر و لکل قوم هاد
40) - قاضی ابو القاسم، عبید الله بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن حسکان قرشی عامری نیشابوری معروف به ابن حذاء (ابن حداد) از علمای بزرگ قرن پنجم هجری است.
عبیدالله در نیشابور در خانوادهای اهل اعلم به دنیا آمد.
و از همان کودکی در محضر پدر بزرگ خود فراگیر علم و دانش مشغوا شد و خود ار خاندان وی خاندانی اهل علم و مشهور بودند.
جد بزرگ آنها امیر عبدالله بن عامر بم کریز در زمانخلافت عثمان منطقه خراسان را فتح کرده بود و مردم آن سامان به دست وی مسلمان شده بودند. از این جهت خاندان وی از عزت و احترام خاصی در نزد مردم برخوردار بودند.
پدر بزرگش احمد بن محمد بن احمد (320 و 423 هجری) از روات حدیث بود و از ابو اسحاق بزازی و ابو عمرو بن مطر و ابوالحسن ابن صیرفی روایت نقل کرده است.
پدرش عبدالله بن احمد بن محمد (363 - 450 هجری) نیز واعظی مشهور بود. وی روزهای یکشنبه در مسجد مربعه در شهر نیشابور مجلس واعظ و خطابه داشت.
او گاهی به شغل جارت و گاهی نیز عهده دار مناصب حکومتی است ولی بعدا به انزوا و عبادت وی آورد.
عمویش عبدالرحیم بن احمد بن محمد مردی صالح عابد و زاهد بود. او از علمای نیشابور، عراق، حجاز و شام روایت نشنیده بود.
سه تن از فرزندان وی و از روایات حدیث به شمار میآیند که عبارتند از:
1. مجمد بن عبیدالله بن عبدالله حسکانی، حاکم ابو علی حذاء، وی شخصیتی با تقوا و متواضع و از علمای علم حدیث به شمار میآید.
2. صاعد بن عبیدالله بن عبدالله حسکانی، ابو سعید حذاء، وی نیز اهل علم و حدیث است.
3. وهب بن عبیدالله حسکانی، ابوالفضل حذاء، وی نیز اهل حدیث و علم و موعظه بود.
او کوچکترین فرزند ذکور پدر بود و روایات فراوانی را از او نشنیده بود.
وهب در صومهای روز به عبادت آورد و برای شاگردان خود در آن جا روایت نقل میکرد (450 - 524 هجری).
حاکم حسکانی از علمای مشهور دوران خود بود. بسیاری از روایات حدیث پای درس او میآمدند تا از روایات بشنود و یا جازه روایت بگیرند.
او شیخی فاضل و دارای مجلس وعظ و خطابه بود و خود نیز از علمای فراوانی روایت شنیده و یا اجازه روایت داشت.
برخی از علمای اهل تسنن و پیرو مذهب حنفی میدانند. و برخی دیگر او را از علمای شیعه میدانند که تقیه میکرده است.
این طاووس درباره ایشان میگوید: الحاکم حسکانی کان من اعیان رجال الجمهور حاکم حسکانی از شخصیتهای برجسته علمای اهل تسنن بود.
ذهبی در کتاب تذکره الحفاظ میگوید: و وجدت له مجلسا یدل علی تشیعه و خبریه بالحدیث و هو تصحیح خبر رد الشمس و ترغیم النواصب الشمس کتابی از ایشان یافتهام که دلالت بر شیعه بودن ایشان دارد و آن تصحیح خبر رد الشمس... است.
او به شهر مرو سفر کرد تا از علمای آن دیار بهره برد از آنها روایت بشنود.
علاوه بر آن او خود نیز در آن جا جلسات درس برقرار نمود و جمع فراوانی از مشتاقان علم و دانش را پروانه وار به دور خود جمع کرد و شاگردان فراوانی را تربیت کرد.
حاکم حسکانی از بسیاری مشایخ روایی آن دوران اجازه روایت دارد و مانند:
1. ابو عبدالله حاکم نیشابوری.
2. ابو الحسن بن عبدان.
3. عبدالله بن یوسف اصفهانی.
4. ابو الحسن بن عبدان.
5. ابن قتحویه دینوری.
حاکم حسکانی نزد علمای فراوانی به فراگیری علم و دانش پرداخت و از محضر درس آنان بهره برد مانند:
1. پدرش عبدالله بن احمد بن محمد.
2. جدش احمد بن محمد.
3. ابو طاهر بن محمش.
4. قاضی ابو العلاء صاعد.
5. حاکم ابو عبدالله حافظ.
علمای فراوانی نیز از محضر وی درس وی بهره بردند و از جمله:
1. عبدا الغافر بن اسماعیل فارسی (451 -529 هجری).
2. مهدی بن ابی حرب.
3. سید ابو محمد حسینی قاینی.
عبد الغافر بن اسماعیل شاگرد مشهور حاکم حسکانی در کتاب تاریخ نیاشبور میگوید: من فهرست تصانیف و تالیفات استادم را به خط خودش دیدهام که به صد عنوان میرسد و در میان آنها مطالب ارزشمندی بود.
از تالیفات وی میتوان به این عنوان اشاره میکرد.
1. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الایات النازله فی اهل البیت صلوات الله و سلامه علیهم.
2. فضائل شهر رجب.
3. خصائص علی بن ابی طالب علیه السلام فی القران.
4. تصحیح خبر رد الشمس و ترغیم النواصب الشمس (شمس جمع شموس و به معنای متعصب و لجوج است).
سرانجام قاضی محدث ابواقاسم عبیدالله حسکانی پس از عمری خدمت به علوم و معارف محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدود سال 490 هجری دید از این دنیا فرو بست و به دیار بافی شتافت.
41) 1. نام کامل این کتاب شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الایات النازله فی اهل البیت صلوات الله و سلامه علیهم است.
کتاب حاضر توسط حاکم حسکانی، ابولقاسم عبید الله بن عبدالله بن احود بن محمد بن احمد بن محمد بن حسکان قرشی علمری نیشابوری معروف به ابن حذاء از علمای بزرگ قرن پنجم هجری تالیف شده است.
فضایل حضرت علی (علیه السلام) و اهل بیت آن حضرت موضوع این کتاب میباشد.
حاکم حسکانی در این کتاب به بررسی آیاتی از قرآن که در شان حضرت علی و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) نازل شده میپردازد.
وی در این کتاب بیشتر به روایات اهل تسنن استناد کرده و با توجه به مابع آنها به بیان شان نزول آیات پرداخته است.
کتاب شواهد التنزیل اثری گرانبها و گنجینهای ارزشمند از روایات اهل تسنن درباره مقام و منزلت حضرت علی واهل بیت آن حضرت (علیهم السلام) است.
با توجه به اینکه مولف آن از شخصیتهای برجسته و مشهور علمای اهل تسنن به شمار میآید کتاب از ارزش و اعتبار خاصی در میان شیعه و سنی برخوردار گشته است.
بزرگانی از علمای شیعه نیز مولف و کتاب را تایید کردهاند، مانند علامه میزا عبدالله اصفهانی صاحب ریاض العلما و ابن شهر آشوب در معالم العلما.
همچنین این کتاب یکی از منابع بحار الانوار است و علامه مجلسی آن را در ردیف دیگر مصادر بحار قرار داده است.
طبرسی، مفسر گرانقدر شیعه نیز این کتاب را از طریق سید ابی الحمد از مولف آن روایت میکند و در کتاب مجمع ابیان به آن استناد کرده است. نسخهای از آن نیز نزد مولی بهاء الدین محمد، مشهور به فاضل هندی بوده است.
مولف انگیزه خود را از نگارش کتاب این گونه بیان میفرماید:
روزی یکی از اصحاب ابن اکرم که آرزوی ریاست بر مردم در سر داشت را دیدم که در جلسهای بزرگ که جمع فراوانی از مردم و علما در آن حاضر بودند، با وقاحت میگوید: نه سوره هل اتی علی الانسان در شان حضرت علی (علیه السلام) و اهل بیت آن حضرت نازل شده و نه هیچ آیهای دیگر از قران.
از جرات و وفاحت او و از آن بیشتر، از سکوت مردم و علمای حاضر در مجلس شگفت زده شدم.در آن جلسه به جزء قاضی، عماد الاسلام ابی العلاء، صاعد بن محمد کسی دیگر به مخالفت بر تخاست. من هم بر آن شدم با نگارش این کتاب از عهده این واجب کفایی برآیم و این شبهه را از میان اصحاب بر طرف نمایم.
من در این کتاب تمام روایات و سخنان پیرامون آیاتی که شان نزول آنها مقام و منزلت حضرت علی (علیه السلام) و اهل بیت آن حضرت است را جمع آوری کردهام و در آن به بررسی اسناد روایات نپرداختهام تا فراوانی و تواتر روایات را به اثبات برسانم.
حاکم حسکانی در آغاز کتاب در 6 فصل به سخنان صحابه پیامبر مانند: عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر عبدالله بن مسعود عکرمه، انس، عایشه و بسیاری دیگر پیرامون فضایل حضرت علی (علیه السلام) اشاره میکند.
پس از آن به تربیت آیات قرآن، به آیاتی که در شان حضرت علی (علیه السلام) و اهل بیت آن حضرت (علیهم السلام) نازل شده اشاره کرده و روایاتی که در آن باره نقل شده را میآورد.
وی سند روایات را کاملا آورده ولی به بررسی اسناد روایات نمیپردازد.
با توچه به اینکه مولف خود از علمای بزرگ اهل تسنن به شمار میآید و از مشایخ روایی و آگاه و علم رجال است منابع کتاب را از معتبرترین و مهمترین منابع روایی انتخاب کرده است.
مخصوصا با توجه هب فاصله کم زمان وی با روات دست اول، روایت را با اسنادی معتبر نقل میکند یکی از منابع وی کتاب تفسیر قیاشی است و ظاهرا تفسیر در کتاب خود نقل کرده است.
از دیگر منابع این کتاب تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی است.
تعداد صفحات متن این کتاب 1507 صحفه و تعداد صحفات مقدمه آن 17 صفحه میباشد.
42) به عنوان نمونه به متن یزر از کتاب مذکور دقت بفرمایید:
شواهد التنزیل، ج 1، ص 22.
اخبرنا عبدالله بن اسحاق الخراسانی ببغداد
قال اخبرنا ابوالحسن الطیوری الحلبی قال حدثنا ابوالقاسم عبدا الرحمن بن منصور بن سهل قال حدثنا جعفر بن محمد قال حدثنا علی بم رجاء الخلال بقادسیه الکوفه
43) سوره مبارکه رعد، آیه 7.
44) سوره مبارکه فتح آیه 8.
45) سووره مبارکه شوری، آیه 52. و مشابه این آیه شریفه و انک لتدعوهم الی صراط مستقیم سوره مبارکه مومنون، آیه 73.
46) وسائل الشیعه، ج 3، ص 351.
