نجاشی، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که ندیده بود، دو نفر از اصحاب پیش او رفتند. حضرت معجزات زیادی داشت. البته بزرگترین معجزه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن است. این قرآن که امروز سند افتخار ماست، در جهان ما را سرفراز کرده است، آن شاء الله خداوند ما را اهل قرآن قرار بدهد. ما را از یاوران قرآن قرار بدهد. اما پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ، معجزههای دیگری هم داشتهاند. مرده زنده میکردند. جمادات در دستش تسبیح میگفتند. و معجزات دیگر که زیاد است. بالاخره بی جهت نبود که عربهای به آن پوست کلفتی زیر بار رفتند.
منتهی معجزه هر پیغمبری در زمان خودش تمام شد. معجزه حضرت عیسی در زمان تمام شد، معجزه حضرت موسی هم همینطور بود. این بیان حضرت رضا (علیه السلام) است. من از خودم نمیگویم. معجزه حضرت موسی (علیه السلام) در زمان خودش تمام شد. این اول. دوم اینکه عجزات انبیاء به نسبت زمانشان بوده است. حضرت رضا (علیه السلام) حدیثی دارد که نشان میدهد این معجزات به نسبت زمانهای بوده است. مثلا در زمان حضرت عیسی (علیه السلام) علم طب رواج داشته است. بزرگترین شخصیت در آن زمان یک طبیب بود. در این زمان اگر یک نفر بیاید و مرده زنده کند چه میشود. اول از همه بزرگترین شخصیت، در مقابلش خضوع میکند، بعد هم بقیه ایمان میآوردند. همین طور هم شد. در زمان حضرت موسی (علیه السلام) مسله سحر خیلی رواج داشت و بزرگترین شخصیت، یک ساحر بوده است.
البته سحر وقتی میگویم حواستان پیش این شیادها نرود. یک وقت کسی نشسته و سرکتاب و سرکتاب باز میکند، ادا در میآورد و یک مشت بیچاره دور خودش جمع میکند. آنها را نمیگوییم. علم سحر علم بسیار بزرگی است که البته اسلام با علم سحرمبارزه کرده و علم سحر از بین رفته است، یک کمی الام مانده که آن کم را هم خیلیها بلد نیستند. شیخ بهایی رضوان الله علیه علم سحر را تعریف کرده است. حتی تعریف شیخ را کسی نفهمیده است. میفرماید: ریشه سحر تمزیح قوای عالیه فعاله است یا قوای سافله منفعله است که از آن سحر بیرون میآید و علم طلسمات درست میشود. این خودش یک علمی است و نمیشود انکار کرد. شما در قرآن میبینید که خدا میفرماید: و جاووا بسحر عظیم(84) اینها سحر بزرگ آوردند. درسته! خود خدا سحر آنها را سحر عظیم خوانده است. بنابراین مطلب درست است.
در زمانموسی (علیه السلام) چون سحر خیلی رواج داشته است، میبینید که معجزه آن زمان، مناسب آن زمان بوده است. عصا اژدها میشود و ساحر را میشناسد، اما اگر یک نفر اینجا سحر کند من و شما تشخیص نمیدهیم، ولی یک ساحر میفهمد که سحر میکند یا نه. در قرآن خواندید که: و القی السحره ساجدین(85) اول همان ساحرها به سجده افتادند. این خیلی حرف هست. آنوقت فرعون میگوید من دستهایمان را قطع میکنم دارتان میزنم. میگویند هر کاری میخواهی بکن بکن! انا الی ربنا لمنقلبون.
حضرت امام حسین (علیه السلام) در دعای عرفه میگوید: خدایا تو آن خدایی هستی که دست ساحران فرعون را گرفتی. آنها که عمری در دربار فرعون خورده و خوابیده بودند آنوقت تو از خدا مایوس میشوی؟ خدا آنها را نجات داد، تو را نجات نمیدهد، پروردگار دستت را میگیرد. شما خیلی فاصله با سحره فرعون دارید.
حضرت میفرماید: در زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مسئله فصاحت و بلاغت و خطابه و شعر و شاعری اوج گرفته بود. آن زمان بزرگترین شخصیت، یک شاعر بوده است. آخر مردم غافلند. خیال میکنند که آن زمان از بیکاری عربها شعر میگفتند نه! این را از من یادگار داشته باشید؛ من در تحقیقات ناقابلم به این جا رسیدم که شعر در آن روزگار به منزله رادیو و تلوزیون بوده است. با یک شعر جنگ میشد، با یک شعر صلح میشد. با یک شعر بازار باز میشد، با یک شعر بازار بسته میشد. یک قبیله بالا میرفت و یک قبیله پایین میآمد. که البته اگر این داستانها را بخواهیم بگوییم خیلی طول میکشد و از موضوع خارج میشویم. خلاصه بدانید که مردم در آن زمان مرده شعر بودند. و واقعا شعرای عجیبی هم در آن زمان داشتند. وقتی قرآن در آن زمان نازل میشد، این شعرها بی فروغ میشدند، مردم دست از زندگیشان بر میداشتند و بعضیها دنبال پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) راه میافتادند.