عن محمد بن حسن عن الصفار و سعد بن عبدالله عن احمد بن محمد بن عیسی و احمد بن ابی عبدالله عن محمد بن خالد عن محمد بن سنان عن زیاد بن المنذر ابی الجارود عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اعطیت خمسالم یعطها احد قبلی جعلت لی الارض مسجدا و طهورا نصرت بالرعب و احل لی المغنم و اعطیت جوامع الکلم و اعطیت الشفاعه.
47) سوره مبارکه نجم، آیه 39.
48) ایشان در روز دوم محرم سال 1296 هجری قمری در کاظمین چشم هب جهان گشود. استادن او در مرحله سطح و خارج به تربیت که در تاریخ و کتابهای تراجم نوشتهاند. عبارتنداز: 1. شیخ حسن توبسرکانی 2. آیه الله سید محمد طباطبائی فشارکی 3. حاج آقا رضا همدانی 4. آیه الله ا خوند خراسانی 5. حکیم محمد باقر اصطهباناتی شیرازی 6. شیخ احمد شیرازی. اما از یاران علامه غروی چیزی ننگاشتهاند تنها از چند شخصیت یادی شده است که نام بریم: بزرگ عارف معاصر آیه الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، میرزا علی اصغر ملکی تبریزی، میرزا حبیب ملکی تبریزی میرزا اصغر و میرزا حبیب دو برادر و پسر عموهای میرزا جواد آقا تبریزی بودند. فقیه اصولی میرزا محمد حسین نائینی. آیه الله سید احمد کربلائی تهرانی.
بزرگان بسیاری برای علامه غروی اجازه نامه روایتی نوشتهاند که برای نمونه دانشمندان و انذیشوران زیر را میتوان نام برد:
بزرگ محدث معاصر حاج حسین نوری طبرسی، گردآورنده محجموعه روایتی شیعه، مستدرک الوسائل، آیه الله سید حسن صدرالدین موسوی معروف به صدر کاظمی نویسنده کتاب تاسیس الشسعه و.... میرزا محمد باقر اصطهاباتانی شیرازی، شیخ احمد شیرازی، شیخ الشریفه اصفهانی و...
از آثار ماندار او چند نمونه زیر را میتوان نام برد: الاجتهاد و التقلید، الاصول علی النهج الحدیث الطلب و الاراده عند الامامیه و المعتزله و الاشاعره این سه کتاب در یک مجلد بزرگ با نام بحوث فی الاصول چاپ شده است. چندین رساله در مباحث مختلف اصولی، حاشیه بر رساله قطع شیخ انصاری نهایه الدرایه فی شرح الکافیه، در چهار جلد.
کتاب الاجاره صلاه الجماعه صلاه المسافر، این سه کتاب هم بتازگی در یک جلد با نام بحوث فی الفقه انتشار یافته است. حاشیه کتاب المکاسب که معروفترین اثر فقهی علامه غروی است که پس از گذشت دو سال از وفاتش در دو جلد بزرگ به قطع رحلی انتشار یافت. حاشیه بر کتاب الطهاره شیخ اعظم انصاری، چندین رساله فقهی و سه منظومه درباره اعتکاف، روزه و نماز جکاعت توضیح المسائل به زبان عربی، ذخیره العباد، توضیح المسائل فارسی، تحفه الحکیم که منظومهای به سبک منظومه حکیم سبزواری در حکمت متعالیه است. رساله فی اثبات المعاد الجسمانی، حاشیه بر اسفار ملاصدرا، مکاتبات فلسفی و عرفانی، تفسیر قرآن این تفسیر که گویا نیمه تمام مانده تاکنون چاپ نشده است.
الانوار القدسه که مجموعه دل انگیزی از اشعار عربی ایه الله غروی است.
از شاگردان ایشان میتوان از حضرت آیات: سید محمد حجت کوه کمری، سید حسین طباطبائی بروجردی، سید محمد هادی میلادی، سید ابو القاسم خوبی، سید عبدالا علی سبزرواری، سید محمد کاظم موسوی حسینی، شیخ سلمان خاقانی، شیخ محمد تقی بهجت فومنی، سید محمد باقر طباطبائی سلطانی برجردی، شیخ ابوالفضل خوانساری، سید علی بهشتی بابلی، میرزا غلامحسین جعفری همدانی، شیخ عبدالطیف سمامی حائری، شیخ ابوالحسن شیرازی، آقا میرزا کاظم دنیوی تبریزی، سید مهدی اشکوری نجفی، شیخ احمد اهری، علامه سید محمد حسین طباطبائی، سید محمد حسن الهی طباطبائی، علامه شیخ عبدالحسین تمینی تبریزی، محمد علی اردوبادی، شیخ محمد رضا مظفر، شیخ محمد حسین مظفر و بسیاری از بزرگان دیگر نام برد.
ایشان در پنجم ماه ذیحجه سال 1361 هجری قمری در نجف اشرف به اقاء الله پیوستند.
ستارگان هدایت، ج 1، ص 21.
49) اللهوف ص 117.
50) المصباح للکفعمی، ص 505، السلام علی المستقربین فی مرضا الله.
51) الکافی، ج 2 ص 352 (باب من اذی المسلمین)
محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی و ابو علی الاشعری عن محمد بن عبد الجبار جمیعا عن این فضال عن علی بن عقبه عن حماد بن بشیر قال سمعت ابا عبدالله (علیه السلام) یقول قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال الله عزوجل من اهان لی ولبا فقد ارصد لمحاربتی و ما تقرب الی عبد بشیء احب الی مما افترضت علیه و النه لیقرب الی بالنافله حتی احبه فاذا حببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصره به و لسانه الذی ینطق به و بده التی یبطش بها آن دعانی اجبته و آن سالتی اعطیته و ما ترددت عن شیء انا فاعله کترددی عند موت المومن یکرء الموت و اکراه مساء ته.
52) آیت الله حاج شیخ محمد تقی آملی از مشاهیر علما و مجتهدان بلند پایه عصر حاضر بود. پدرش آیت الله حاج شیخ محمد بن علی آملی در قبرستان ابن بابوته شهر ری دفن شده است. و فضایل ایشان در تذکره المقابر فی الحوال المفاحر تالیف شیخ محمد شریف رازی آمده است. آملی در روز 11 ذیقعده سال 130. ق. مصادف با سالروز ولادت امام رضا در تهران چشم به جهان گشود و زیر نظر پدرش رشد کرد و مقدمات و سطوح را نزد دانشوران تهران آموخت. به سال 1339 -، ق عازم نجف شد و 14 سال از محضر آیات نائینی اصفهانی، فیروز آبادی، کمپانی خوانساری و عراقی بهره برد و به درجه اجتهاد نایل گردید. ایشان سال 1353 ق، به تهران بازگشت و در محله حسن آباد اقامت گزید. در مسجد مجدالدوله امامت جماعت را به عهده گرفت و در منزل خود تدریس میکرد. آیت اله حسنزاده آملی و آیت الله جوادی آملی از نام دارترین شاگردان مکتب او هستند. آیت الله حاج شیخ محمد تقی آملی در شمار شخصیتهای بلند پایه حوزوی بود که مرجعیت امام خمینی را رد وقایع خرداد 1342 تائید و از توطئه رژیم پلهوی نسبت به جان ایشان جلوگیری کردند. وی در سال 1391 ق زندگی را پدرود گفت و جنازهاش به مشهد منتقل و حسب وصیت در جوار امام رضا (علیه السلام) در گورستان باغ رضوان کنار قبر مرحوم آیت الله فقیه سبزواری دفن شد.
مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی آملی حکیم و فقیه متادب به آداب اسلامی ومتواضع بود. یک وقت فرمود در خواب دیدم دشمن به من حمله کرد من با آن درگیر و گلاویز شدم. دشمن مرا رها نمیکرد من برای اینکه از شهر او نجات پیدا کنم هیچ چارهای نداشت جز آنکه دست او او را به شدت گاز بگیرم تا مرا رها کند و در این حال بیدار شدم و دیدم دستم در دهان خود من است و به شدت دستم را گاز گرفتهام. در همان عالم خواب به من فهماندند که دشمن تو کسی جز خودت نیست از خودت نجات پیدا کند.
شرح کتاب عروه الثقی، شرح کفایه الموحدین شرح منظومه سبزواری، شرح اشارات بن سینا، تقریرات اصول مرحوم آیت الله العظمی آقا ضیاء الدین عراقی، تقریرات اصول مرحوم آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی، کتاب النجاره، کتاب الصلاه (تقریرات مرحوم آیت الله العظمی نائینی) شرح و حاشیهای بر کتاب مکاسب مرحوم شیخ انصاری، رسایل متعدد از قبیل رضاع، اصاله الصحه، قاعده لاضرر، صحیحه لا تعاد و رسالههای متعدد در اثبات صانع، متقربات در فقه ابواب رهن وقف وصیت و غیر آن مجموعه کتب فارسی عقیدتی که به چاپ رسیده و دربردارنده سخنرانهای ایشان در مسجد مجدالدوله تهران است.
53) سعدی
گهی بر طارم اعلا نشینم - گهی تا پشت پای خود نبینم
اگر درویش در حالی بماندی - سر دست از دوعالم برفشاندی
54) نهج الابلاغه، ص 338.
قد احیی عفله و امات نفسه حتی دق جلیله و لطف غلیظه و برق له لامع کثیر البرق فا بان له الطریق و سلک به السبیل و تد افعته الابوت الی باب السلامه ودار الاقامه و ثبتت رجلاء بطمابیه بدنه فی قرار الامن و الرحه بما استمعل قبله و ارضی ربه.
55) سوره مبارکه بقره، آیات شریفه 67 و 74.
و اذ قال موسی لقومه آن الله لقومه آن تدبحوا بقره قالوا اتتخذنا هزو قال اعوذبالله آن اکون من الجاهلیین
قالوا ادع لنا یبین لناما هی قال انه یقول آنها بقره لا فارض و لا بکر عوان بین ذلک فافعلوا ما تومرون
قالو لنا ادع ربک یبین لنا ما لو نها قال انه یقول آنها بقره صفراء فاقع لو نها تسر الناظرین
قالوا ادع لنا ربک یبین ما هی آن البقر تشابه علینا و انا آن شاء الله لمهتدین
قال انه یقول آنها بقره لا ذلول تثیر الارض و لا تسقی الحرث مسلمه لا شبه فیها قالوا الان جئت بالحق فذبحوها وما کادوا یفعلون
و اذ قتلتم نفسا فادراتم فیها و الله مخرج ما کنتم تکتمون
فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحیی الله الموتی و بربکم ایاته لعلکم تعقلون
ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی الحجاره او اشد قسوه و آن من الحجاره لما یتفجر منه الانهار و آن منها لما یشقق فیخرج منه الماء و آن منها لما یهبط من خشیه الله و ما الله بغافل عما تعلمون
56) نهج الابلاغه، ص 338.
قد احیا عقله و امات حتی دق جلیله ولطف غلیظه و برق له لامع کثیر البرق فابان له الطریق و سلک به السبیل و تدافعته الابواب الی باب السلامه و دار الاقامه وثبتت رجلاء بطما نینه بدنه فی قرار الامن و الرحه بما استعمل قبله ارضی ربه
57) سوره مبارکه رعد، ص 28.
الذین امنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله بذکر الله تطمئن القلوب
58) سوره مبارکه آل عمران، آیه 103.
و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و اذکروا یعمه الله علیکم اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا و کنتم علی شفا حفره من النار فانقدکم منها کذالک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون.
59) ابن خالدون هو ابو عبد الرحمن بن محمد بن خالدون اتلحضری المغربی المقلب بولی الدین، واصله من قبیله کنده.
60) مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی، ص 302.
و اعنی بالبکاء علی نفسی فقد افنیت بالتسویف و الامال عمری و قد نزلت منزله الا یسین من خبری فمن یکن سوء حالا منی آن انا نفلت علی مثل حالی الی قبر لم امهد لرقدتی و لم افرشه بالعمل الصالح لضجعتی و مالی لا ابکی و لا ادری الی ما یکون مصیری... .
61) بحار الانوار، ج 43ت کشف الغمه، ج 2، ص 60.
ابو السعادات فی فضائل العشره یزید بن ابی زیاد خرج النبی ص بیت عاشیه فمر علی بیت فاطمه فسمع الحسین یبکی فقال الم تعلمی بکاء یوذینی
المناقب، ص 4. عن یزید بن ابی زیاد قال خرج رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) من بیت عائشه رضی الله عنها فمر علی بیت فاطمه (علیه السلام) فسمع حسیبا یبکی فقال الم تعلمی آن بکاء یوذینی
62) 1. شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 130.
روی الزبیر بن بکار فی الموفقات قال المطرف بن شبعه دخلت مع ابی علی معاویه و کان ابی یاتیه فیتحدت معه ثم ینصرب الی فیذکر معاویه و عقله و یهجب بما یری منه اذ اذ جاء ذات لیلته فامسک عن العشاء و رایته مغتما فانتظرته ساعه و ظننت انه لامر حدث فینا فقلت مالی اراک مغتما منذ اللیله فقال یا بنی جنت من عند اکفر الناس و اخبثهم فلت و ما ذاک قال قلت له و قد خلوت به انک قد بلغت سا یا امیر المؤمنین فلو اظهرت عدلا و بسطت خیر فانک قد کبرت و لو نظرت الی اخوتک من بنی هاشم فوصلت ارحامهم فو الله ما عندهم الیوم شیء تخافه و آن ذلک مما بیقی لک ذکره و ثوابه و فقال هیهات هیهات ای ذکر ارجو بقاء ملک اخو تیم فعدل و فعل ما فعل عدا آن هلک حتی ذکره الا آن یقول قاتل ابو بکر ثم ملک اخو عدی فاجتهد و شمر عشر سنین فما عدا آن هلک حتی هلک ذکر الا آن یقول قاتل عمر و آن ابن عمر کبشه لیصاح به کل یوم خمس مرات اشهد آن محمدا رسول الله فای عملی بیقی و ای ذکر یدوم بعد هذا لا ابا لک لا و لله الا دفنا دفنا. و اما افعاله المجانبه للعداله الظاهره من لبسه الحریر و شریه فی آنیه الذهب و الفضه حتی انکر علیه ذلک ابو الدرداء فقال له انی سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول آن الشارب فیها لیجر جر فی جوفه نار جهنم....
63) اللعوف، ص 181.
لعبت هاشم بالملک، فلا خبر جاء و لا وحی نزل
لست من خندف آن لم انتم من بنی احمد ما کان فعل
64) کشف الغمه، ج 2، ص 108.
قبل اله (علی بن الحسین) یوما کیف اصبحت قال اصحبنا خائفین برسول الله و اصبح جمیع اهل الاسلام آمین به.
65) کشف الغمه، ج 2، ص 117. قال کمال الدین هو باقر العلم و جامعه و ضشاهر علمه و رافعه و متفوق دره و راضعه و منمق دره و واضعه صفا قبله و زکا علمه و طهرت نفسه و شرقت اخلاقه و عمرت بطاعه الله اوقاته و رسخت فی مقام التقوی قدمه و ظهرت علیه سمات الازدلاف و طهاره الاجتباء فالمناقب تسبق الیه و الصفات تشرف به
66) سوره مبارکه آل عمران، آیه 54.
و مکروا مکرالله و الله خیر المکرین.
67) شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 285.
و هو ابن امه اختاره الله لنبوته و اخرج منه خیر البشر فقال هشام فما یصمع اخوک... فغضب زید حتی کاد یخرج من اهایه ثم قال سماء رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) الباقر و تسمیه انت... لشد ما اختلفتما لتتخالفته الاخره کما خالفته فی الدنیا فیرد الجنه و ترد النار.
68) رجال الکشی، ص 130.
حدثنی محمد بن مسعود، قال حدثنا محمد بن جعفر، قال حدثنی ابوالفضل محمد بن احمد بن مجاهد قال، حدثنا العلاء بن محمد بن زکریا بالبصره، قال حدثنا عبیدالله بن محمد بن عانشه، قال حدثنی ابی، آن هشام بت عبدالملک حج فی خلاقه عبدالملک و الوید، فطاف بالبیت فا راد آن یسلم الحجر فلم یقدر علیه من الزحام، فنصب له منبر فجلس علیه و اطاف به اهل الشام، فبینا هو کذالک اذ اقبل علی بن الحسین (علیه السلام) و علیه ازار و رداء من احسن ناس و جها و اطیبهم رائحه بین عینیه سجادی کانها رکبه عنز، فجعل یطوف بالبیت فاذا بلغ الی موضع الحجر تنحی الناس عنه حتی یستلمه هبیه له و اجلالا، فغاظ ذلک هشاما، فقال له رجل من اهل الشام یا هشام من هذا الذی قد هابه الناس، هذه الهیبه و افرجوا له عن الحجر فقال هشام لا اعرفه لثلا یرغب فیه اهل الشام فقال الفر زرق و کان حاضرا الکنی اعرفه، فقال الشامی من هذا یا ابا فراس فقال: هذا الذی تعرف البطحاء وطاته البیت تعرفه، الحل و الحرم هذا لبن خیر عباد الله کلهم هذا التقی الطاهر العلم هذا علی رسول الله والده امست بنور هداء تهتدی الظلم اذا راته قریش قال قائلها الی مکارم هذا ینتهی الکرم ینمی الی ذروه العز الذی قصرت عن نیلها عرب الاسلام، و العجم یکاد یمسکه عرفان راحته رکن الحطیم اذا ما جاء یستلم یغضی حیاء و یغضی من مهابته فما یکلم الا حین یبتسم ینشق نور المهدی عن نور و غرته کالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم بکفه خیزران ریحها عبق من کف اروع فی عرنیه شمم مشتقه من رسول الله نبغته طالب عناصره و الخیم و الشیم حمال اثقال اقوام اذا فدحوا حلو الشمائل یحلو عنده النعم هذا ابن فاطمه آن کنت جاهله یجده، انبیاء الله قد ختمو الله فضله قدما و شرفه جری بذاک له فی لوحه القلم من جده دان فضل الانبیاء له و فضل امته دانت له الامم عم البرته بالاحسان و انقشعت عنها العمایه و الاملاق و الظلم کلتا یدیه غیاث عم نفعهما العدم سهل الخلیفه لا تخشی بوداره یزیته خصلتان الخلق و الکرم لا یخلف الوعد میمون نقیبته رحب الفناء اریب حین یعتزم من معشر حبهم دین و بغضهم کفر و قربهم منجی و معتصم یسدف السوء و البلوی بحبهم ویسرب به الاحصان و النعم مقدم بعد ذکر الله ذکرهم فی کل یوم و مختوم هب الکلم آن عد اهل التقی کانوا ائنتهم او قبل من خیر اهل الارض قیل هم لا یسطیع جواد بعد بعد غایتهم و لا یدانیهم قوم و آن کرموا هم الغیوث اذا ما ازمه ازمت و لاسد اسد الشری و الناس محتدم یابی لهم آن یحل الذم ساحتهم خیم کریم و اید بالندی هضم لا ینقص العسر بسطا من اکفتم سیان ذلک آن اثروا و آن عدموای الخلائق لیست فی رقابهم لاولیه هذا و له نعم من یعرف الله یعرف اولیه ذا فالدین من بیت هذا ناله الامم
قال فنغضب هشام و امر یحبس الفرزدق فحبس بعسفان بین مکه و المدینه، فبلغ ذلک علی بن الحسین (علیه السلام) فبعث الیه باثنی عشر الف درهم، و قال اعذرنا یا ابا فراس فلو کان عندنا اکثر من هذا لوصلناک به، فردها و قال ابن رسولاالله ما قلت الذی قلت الا غضبا لله و لرسله ما کنت لا زری علیه شیئا، فردها علیه و قال بحقی علیک علیک لما قلهتها فقد رای الله مکانک و علم نیتک، فقلبها فجعل الفرزدق بهجو هشاما و هو فی الحبس فکان مما هجا به قوله
ا تحبسنی بین المدینه و التی الیها قلوب الناس یهوی منیبها تقلب را سالم یکن راس سید و عینا له حولاء باد عیوبها فبعث الیه فاخرجه
69) خبیثترین فرد روی زمین.
70) اللوف ص 157.
ثم آن زین العابدین (علیه السلام) اوما الی الناس آن اسکتوا فقام قائما فحمدالله و اثنی علیه و ذکر البنی (صلی الله علیه و آله و سلم) ثم (صلی الله علیه و آله و سلم) ثم قال ایها الناس من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی فانا اعرفه بنفسی انا علی بن الحسین بن علی ابی طالب (علیه السلام) انا ابن من انتهک حرمته و یلبت نعمته و انتهب ماله و سبی عیاله انا ابن المذبورح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات انا ابن من قتل صبرا و کفی بذلک فخرا ایها الناس فانشدکم الله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه و اعطیتوه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعه و قاتلتموه فتبا لما قدمتم لا نفسکم و سواه لرایسکم بابه عین تنظرون الی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول اذ لکم قتلتم عترنی و انتهکتم حرمتی فلستم من امتی
71) الکافی، ج 1، ص 146.
محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین عن احمد بن محمد بن ابی نصر عن حسان الجمال قال حدثنی هاشم بن ابی عماره الجنبی قال سمعت امیر المؤمنین (علیه السلام) یقول انا عین الله و نا یدالله و انا جنب الله و نایاب الله.