و اما نجاشی که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را ندیده بود و بالطبع معجزاتش را ندیده بود. فقط یک صفحه از سوره مریم خواندند که و اذکر فی الکتاب اذ انتبذت من اهلها مکانا شرقیا(86). نجاشی گوش میداد، او یک مریم تو ذهنش بود اما اینها که میخواندند دید یک مریم دیگری به او نشان میدهد. این، آن مریم نیست. فاجاءها المخاض الی جذع النخله قالت یا لیتنی مت قبل هذا و کنت نسیا منسیا. وقتی درد مخاض، درد ولادت میدهد. فهمید متهمش میکنند. گفت: کاش میمردم.
تهمت اینقدر بد هستها! زبانهایتان را نگه دارید. حضرت مریم با آن شرح صدر از تهمت اینقدر میترسید. گفت: کاش میمردم. میمردم که سهل است، میگوید ای کاش از ذهنها حتی بیرون میرفتم.
فاجاءها المخاض الی جذع النخله قالت یا لیتنی مت قبل هذا و کنت نسیا منسیا، فناداها من تحتها الا تحزنی قد جعل ربک تحتک سریا، و هزی الیک بجذع النخله تساقط علیک رطبا جنیا، فکلی و اشربی و قری عینا فاماترین من البشر فقولی انی نذرت للرحمن صوما فلن اکلم الیوم انسیا. گفت: هر کس با تو خواست حرف بزند، اصلا با او حرف نزن! جوابش را نده. بچه به دنیا آمد. حالا بچه را روی دستش گذاشته، فاتت به قومها تحمله قالوا یا مریم لقد جئت شیئا فریا یا اخت هارون ما کان ابوک امرا سوء و ما کانت امک بغیا. بچه را به سوی قوم خودش آورد. به او میگفتند:آخر این چه کاری است؟! مادرت که بد نبود! پدرت که بد نبود! حالا مریم (علیهم السلام) چه کار کند؟ یک دفعه وحی به قلب او نازل شد. وحی به معنای اعم. میخواهم بگویم یعنی به اوالهام شد که اینقدر غصه نخور! تو نمیتوانی اینجا کاری بکنی. این از آن جاهایی نیست که تو بتوانی از عهده آن بربیایی و به قول خودمان حاشا کنی. این کار، کار مشکلی است. بچه هب دنیا آمده و شوخی برادر هم نیست. این را به عهده ما بگذار. ما این بچه را آفریدیم و ما میتوانیم رفع تهمت هم بکنیم. تو به همین نوزادت واگذار کن. فاشارت الیه گفتند این، یک همچنین کاری کرده و حالا هم ما را مسخره میکند. ما با بچهای که درگهواره هست و حرف نمیزند، چه طور حرف بزنیم؟! البته حضرت عیسی (علیه السلام) اولین بچهای نبوده که در گهواره حرف زده است. باز هم از این نمونهها داریم که خیلی اسرار دارد و پیچیده است. اگر بخواهیم بگویم، از موضوع خارج میشوم. خدا بر هر امری قادر است. قالوا کیف نکلم من کان فی المهد صبیا به سوی بچه اشاره کرد. این لبهای نوزاد مثل گل، مثل غنچه باز شد. قال انی عبدالله اتانی الکتاب و جعلنی نبیا و جعلنی مبارکا این ما کنت و اوصانی بالصلاه و الزکاه ما دمت حیا و برا بوالدتی و لم یجعلنی جبارا شقیا و السلام علی یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیا یک تابلو از عیسی و مریم برای همگان درست شد. بعد میگوید: ذلک عیسی بن مریم ای دنیای مسحیت! این عیسی است، نه آن که به شما گفتند. نجاشی به این تابلوی تماشایی نظاره کرد. مگر خدا بچه دارد؟! نعوذبالله! ما کان لله آن یتخذ من ولد سبحانه اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون و آن الله ربی و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم یک دفعه اشک از دیدگان نجاشی جاری شد. شهادتینش را گفت. پس این قرآن متقین را هدایت میکند.