72) بحار الانوار، ج 64، ص 138
و فی تفسیر مولانا العسکری (علیه السلام) انه مولانا الصادق عن الله فقال السئل یا ابا عبد الله هل رکبت سفینه قط قال بلی قال فهل کسربک حیث لا سفینه تنجیک و لا سباحه تغنیک قال بلی قال فهل تعلق قبلک هناک آن شاء. الاشیاء قادر علی آن یخلصک من ورطتک قال بلی قال الصادق فذلک الشیء هو الله القادر علی الانجاء حین لا منجی و علی الاغائه حین لا مغیث و لهذا جعلت الناس معذرین فی ترکهم اکتسابالمعرفه بالله عزوجل متروکین علی ما فطروا علیه مرضیا عنهم بمجرد الاقرار بالقول و لم یکفلوا الاستدلال العلمیه فی ذلک و انما التعمق و لزیاره البصره و لطائفه مخصوصه واما الاستدلال فللرد علی اهل الضلال. ثم آن افهام الناس و عقولهم متفاوته فی قبول مراتب العرفان و تحصیل الاطمثنان کما و کیفا شده و ضعفا سرعه و یطئا حالا و علما و کشفا و علینا و آن کان اصل المعرفه فطر با اما ضروری او یهتدی الیه بادنی نتبیه فلکل طریقه هداء الله عزوجل الیها آن کان من اهل الهدایه و الطریق الی الله بعدد انفاس الخلایق و هم درجات عندالله یرفع الله الذین امنو منکم و الذین اوتو العلم درجات.
73) سوره مبارکه فتح، آیه 10
ان الذین یبابعونک انما یبابعون الله یدالله فوق ایدیهم فمن نکت فانما ینکت علی نفسه و من اوفی بما عاهد علیه الله فسیو تیه اجرا عظیما.
74) ایت الله العظمی سید رضا بهاء الدینی، در نهمین روز فروردین ماه 1287 ش مصادف با عید سعید عدیر سال 1327 قمری چشم به جهان گشود.
نسبت به نیاکان ارجمند وی به امام سجاد (علیه السلام) (علیه السلام) میرسد.
پدر ایشان، سید صفی الدین بود که افتخار خدمتگذاری آستان مقدس حضرت مصصومه را داشت.
انس فراوان او با قرآن، عشق وافر به قرائت آیات الهی و حافظه چشمگیر وی موجب اعتماد علما به اندوختههای ذهنی سید صفی الدین شده بود. به طوری که او را کشف الایات علما مینامیدند. آن چه صفات برجستهای به وی بخشید مناعت طبع بلند نظری و اشتیاق خدمت به جامعه بود.
مادر ایشان فاطمه سلمان معروف به زن آقا بانویی مومن و مخلص بود که همسری مهربان و زیرگ برای سید صفی الدین محسوب میشد. وی از نوادگان اندیشمند والا مقام ملا شیرازی بوده است. بانویی که صفا و صمیمیت در زندگانی، قناعت و ساده زیستی در دوران حیات و عشق و علاقه به همسر و فرزندان وی را از دیگران ممتاز ساخته بود و انسی فراگیر با قرآن و الفتی چشمگیر با دعاهای معصومان (علیهم السلام) داشت و هماره دامن وجود خود را لبریز از معنویت و نورانیت مینمود.
اوان کودکی سید رضا همراه با نشانه هایی چون حافظه فوق العاده، استعداد بسیار ودرک جهان اطراف بود و به طوری که خود درباره آن دوران این چنین میفرماید:
یک ساله که بودم افراد پاک طنیت و نیکو سرشت را دوست داشتم و علاقهای قلبی به آنان پیدا میکردم. خیر وشر را میفهمیدم وبین انسانهای خیر و نیکوکار و افراد شرور و طغیانگر فرق میگذاشتم.
بیش از دوازده سال نداشت که آمادگی خود را برای امتحان نزد حاج شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه علمیه قم اعلام کرد و موفقعیت تحسین برانگیز وی در مقابل حاج شیخ، شروعی خجسته برای ارتباط صمیمی با ایشان گردید.
بر اساس اخلاصی که در ایشان وجود داشت، از قبول مصاحبههای تلوزیونی،، معروفیت درباره مرجعیت و کارهایی از این قبیل خودداری میکردند. که با اصرار برخی ارادتمندان روبرو میشد، میفرمود:
بالاتر از اینها فکر کنید. گیرم نام بنده بر سر زبانها افتاد، وقتی پیش خدا دستم خالی است، آن شهرت برای من چه سودی داردی... نام بنده موضوعیت ندارد
روحش شاد و راهش پررهرو باد.
1. ایشان در زمان صحبتهای استاد فاطمی نیا در قید حیات بودند.
75) بحار الانوار ج 64، ص 138.
76) سوره مبارکه شوری، آیه 23
77) سوره مبارکه فرقان، آیه 57.
78) الامالی للصدوق تص 128.
ابن ادریس عن ابیه عن جعفر بن محمد بن مالک عن محمد بن الحسین بن زید محمد بن زیاد عن زیاد بن المنذر عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال قال علی (علیه السلام) لرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یا رسول الله انک اتحب عقیلا قال ای و الله انی لاحبه حبین حباله وحبا لحب ابی طالب له و آن ولده لمقتول فی محبه ولدک فتدمع علیه عیون امیر المؤمنین (علیه السلام) و تصلی علیه الملائکه المقربون قم یکی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حتی جرت دموعه علی صدره ثم قال الله اشکوه ما تلقی عترتی من بعدی.
79) سوره مبارکه بقره، آیه 165.
و من الناس یتخذ من دون الله اندادا یحبونهم کحب الله و الذین امنوا اشد حبا الله و لو یری الذین ظلموا اذ یرون العذاب آن القوه جمیعا و آن الله شدید العذاب.
80) لذت بخش است.
81) مفتاح الفلاح، ص 372.
و روی انه (الامام صادق (علیه السلام)) کان یصلی فی بعض الایام فخر مغشیا علیه فی اثناء الصلاه فسئل بعدها عن سبب غشیته فقال ما زلت اردد هذه الایه حتی سمعتها قائلها.
82) مفتاح الفلاح، ص 372.
83) سوره مبارکه انسان، آیه 2.
84) سوره مبارکه اعراف، آیه 116.
قال القو فلما القوا سحرو اعین الناس و استرهبوهم و جاووا بسحر عظیم.
85) سوره مبارکه اعراف، آیات شریفه 106 -129.
قال آن کنت بایه فات بها آن کنت من الصادقین، فالقی عصاء فاذا هی تعبان مبین، و نزع یده فاذا هی بیضاء للناظرین، قال الملا من قوم فرعون آن هذا لساحر علیم، یرید آن یخرجکم من ارضکم فما ذا تامرون، قالو ارجه و اخاه و ارسل فی المدائن حاشرین، یاتوک بکل ساحر علیم، و جاء السحر فرعون قالوا ام لنا لاجرا آن کنا نحن الغالبین، قال نعم و انکم لمن المقربین، قالوا یا موسی اما آن تلقی و ما آن نکون نحن المقلین، قال القوا فلما القوا سحروا اعین الناس و استر هبوهم و جا یسحر عظیم، و او حینا الی موسی آن الق عصاک فاذا هی تلقف ما یافکون، فوقع الحق و بطل ما کانو یعلمون، فغلبوا هنالک و انقلبوا صاغرین، و القی السحره ساجدین، قالوا امنا برب العالمین، رب موسی و هارون، قال فرعون امنتم به قبل آن اذن لکم آن هذا لمکر مکر تموه فی المدینه لتخرجوا منها اهلها فسوف تعلمون، لا قطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف ثم لا صلبنهم اجمعین، قالو انا الی ربنا منقلبون، و ما تنقم منا الا آن امنا آیات ربنا لما جاء تنا ربنا افرخ علینا صبروا توفنا مسلمین، و قال الملا من قوم فرعون اتذر موسی و قومه لیفسدو ا فی الارض و یذرک و الهتک قال سنقتل ابناء هم و نستحیی نساء هم و انا فوقهم قاهرون، قال موسی لقومه استعینو بالله و اصبروا و آن الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العافیه للمتقین، قالو اوذینا من قبل آن تاتینا و من بعد ما جئتنا قال عسی ربکم آن یهلک عدوکم و یستخلفکم فی الارض فینظر کیف تعملون.
86) سوره مبارکه مریم، آیات شریفه 17 - 37.
و اذکر فی الکتاب مریم اذ انتیذب من اهلها مکانا شرقیا، فاتخذت من دوبهم حجابا فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا، قالت انی اعوذ بالرحمن منک آن کنت تقیا، قال انما انا رسول ربک لا هب لک غلاما زکیا، قالت انی یکون لی غلام و لم یمسینی بشر و لم اک بغیا، قال کذلک قال ربک هو علی هین و لنجعله آیه للناس و رحمته منا و کان امرا مقضیا، فحملته فانتذب به مکانا قصیا، فاجاءها المخاص الی جذع النخله قالت یا لیتنی مت قبل هذا و کنت نسیا منسیا، فناداها من تحتها الا تحزنی قد جعل ربک تحتک سریا، و هزی الیک بجذع النخله تساقط علیک رطبا جینا، فکلی و اشربی و قری عینا فاماترین من البشر احدا فقولی انی نذرت للرحمن صوما فلن اکلم الیوم انسیا، فانت به قومها تحمله قالوا یا مریم لقد جنت شیئا فریا، یا اخت هارون ما کان ابوک امرا سوء و ما کانت امک بغیا، فاشارت الیه قالوا کیف نکلم من کان فی المهد صبیا، قال انی عبدالله اتاتی الکتاب و جعلنی نبیا، و جعلنی مبارکا این ما کنت و اوصانی یالصلاه و الزکاه ما دمت حیا، ذلک عیسی ابن مریم قول الحق الذی فیه ربی ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم،.
87) یعنی هدایت شدن متوقف است بر متقی شدن و متقی شدن متوقف است بر هدایت شدن. تا هدایت نشود متقی نیست، و تا متقی نشود از هدایت قرآن بهرهای نمیگیرد.
88) سوره مبارکه فصلت، آیه 26.
89) عوالی الالی، ج 4، ص 105 155.
و روی عن علی (علیه السلام) انه قال آن کناب الله علی اربعه اشیاء علی العباره و الاشاره و الطائف و الحقائق فالعباره للعلوم و الاشاره للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقائق للا نبیاء.
90) من لا یحصره الفقیه، ج 2، ص 615.
کلامکم نور و امرکم رشد وو صیتکم التقوی و فعلکم الخیر و عادتکم الاحسان و سبحیتکم الکرم و شانکم الحق و الصدق و الرفق و قولکم حکم و حتم و رایکم علم و حلم و حزم.
91) سوره مبارکه اعراف، آیه 27.
92) سوره مبارکه نجم، آیه 32.
93) بحار الانوار: ج 89، ص 46.
94) سوره مبارکه آل عمران، آیه 130.
یا ایها الذین امنو لا تاکلوا الربوا اضعافا مضاعفه و اتقو الله لعلکم تفلحون
95) سوره مبارکه اسری، آیه 32.
و لا تقربوا الزنی انه کان فاحشه و ساء سبیلا
96) سوره مبارکه اسری، آیه 32.
و لا تقربوا الزنی انه کان فاحشه و ساء سبیلا
97) سوره مبارکه بقره، آیه 102
و تبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان و ما کفر سلیمان و لکن الشیاطین کفروا یعلمون الناس السحر و ما انزل علی الملکین ببیابل هاروت و ماروت و ما یعلمان من احد حتی یقولا انما نحن فتنه فلا تکفر فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله و یتعلمون ما یضرهم و لا ینفعهم و لقد علموا لمن اشتراه ما له فی الاخره من خلاق و لبئس ما شروا به انفسهم لو کانوا یعلمون
98) سوره مبارکه واقعه، آیه 79
99) سوره مبارکه اسرا، آیه 45.
100) الکافی ج 1، ص 24.
محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی عن محمد بن سنان عن ابن مسکان عن حسین الصیقل قال سمعت ابا عبدالله (علیه السلام) یقول لا یقبل الله علما الا بهعرفه و لا معرفه الا بعمل فمن عرف دلته المعرفه علی العمل و من لم یعمل فلا معرفه له الا آن الایمان بعضه من بعض.
101) الکافی ج 1، ص 24.
علی بن ابراهیم عن یحیی بن المبارک عن عبدالله بن حبله عن اسحاق بن عمار عن ابی عبد الله (علیه السلام) قلت له جعلت فداک آن لی جارا کثیره الصلاه کثیره الصدقه کثیرالحج لا باس به قال فقال یا اسحاق کیف عقله قال قلت له جعلت فداک لیس فداک لیس له قال فقال لا یرتفع بذلک منه.
102) شرح و نهج الابلاغه، ج 11، ص 78.
و قال البشی المحب اذا سکت هلک و العارف اذا لم یسلک هلک و قیل المحبه نار فی القلب تحرق ما سوی و؛ المحبوب.
103) اللهوف، ص 71.
فحدث جماعه من بنی فزاره و بجیله قالوا کنا مع زهیر بن القین لما اقبلنا من مکه فکنا نسایر الحسین (علیه السلام) حتی لحقناه فکان اذا اراد النزول اعتزلناه فنزلنا ناحیه فلما کان فی بعض الایام نزل فی مکان لم نجد بدا من آن نتازله فیه فبینا نحن نتغذی من طعام لنا اذا قبل رسول الحسین (علیه السلام) حتی سلم ثم قال یا زهیر بن القین آن عبدالله الحسین (علیه السلام) بعثنی الیک لتاتیه فطرح کل انسان منا ما فی یده حتی کان علی رءوسنا الطیر فقالت له زوجته و هی دیلم بنت عمرو سبحان الله ا بیعث الیک ابن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ثم لا تاتیه فسمعت من کلامه فمضی الیه زهیر بن القین فما لبث آن جاء مستبشرا قد اشرق وجهه فامر بفسطاطه و ثقله و متاعه فحولالی الحسین (علیه السلام) و قال لامراته انت طالق فانی لا احب آن یصیبک بسبیی الا خیر و قد عزمت علی صحبه الحسین (علیه السلام) لافدیه بنفسی و اقیه بروحی ثم اعطاها مالها و سلمها الی بعض بنی عمها لیوصلها الی اهلها فقامت الیه و بکت و ودعته و قالت کان الله عونا و معینا خارالله لک اسالک آن تذکرنی فی القیامه الیه و بکت و ودعته و قالت کان الله عونا و معینا خارالله لک اسالک آن تذکرنی فی القیامه عند جد الحسین (علیه السلام) فقال لا صحابه من احب آن یصحبنی و الا فهو آخر العهد منی به
104) اشک روان بر امیر کاروان، خصائص الحسینیه، ص 212.
105) سوره مبارکه انعام، آیه 125.
فمن یرد الله یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد آن یضله یجعل صدره ضیفا حرجا کانما یصعد فی السما کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لا یومنون.
106) سوره مبارکه تغابن، آیه 16.
فاتقوا الله ما استطعتم و اسمعوا و اطیعوا و انفقوا خیرا لانفسکم و من یوق شح نفسه فالئک هم المفلحون
107) اللهم هو الذنب الذی لیس من الکبائر کتاب العین، ج 7، ص 230.
108) سوره مبارکه نجم، آیه 32.
الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش الا المم آن ربک واسع المغفره هو اعلم بکم اذ انشاکم من الارض و اذ انتم فی بطون امهاتکم فلا کوا انفسکم هو اعلم بمن اتقی
109) سوره مبارکه آل عمران، آیه 135.
110) سوره مبارکه آل عمران، آیه 135.
111) سوره مبارکه زمر، آیه 53.
112) الصحیفه السجاد (علیه السلام)، ص 192.
انت الذی فتحت لعبادک بابا الی عفوک و سمیته و جعلت علی ذلک الباب دلیلا من و حبک لثلا یضلوا عنه، تبارک اسمک توبوا الله توبه نصوحا عسی ربکم آن یکفر عنکم سیئاتکم و یدخلکم جنات تجری من تحتها الانهار (11) یوم لا یحزی الله النبی و الذین امنوا معه نورهم یسعی بین ایدیهم و بایمانهم یقولون ربنا انمم لنا نورنا، اغفرلنا، انک علی کل شیء قدیر فما عذر من اغفل دخول ذلک المنزل بعد الباب و اقامه الدلیل (12).
113) من لایحصره الفقیه، ج 1، ص 315.
114) سوره مبارکه بقره، آیه 222.
115) الکافی، ج 5، ص 559.
محمد بن یحیی احمد بن محمد عن ابن فضال عن علی بن ابیه عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال سمعته یقول النظر سهم ابلیس مسموم و کم من نظره اورثت حسره طویله.
116) بحار الانوار ج 79، ص 303
117) عارف فرزانه و عالم وارسته، حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، در قرن سیزدهم چشم به جهان گشود. ایشان پس از پشت سر گذاشتن دوره سطح به نجف اشرف رفتند. در آن دیار از انبوه دانش و بینش فقیهان وارسته آیه الله حاج آقا رضا همدانی، آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، آخوند ملا حسینعلی همدانی استفاده کرد.
میرزا جواد آقا در سال 1321 قمری / 1270 ش. آهنگ رجعت به ایران کرد و به زادگاهش تبریز وارد شد. پس از چند سال به قم مهاجرت کرد و این شهر را وطن دوم خویش قرار داد. سال 1329 ق. قم پذیرای وجود حاج میرزا جواد آقا شد. این عارف فرزانه اندکی پس از ورود، به در خواست برخی از افراد پارسا، جلسات درس و محافل اخلاق برپا کرد. درس فقه که متن آن مفاتیح کاشانی بود و در پی آن درس اخلاق و عرفان برای عموم مردم که در مدرسه فیضیه تشکیل میشد. درس دیگری برای بعضی از خواص در منزل حاج میرزا برقرار میشد که اخلاق و عرفان موضوع آن بود. علاوه بر این نماز جماعت در مسجد بالایر حرم مطهر حضرت معصومه (علیه السلام) نیز از سوی ایشان اقامه میگردید: که امام خمینی و آیه الله بهاء الدینی از جمله افرادی بودند که در نماز حاج میرزا جواد آقا شرکت میکردند.
آنان که با حالات ملکوتی و عبادی این فرزانه عارف آشنا بودند ایشان را از بکائون میشمردند.
عبدی صالح که سه ماه رجب، شیعیان و رمضان را پی در پی روزه میگرفت و در قنوت نمازهای نافله این بیت حافظ را مکرر میخواند:
ما را از جام باده گلگون خراب کن - زان بیشتر که عالم فانی شود خراب
بریخ از شاگردان مرحوم ملکی عبارتند از:
امام خمینی (علیه السلام) امام راحل (ره) در کتاب معراج السالکین چون سخن از عرفان شود، استاد خود را شیخ جلیل القدر لقب داده و عارف بالله میخواند و علاقهمندان به تعذیب و وارستگی را به مطالعه کتابهای ایشان راهنمایی مینماید. آن فرزانه کبیر، در جای دیگر که از قم و قبرستان شیخان سخن به میان میآید خطلاب به استاد شهید مطهری میفرماید: در قبرستان قم یک مرد خوابیده است و او حاج میرزا جواد آقا تبریزی است. حاج آقا حسین فاطمی قمی، آخوند ملا علی همدانی، حاج شیخ عباس تهرانی، سید محمود مدرسی، حجه الاسلام سید محمود یزدی، محمود مجتهدی، شیخ اسماعیل بن حسین نائب حاج میرزا عبدالله شالچی از دیگر شاگردان ایشان هستند.
از آثار ایشان میتوان به کتابهای اسرار الصلاه، المراقبات یا اعمال السنه، رساله لقاء الله، گتابی در فقه، رسالهای در حج، حاشیه فارسی بر غایه القصوی اشاره نمود. اینک مزار ایشان در قبرستان شیخان شهر مقدس قم، زیارتگاه خاص و عام است.
اقتباسی از آیینه دانشوران و کیهان اندیشه، ش 8.
118) بحار الانوار ج 43، ص 339، مناقب، ج 4، ص 14.
المناقب لابن آشوب اما زهده (علیه السلام) فقد جاء فی روضه الواعظین آن الحسین بن علی (علیه السلام) کان اذا توضا ارتعدت مفاصله و اصغر لونه فقیل له فی ذلک فقال حق علی کل من وقف بین یدی رب العرش آن یصفر لونه و ترتعد مفاصله
و کان اذا بلغ باب المسجد رفع راسه و یقول الهی ضیفک ببابک با محسن قد اتاک المسیء فتجاوز عن قبیح ما عندی بجمبل ما عندک یا کریم
119) الوقایع و الحوادث، ج 3 ص 12. منتهی الا مال، ج 1، ص 706.
120) پسرانی
121) اگر آنجا رفتید نام سکینه را نیاوید چرا که حضرت (علیه السلام) وعده آب به این خانم (علیهم السلام) داده بود.
122) سوره مبارکه اسراء آیه 84.
123) سوره مبارکه اسری، آیه 84.
قل کل علی شاکلته فربکم اعلم بمن هو اهدی سبیلا
124) شکل قوله تعالی قل کل یعمل علی شاکلهای ناحیته و طریقته و یقال علی شاکلهای خلیقته و طبیعته، و هو من اشکل و فی تفسیر علی بن ابراهیم غی قوله تعالی قل کل یعمل علی شاکلهای نیته. لغت نامه مجمع البحرین
125) مستدرک الوسائل، ج 12، ص 376.
126) مستدرک الوسائل، ج 11، ص 187.
فی مجمع البیان النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) انه قال انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق
127) سوره مباکه شمس، آیه 9.
128) صاحب بن عباد (متوفای 385 ق)
ابولقاسم اسماعیل بن عباد فرزند عباس ملقب به صاحب و مشهور به صاحب بن عباد به سال 326 ق. در اصفهان دیده به جهان گشود.
پدر و اجداد از بزرگان و سرشناسان اصفهان بوده و مرتبه وزارت داشتند. صاحب پس از فراگیری مقدمات به تحصیل فقه، حدیث تفسیر، کلام و دیگر علوم رایج پرداخت. پس از چندی که او خود را از اساتید و بزرگان اصفهان بی نیاز دید به ری که از مراکز علم و ادب آن زمان بود مهاجرت کرد و در آن شهر به حلقه درس ابن عمید وزیر دانشمند و شهیر آل بویه پیوست. ابن عمید توانایی صاحب در انشای متون ادبی را مشاهده کرد و او را از نویسندگان مقام وزارت قرار داد. کاردانی و توانایی صاحب در انجام این امور راه پیشرفت را بر او هموار ساخت تا آنجا که چون رکن الدوله، فرزندش موید الدوله را به حکومت اصفهان منصوب کرد صاحب نیز در مقام دبیری او و نویسندگی وی به زادگاهش اصفهان بازگشت.
بسیاری از بزرگان به تشیع و برخی به دوازده امامی بودن اوتصریح کردهاند. سید بن طاووس، شیخ صدوق علامه مجلسی، شیخ حر عاملی، شیخ بهائی، شیخ آقا بزرگ طهرانی، شیخ عباس قمی و علامه امینی و بسیاری دیگر از این جملهاند. جز تصریح بزرگان دقت در اشعاری که از صاحب باقی مانده و شور و شوق او به ولایت و دوستی اوئمه معصومین (علیه السلام) بهترین شاهد بر تشیع این شخصیت بزرگ است. مانند این شعر:
ابا حسن لو کان حبک مدخلی - جهنم، آن الفوز عند جحیما
فکیف یخاف النار من هو مومن - بان امیر المؤمنین قسیمها
ابا حسن امام همام، اگر دوستی تو مرا به دوزخ وارد سازد همانا که آتش حجیم، رستگاری مرا پی خواهد داشت.
آنکس که تو را تقسم کنند بهشت و دوزخ داند چگون از آتش آن هراسی دارد؟
کرم و جوانمردی از بارزترین صفات اخلاقی صاحب باشد و حکایات بسیار در این باره ازوی نقل شده است. او از تواضع و فروتنی نیز بهره فراوان داشت و به ویژه سادات و دانشمندان را گرامی میداشت. صاحب ضمن برخورداری از تواضع و فروتنی از جلالت قدر و بزرگی نیز بهره برده بود. عفو اغماض، فراست، شجاعت،، سیاست و روش کشور داری و بسیاری دیگر از محاسن اخلاقی را میتوان در صاحب یافت.
برخی دانشمندان و ادبیان ملازم صاحب بدین قرار بودند:
1. ابوالقاسم زعفرانی 2. ابوالقاسم بن ابی العلاء. 3. ابواعباس ضبی 4. ابو سعید رستمی. 5. ابودلف خزرجی 6. ابومحمد خازن اصفهانی 7. بدیع الزمان همدانی و بسیاری دیگر، یاقوت در معجم الادباء میگوید: صاحب بن عباد را پانصد شاعر صاحب دیوان مدح گفتند و از صاحب نقل شده که گفته است مرا به صد هزار بیت فارسی و عربی مدح گفتهاند.
اودانشمندان و بزرگان مکه و مدینه را نیز مورد الطاف خود قرار میداد و هر سال با کاروان حجاج برای هر یک به فراخور شانش هدایایی میفرستاد.
آثار معتددی در زمینه علوم مختلف از صاحب باقی مانده که بدین شرح است:
1: کتاب الابه (در علم کلام) 2. الاقناع (در عروض) 3. الامثال السائره (در علوم ادبی) 4. التذکره (در کلام و اصول دین) 5. دیوان اشعار 6. رسائل صاحب (مباحث اخلاقی، اعتقادی و اجتماعی) 7. رسالهای در فضائل حضرت غبدالعظیم حسنی (علیه السلام) 8. رسالهای در علم طب. 9. عنوان معارف. 10. الفرق بین الضاد و الضاء 11. الکشف عن مساویء شعر المتنبیء 12. المحیط (در علم لغت) 13. المنظومه الفریده.
مولفاتی که تمامی آنها در دست نیست عبارت اند از:
14. الانوار. 15. الروزنامجه 16. السفینه 17. نهج السبیل 18. اسماء الله و صفاته 19. الاعیاد و فضایل النیروز 20. الامامه 21. تاریخ الملک و اختلاف الدول 22. التعلیل 23. جوهره الجمره 24. الحجر 25. الزیدیه 26. الشواهد 27. الفصول المهذبه للعقول. 28. القضاء و القدر. 29. الوزراء 30. الوقف و الابتداء 31. الکافی فی الترسل و برخی دیگر.
برخی از شاگردان او بدین شرح است:
1. شیخ عبدالقاهر جرجانی 2. ابوبکر بن مقری 3. قاضی ابوطیب طبری 4. ابوالفضل محمد بن ابراهیم مسوی شافعی. 5. ابوبکر علی ذکوانی.
کتابهایی که به نام صاحب نوشته شده و به او هدیه گردید 1. عیون اخبار الرضا (علیه السلام): از شیخ جلیل و فقیه عالی مقام صروق رحمه الله.
2. کتاب رجال، از حسین بن علی بن بابویه برادر شیخ صدوق.
2. تاریخ قم، از حسن بن محمد قمی.
4.لطایف المعارف، از ثعالبی (ادیب مشهور)
5. الصاحبیء از ابن فارس.
6. تهذیب، از قاضی عبدالعزیز جرجانی.
7. الحجر، از ابوجعفر احمد بن ابی سلیمان.
سرودههای صاحب صاحب در تمامی ابواب و فنون شعر از قبیل مدح، وصف رثاء، هجاء، هذل، مواعظ و غیره اشعاری سروده و در هر فن قدرت طبع خود را با اوردن معانی نور و مضامین تازه و دقیق آشکار ساخته است. او اشعاری متعددی در وصف ائمه و امام علی (علیه السلام) و در بیان مقام والای آنان سروده است. صاحب در مدح امیر المؤمنین (علیه السلام) 27 قصیده سروده که در هر یک از قصیدهها یکی از حروف به کار نرفته است (صنعت حذف) قصیده بیست و هشتم که از حرف و او خالی بود ناتمام ماند. این شهرآشوب در معالم العلماء صاحب را در شمار شعرای شیعی آورده و اشعاری از وی نقل کرده و او را از شعرایی دانسته که در بیان تشیع و علاقه خود به خاندان اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بی پروا بودهاند.
صاحب در فن نویسندگی و کتاب نیز مهارتی عجیب داشت و در این زمینه خود دارنده سبک و روش بود.
صاحب در اواخر عمر خویش، ناخوش و رنجور گشت و رد بستر بیماری افتاد. سرانجام در شب جمعه 24 صفرسال 385 ق. جان به پروردگار خویش تسلیم کرد.
اقتباسی از کتابهای: صاب بن عباد، شرح حال و آثار و صاحب بن عباد حیاته و ادبه و معجم الادباء.
129) سوره مبارکه اسراء آیه 84.
130) نهج البلاغه، ص 506.
و قال (علیه السلام) آن لم تکن حلیما فتحلم فانه قل من تشبه بقوم الا اوشک آن یکون منهم
131) نهج البلاغه، ص 469.
و قال (علیه السلام) صدر العاقل صندوق سره و البشاشه حباله الموده و الاحتمال قبر العیوب
132) نهج البلاغه، ص 506.
و قال (علیه السلام) لم تکن حلیما فتحکم فانه قل من تشبیه بقوم الا اوشک آن یکون منهم
133) اللهوف، ص 91.
قال الروی و بات الحسین (علیه السلام) و اصحابه تلک اللیله و لهم دوی النحل ما بین راکع و ساجد و قائم و قاعد فعبر علیهم فی تلک اللیله من عسکر عمر بن سعد اثنان و ثلاثون رجلا و کذا کانت سجیه الحسین (علیه السلام) فی کثره صلاته و کمال صفاته
134) بحار الانوار، ج 45، ص 257.
اقول رایت بعض مولفات المتاخرین انه قال حکی دعبل الخزانی قال دخلت علی سیدی و مولای علی بن موسی الرضا (علیه السلام) فی مثل هذه الایام فرایته جالسا جلسه الحزین الکتب و اصحابه من حوله فلما رانی مقبلا قال لی مرحبا یک یا دعبل مرحبا بناصر نا بیده و لسانه ثم انه وسع لی فی مجلسه و اجلسی الی جانبه ثم قال یا دعبل احب آن تشدنی شعر فان هذه الایام ایام حزن کانت علینا اهل البیت و ایام سرور کانت علی اعدثتا خصوصا بنی امیه یا دعبل من بکی و ابکی علی مصابتا و لو واحدا کان اجره علی الله یا دعبل من ذرفت عیناه علی مصابنا و بکی لما اصابتا من اعدتنا حشره الله معنا فی زمرتنا یا دعبل من بکی علی مصاب جدی الحسین غفر الله له ذنوبه البته ثم انه (علیه السلام) نهض و ضرب سترا بینتا و بین حرمه و اجلس اهل بیته من وراء الستر لیبکوا علی مصاب جدهم الحسین (علیه السلام) ثم التفتالی و قال لی یا دعبل فاستعرب و سالت عبرتی و انشات اقول
افاطم لو خلت الحسین مجدلا و قد مات عصشانا بشط فرات اذا للطمت الخد فاطم عنده و اجریت دمع العین فی الوجنات فاطم قومی یا ابیه الخیر و اندبی نجوم سماوات بارض فلاه قبور بکوفان و اخری بطییه و اخری بفخ نالها صلواتی قبور ببطن النهر من جنب کربلاء معرسهم فیها بشط فرات توافوا عطاشا بالعراء فلیتنی توفیت فیهم قبل حین وفاتی الی الله اشکو لوعه عند ذکرهم سقنتی بکاس الثکل و الفضات اذا فخروا یوما اتوا بحمد و جبرئیل و القرآن و السورات و عدوا علینا ذا المناقب و العلا و فاطمه الزهرا خیر بنات و حمزه و العباس ذا الدین و التقی و جعفرها الطیار فی الحجات اوئک مشئومون هندا و حریما سمیه من نوکی و من قذرات هم منعوا الاباء من اخذ حقهم و هم ترکوا الابناء رهن شتاب ساء بکیهم ما حج الله راکب و ما ناح قمری علی الشحرات فیا عین بکیهم و جودی بعیره فقد آن للتسکاب و الهملات بنات زیاد فی القصور مصوته و آل رسول الله منهکات و آل زیاد فی الحصون منعیه و آل رسول الله فی الفوات دیار رسول الله اصبحن بلقا و آل زیاد تسکن الحجرات و آل رسول الله نحف جسومهم و آل زیاد غلظ القصرات و آل رسول الله تدمی نحورهم و آل زیاد ربه الحجلات و آل رسول الله تسبی حریهم و آل زیاد امنوا السریات اذا وترموا مدوا الی و اتریهم اکفا من الاوتار منقبضات سابکیهم ما ذر فی الارض شارق و نادی منادی الخیر للصلوات و ما طلعت شمس و حان غروبها و باللیل ابکیهم و الغدوات.
135) آقا سید محمد باقر معروف به حجه الاسلام (متوفای 1260 ق) او در قم نزد میرزای قمی شاگردی نمود. پس از آن به کاشان مسافرت کرد و مدتی نیز نزد حاج ملا مهدی مراقی بهره علمی جست. آنگاه به اصفهان رفت و در آنجا ساکن شد.
معروفترین تصنیف وی کتاب مطالع الانوار (شرح شرایع) است.
ر.ک. الکرام البره ج 1، ص 192، 194.
136) وسائل الشیعه، ج 27، ص 116.
عن ابیه علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابی حیون مولی الرضا عن الرضا ع قال من رد متشابه القرآن الی محکمه فقد هدی الی صراط مستقیم ثم قال (علیه السلام) آن فی اخبارنا محکما کمحکم القرآن و متشابها کمتشابه القرآن فردوا متشابهها الی محکما و لا تتبعوا متشابهها دون محکما فنضلوا.
137) الکافی ج 1، ص 401.
محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین عن محمد بن سنان عن عمار بن مروان عن جابر قال قال ابو جعفر (علیه السلام) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) آن حدیث آل محمد صعب مستصعب لا یومن به الا ملک مقرب او نبی مرسل او عبد امتحن الله قبله للایمان فما ورد علیکم من حدیث آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فلانت له قلوبکم و عرفتموه و فاقبلوه و ما اشمازت منه قلوبکم و انکرتموه فردو الی الله و الی رسول و الی العالم من آل محمد و انما الهالک آن یحدث احدکم بشیء منه لا یحتمله فیقول و الله ما کان هذا و الله ما کانهذا و الانکار هو الکفر.
138) پیچیدگی هایی.
139) نهج البلاغه، ص 350.
اللهم انک انس الانسین لاولیائک و احضرهم بالکفایه للمتو کلین علیک تشاهدهم فی سرابرهم و تطلع علیهم فی ضمائر هم و تعلم مبلغ یصائرهم فاسرو هم لک مکشوفه و قلوبهم الیک ملهوقه آن او حشتهم الغربه انسهم ذکرک و آن صبت علیهم المصائب لجئو الی الاسجاره یک علما بان ارمه الامور بیدک و مصادرها عن قضائک اللهم آن فههت عن مسالتی او عمیت عن طلبتی فدلنی علی مصالحی و خذ بقلبی الی مراشدی فلیس ذلک بنکر من هد ایاتک و لا ببدع من کفایاتک اللهم احملتی علی عفوک و لا تحملنی علی عذلک.
140) اللهوف، ص 160.
فقال ابن زیاد کیف رایت صنع الله با خیک و اهل بیتک فقالت ما رایت الا جمیلا
141) سوره مبارکه فاطر، 10
من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه و الذین یمکرون السئیات لهم عذاب شدید و مکر اولئک هو یبور.
142) آیت الله العظمی اراکی در 24 جمادی الثانی 1312 ق. در اراک دیده به جهان گشود.
پدرش حجه الاسلام حاج احمد آقا، مشهور به میرزا آقا فراهانی از علمای مشهور آن سامان بود. مادرش نیز از نوادگان امازاده سید حسن واقف است.
پس از یادگیری خواندن و نوشتن در نوجوانی وارد حوضه علمیه راک شد و در درس استاد سید جعفر شیثی حضور یافت و مقدمات علوم اسلامی را از او فرا گرفت. دروس سطح حوزه را نزد آیه الله العظمی سید محمد تقی خوانساری به خوبی پشت سر گذارند. آیه الله اراکی هم زمان با تحصیل دوره سطح در درس شرح منظومه آیه الله شیخ محمد یاقر اراکی معروف به سلطان آبادی شرکت کرد و از دانش آن حکیم فرزانه خوشهها چید. ایشان سالها در درس آیه اله العظمی آقا نور الدین اراکی و آیه الله العظمی شیخ عیدالکریم حائری یزدی شرکت کرد و از دانش و تقوای آن دو مرجع بزرگ تقلید شیعیان بهرهها برد. آیه الله حائری علاقه زیادی به او داشت نبوع فکری آیه الله اراکی مورد توجه استاد قرار گرفت. آیه الله اراکی به سفارش استاد معمم شد. یا یکی از بستگان ازدواج نمود. آیه الله اراکی پس از سالها تحصیل در حوزه علمیه اراک، به دنیال هجرت آیه الله العظمی حائری یزدی به قم، وارد حوزه علمیه قم شد و در درس ایشان شرکت کرد. آیه الله اراکی در این سالها با امام خمینی آشنا شد. وی علاقه خاصی به امام خمینی داشت و هماره از فعالیتهایی سیاسی ایشان علیه رژیم پهلوی پشتیبانی مینمود.
آیه الله اراکی در طول بیش از 35 سال تدریس در حوزه علمیه قم، پیچیدهترین مباحث علمی را با گفتاری شیوا و بیانی رسا مطرح میکرد. از ویژگیهای درس ایشان پرهیز از تکرار و زیاده گویی بود. کلام را گزیده و پر معنی اداء میکرد. اعتقادش بر این بود که طالب علم باید قبل از حضور در درس مطالعه نماید.
آیه الله اراکی پس از وفات آیه الله سید محمد تقی خوانساری (متوفای 1371) به درخواست شماری از شاگردان او به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت. بسیار از استادان برجسته حوزه علمیه قم و مسئولان نظام جمهوری اسلامی سالها از محضر ایشان کسب فیض نمودند.
مرجع بزرگ تقلید شیعیان در طول عمر پر برکت خویش، کتابهایی نیز در علم فقه و اصول نوشت آثارش عبارتند از:
1. تقریات درس آیه الله شیخ محمد سلطان العلما 2. تقریات درس فقه آیه الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی. 3. تقریرات درس اصول فقه الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی 4. حاشیه بر درر الاصول نوشته آیه الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی 5. تقریرات درس فقه آیه الله سید محمدتقی خوانساری 6. حاشیه بر الوثقی 7. شرح عروه الوثقی 8. توضیح المسائل 9. مناسک حج 10 رساله استفتائات 11. مقدمه بر کتاب القرآن و العقل نوشته آیه الله سید از انقلاب، نماز جمعه را در قم اقامه میکرد.
سرانجام روح ملکوتی آیه الله العظمی اراکی در 23/7/1373 به ملکوت پیوست. مرجع تقلید شیعیان پس از یک قرن (تولد 1273، فوت 1373) تلاش برای هدایت مردم، درا فانی را وداع گفت و به جمع مراجع تقلید در بهشت پیوست. دولت جمهوری اسلامی یک روز تعطیل و یک هفته را عزای عمومی اعلام نمود.
پیکر پاک آن مرجع و الامقام در تهران، از بیمارستان شهید رجایی تا میدان راه آهن بر دوش انبوه مردم تشییع شد. آیه الله خامنهای رهبر معظم انقلاب و مسوولان نظام در این تشیع با شکوه حضور داشتند. سرانجام پیکرش با تشیع با شکوه مردم قم در حرم حضرت معصومه علیها السلام به خاک سپرده شد. رضوان و رحمت خدا بر او باد.
اقباس از مجله حوزه، شماره 9، ص 150؛ روزنامه رسالت شماره، 2577، 10/9/1376.
143) این مطلب در روایات دیگر هم وارد شده است، به عنوان نمونه در روایت ذیل تامل بفرمایید:
سهل بن زیاد عن ابن سعد آن عن سماعه قال کنت قاعد امع ابی الحسن الاول (علیه السلام) الناس فی الطواف فی حوف الیل فقال یا سماعه الینا اباب هذا الخلق حسابهم فما کان لهم من ذنب بینهم و بین الله عزوجل حتمتا علی الله فی الخلق و علینا حسابهم فما کان لهم من ذنب بینهم و بین الله عزوجل حتمنا علی الله فی ترکه لنا فاجانتا الی ذلک و ما کان بینهم و بین الناس استو هیناء منهم و اجابو الی ذلک و عوضهم الله عزوجل.
الکافی، ج 8 ص 163.
144) سوره مبارکه غاشیه، آیه 26.
145) سوره مبارکه شعراء آیه 88 یوم لا ینفع مال و لا بنون.
سوره مبارکه عبس، آیه 34. یوم یفر المر من اخبه.
146) سوره مبارکه غاشیه، آیه 26 و 27.
147) یوره مبارکه سجده، آیه 11.
قل یتوفاکم ملک الموت الذی و کل بکم ثم الی ربکم ترجعون
148) سوره مبارکه زمر، آیه 42.
الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها قیمسک التی قضی علیها الموت و یریل الاخری الی اجل مسمی آن فی ذلک لایات لقوم یتفکرون
149) سوره مبارکه اسراء آیه 110.
150) سوره مبارکه نحل، آیه 97.
151) سوره مبارکه اسراء، آیه 110.
152) بحار الانوار، ج 25 ص 21.
عن جابر بن عبدالله قال لقت لرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اول شیء خلق الله تعالی ما هو فقال نور نبیک یا جابر خاقه الله ثم خلق منه کل خیر ثم اقامه بین یدیه فی مقام القرب ما شاء الله ثم جعله اقساما ما فخلق العرش من قسم و الکرسی من قسم و حمله العرش و خزنه الکرسی من قسم و اقام القسم الرابع فی مقام الحب ما شاء الله ثم جعله اقساما فخلق العلم من قسم و اللوح من قسم و اجنه من قسم و اقام القسم الرابع فی مقام الخوف ما شاء الله ثم جعله اجزاء فخلق الملائکه من جزء والشمس من جزء و القمر و الکواکب من جزء و اقام القسم الرابع فی مقام الرجاء ما شاء الله ثم جعله اجزاء فخلق العقل من جزء و العلم و الحلم من جزء و العصمه و التوفیق من جزء و اقام القسم الرابع فی مقام الحیاء ما شاء الله ثم نظر الیه بعین الهبیه فرشح ذلک النور و قطرت منه مانه الف و اربعه و عشرون الف قطره فخلق الله من کل قطره روح نبی و روسل (صلی الله علیه و آله و سلم) ثم تنفست ارواح الانبیاء فخلق الله من انفاسها ارواح الاولیاء و الاشهداء و الصالحین.
153)
جزو از کل قطع شده بی - عضو از تن قطع شده مردار شد
تا بپیوند و به کل بار ردیگر -مرده باشد نبودش از جان خبر
154) الکافی، ج 1، ص 10.
کتاب العقل و الجهل: اخبرنا ابو جعفر محمد یعقوب قال حدثنی عده من اصحابنا منهم محمد بن یحیی العطار عن الحسن ین محبوب عن العلاء بن رزین عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر (علیه السلام) قال لما خلق الله العقل اسنتطقه ثم قال له اقبل فاقبل ثم قال له ادبر افدبر ثم قال و عزتی و جلالی ما خلقت خلقا هو احب الی منک و لا اکملتک الا فیهن احب اما انی ایاک امرو ایاک انهی و ایاک اعاقب و ایاک اثیب.
155) سوره مبارکه قمر، آیه 50.
و فرمان مادر عالم یکی است و در سرعت به مانند چشم به هم زدنی انجام یابد.
156) سوره مبارکه المناقب، ج 3، ص 247.
157) بحار الانوار، ج 16، ص 95.
ان رول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال انا و علی ابوا هذه الامه
و قال علی بن ابی طالب (علیه السلام) سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول انا و علی ابوا هذه الامه و لحفنا علیهم اعظم من حق ابوی ولادتهم فانانتقذهم آن اطلاعونا من النار الی دار القرار و نلحقهم من العبودیه بخیار الاحرار.
158) الکافی
این کتاب اثری گرانقدر از ابو جعفر، محمد بن یعقوب کلینی رازی از برجستهترین علمای شیعه در آغاز قرن چهارم هجری (متوفای 329 هجری) میباشد. این کتاب شامل مجموعه روایات اصول و فروع دین است که از ائمه (علیهم السلام) روایت گردیده است. شیخ کلینی با سفر به شهرها و روستاهی سرزمینهای اسلامی و ارتباط با روایت احادیث و دسیابی به اصول چهار شد گانه شیعه که توسط یاران ائمه (علیهم السلام) نگاشته شدهاند و با ارتباط با نواب خاص امام زمان (عج) مجموعهای ارزشمند و اثری گران بها و کتابی معتبر و جامع به نگراش در آورده است.
کتاب کافی از قدیمیترین و معتبرترین کتابهای روایتی شیعه میباش که در عصر غیبت صغری نگاشه شده است. این کتاب توسط یکی از برجستهترین روات و فقهای شیعه نگاشته شده است که تاکنون مانند نگاشته نشده و در طول بیش از هزار سال پیوسته مورد توجه و عنایت خاص علما و فقهای شیعه قرار داشته و بزرگان شیعه در منابع مهم روایی و تالیفات ارزشمند خود به آن استناد نمودهاند. این کتاب شامل روایات پیامبر و اهل بیت آن حضرت (علیهم السلام) است که در آن به علوم و معارف اسلامی به بهترین شکل اشاره شده و با تربیتی زیبا شاره شده است. این کتاب فاصله زمانی کمی با اصول معتبر و اولیه شیعه دارد و که از آنها گزفته شده و علاوه بر آن از دقت و گزیده گویی یالایی نیز برخوردار است.
شیخ مفید پیرامون این کتاب میفرماید الکافی هو من اجل کتب الشیعه و اکثرها فائذه، کتاب کافی از بهترین کتابهای شیعه و پر فایدهترین آنهاست.
شهید اول محمد بن مکی میفرماید: کتاب الکافی فی الحدیث الذی یعملالاصحاب مثله کتاب کافی کتاب روایتی است که تاکنون اصحاب و علمای شیعه مانند آن را ننگاشتهاند.
فیض کاشانی میفرماید: الکافی اشرفها و اوثقها و اتمها و اجمعها لا شتماله علی الاصول من بینها و خلوه من الفضول و شینها کتاب کافی ارزشمدترین و معتبرترین و کاملترین و جامعترین کتاب از کتب اربعه است زیرا بر خلاف بقه کتب اربعه غلاوه بر فروع دین و ابواب فقه، شامل اصول دین نیز میباشد و روایات غیر صحیح و ضعیف - در آن وجود ندارد.
شهید ثانی میفرماید: الکتاب الکافی و المنهل العذب الصافی، و لعمری لم ینسج علی منواله و منه یعلم قدر منزلته و جلاله حاله؛ کتاب کافی آبی شیرین زلال و گواراست و به جان خودم سوگند که همانند آن نگاشته نشده است و از ارزش کتاب میتوان به منزلت و جلال و بزرگی مولف آن نیز بی برد.
علامه مجلسی میفرماید: اضبط الاصول و اجمعها و احسن مولفات الفرقه الناجیه و اعظمها کتاب کافی با ضابطهترین و کاملترین روایی و بهترین و بزرگترین تالیف مذهب بر بر حق شیعه است.
از ویژگیهای مهم این کتاب، هم عصر بودن مولف آن با سفرای امام زمان (عج) و دسترسی داشتن وی به آنها است. خصوصا که سفرای آن حضرت در شهر بغداد بودند و کلینی نیز در آن شهر بوده و سال وفات وی مصادف یا سال وفات آخرین سفیر امام عصر ارواحنا الفداء علی بن محمد سمری بوده است.
از دیگر ویژگی این کتاب این است که مولف در این کتاب قید به ذکر کل سند تا امام معصوم (علیه السلام) است و این خود ارزش و اعتبار خاصی را به روایات کتاب میدهد.
سوم اینکه در این کتاب روایات به ترتیب اعتبار آورده شدهاند روایات اول هر باب از جهت سند و اعتبار از درجه بالاترین برخوردارند.
چهرام اینکه این کتاب شامل تمام علوم و معارف اسلامی است که از اهل بیت (علیهم السلام) روایت شده و به دست مولف آن رسیده و شامل اکثر مباحث عقیدتی وفقهی است.
کتاب کافی شامل بیش از 16 هزار روایت است که این تعداد روایت از تمام روایات صحاح سته نیز بیشتر است.
بر این کتاب تحقیقات فراوانی نگاشته شده است مانند:
1. رموز التفاسیر الواقعه فی الکافی و اروضه نوشتهمولی خلیل بن غازی قزوینی
2. جامع الرواه نوشته حاج محمداردبیلی از شاگردان علامه مجلسی
3. الفوائد الکاشفه نوشته محمد حسین طباطبایی تبریزی
4. البیان الکاشفه نوشته سید حسن صدر
5. رجال الکافی حاج سید حسین طباطبایی بروجردی
159) که ما این حدیث شریف را از بحار الانوار، ج 15، ص 248. میآوریم.
ثم قلت یا رسول انبئنی انباک الله بخیر عن هذه الاسماء التی لم نشدها و اشهدنا قس ذکرها فقال رسول الله (صلی الله علیه و اله و سلم) یا جارود لیله اسری بی الی السماء اوحی الله عزوجل الی آن سل من ارسلنا من قبلک من رسلنا علی ما بعثوا فقلت علی ما بعثتم قالوا علی نبوتک و ولایه علی بن ابی طالب و الائمه منکا ثم اوحی الی آن التفت عن یمین العرش فالتقت فاذا علی و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسین بن علی و المهدی فی صحضاح من نور یصلون فقال الرب تعالی هولاء الحجج لاولیائی و هذا المنتقم من اعدائی.
160) سوره مبارکه نور آیه 35.
نور الله السموات و الارض مثل نوره کمشکاه فیها المصباح فی زجاجه الزجاجه کانها کوکب دری یوقد من شجره بارکه زیتونه لا شریفه و لا غریبه یکاد زینتها بضیء و لو لم تمسه نا نور علی نور یهدی الله نور من یشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شیء علیم.
161) آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی در سال 1295، ق در رستای سعید آباد گلپایگان و در خانوادهای شهره به علم، فضل، و ادب پا به عرصه وجود نهاد.
نسبت شریفش با 27 واسطه به امام همام حضرت موسی کاظم (علیه السلام) میرسد. آیت الله گلپایگانی در نه سالگی پدر بزرگوارش را از دست داد و چند سالی را در سعید آباد گذراند. 12 ساله بود که در همان سامان نزد برادران بزرگوارش درس را آغاز کرد. وی مقداری از درسهای مقدماتی را در موطن خود قرار گرفت و برای ادامه تحصیل راهی گلپایگان شد. ایشان چند سالی را در گلپایگان به درس و تحصیل اشتغال داشت و در سال 1311 ق، در سن 16 سالگی، عزم اصفهان کرد و در مدرسه الماسیه ساکن شد. در زمان جوانی که در اصفهان تحصیل مینمود، با آیت الله آقا حسین بروجردی همدرس و هم مباحثه بود. آیت الله بروجردی چه در هنگامی که در بروجرد و چه اوقاتی که به قم مهاجرت کرد، نامه هایی به ایشان مینوشت و درباره بعضی از مسائل غامض و خوادث واقعه استعداد میکرد.
در سال 1319، ق آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی، آهنگ نجف اشرف کرد و در مسیر خود از گلپایگانی از سوی عالمان آن سامان مورد استقبال قرار گرفت. وی؛ راویل ماه رمضان المبارک 1319 ق، به نجف اشرف رسید. آیت الله گلپایگانی از نخستین روزهای ورود به نجف، در درس مرحوم آیت الله آخوند ملا محمد کاظم خراسانی حاضرشد، و از ملازمان درس ایشان گردید. دو دوره اصول مرحوم آخود ار حاضر گشت، و در بحث فقه در مباحث مختلف از آن وجود ذی قیمت بهره فراوان برد. آیت الله گلپایگانی آثار علمی بسیاری دارد که کمتر آنها چاپ شده است. برخی از آنها عبارتند از: رساله فی جواز البقاء علی تقلید المیت رساله فی اجتماع الامرو النهی، رسالهاستدلالی در غیبت تقریرات درس اصول مرحوم نائینی یک دوره اصول فقه به قلم خود ایشان یک دوره فقه، شامل ابواب: طهارت ا صلات وصایا، اجاره، مکاسب، طلاق، قضا (ناتمام) اطمعه و اشربه و حج.
سرانجام، آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی پس از عمری تلاش و کوشش در جهت احیای دین، خدمات ارزنده بسیار به جامعه اسلامی، در عصر روز دوشنبه 29 محرم الحرام سال 1377 ق، در سن 28 سالگی چشم از جهان فرو بست. پیکر پاکش را پس از تشییع جنازهای با شکوه، به وادی السلام در نجف انتقال دادند.
اقتباس از کتاب شرح حال دانشمندان گلپایگان، رضا استادی، ج 1، کنگره بزرگداشت علمای گلپایگان 1381.
162) نقش حقایق
ای چشم خمارین که کشد سرمه خوابت؟ - وی جام بلورین که خورد بادهی نابت؟
خواهم همه شب خلق به نالیدن شب گیر - از خواب برآرم که نبینند به خوابت
ای شمع که با شعله دل غرقه به اشکی - یا رب چه آتش، که بشویند به آبت
ای کاخ همایون که در اقلیم عقابی - یا رب نفتد و لولهی وای غرابت
در پیچ و خم تاب از آن زلف خدا را - ای زلف که داد این همه پیچ و خم و تابت؟
عکسی به خلایق فکن ای نقش حایق - تا چند بخوانیم به اوراق کابت
ای پیر خرابات چه افتادگی کب دیربست - در کنج خرابات نبینند خراب
دیدی که چه غافل گذرد قافله عمر - بگذاشت به شب خوابت و بگذشت شبابت
آهسته که اشکی به وداعت ببفشانیم - ای عمر که سیلت ببرد چیست شتابد
ای مطرب عشاق که در کون و مکان نیست - شوری بجز از غافله جنگ و ربابت
در دیر و حدم زخمه ستور عبادت - حاجی به حجازت زد و راهب به رهابت
ای آه پر افشان به سوی عرش الهی - خواهم که به گردی ترسد تیر شهابت
شهربست به هم یاور و من یک تنه تنها - ای دل به تو باکی نه که پاکست حسابت
163) سوره مبارکه نجم، آیه 39.