تربیت
Tarbiat.Org

زیارت جامعه کبیره (نغمه عاشقی)
محمد رحمتی شهرضا

جمع بندی مطلب‏

مطلب تمام شد. جمع بندی این است که جوانان عزیز! سروران بزرگوار! خواهران بزرگوار! عنایت بفرمایید ببینید اگر اخلاق عوض شدنی نبود، خدا عزیزان خود را به زحمت نمی‏انداخت. امیر المؤمنین سلام الله علیه در نهج البلاغه دارد می‏فرماید: ان لم تکن حلیما فتحلم(130)؛ اگر خوش اخلاق نبودی خودت را بزن به خوش اخلاقی. بعد می‏فرماید: فانه قل من تشبه بقوم الا واشک آن یکون منهم. می‏فرماید: نوعا کسی که خود را شبیه به گروهی بکند، آخر از آنها می‏شود.
یک حدیث یک وقت پیدا کردم که چند تا خانواده دعوایی با آن حدیث الحود الله درست شدند. یک وقت بحث رادیویی بنده داشتم، این حدیث را آنجا گفته بودم باور بفرمایید گاهی می‏شد در خیابان می‏رفتم چراغ قرمز بود یا توقفی داشتم، بعضی‏ها می‏دویدند و می‏آمدند که آقا تو را به خدا این حدیث را گفتی آن روز نتوانستیم یادداشت کنیم، بگویید تا یادداشت کنیم. حالا من در اختیار شما هستم. چراغ قرمز هم نیست، هوا به این خوبی و امن و امان، نشستند. این حدیث را به خاطر بسپارید.
امیر المؤمنین (علیه السلام) یک حدیثی دارد که اگر شرح کنید، یک رساله می‏شود. می‏فرماید: الاحتمال قبر العیوب(131) تحمل و بردباری، قبر عیب هاست. چطور آن جسد در قبر دفن می‏شود، بردباری باعث می‏شود که عیب‏های زیادی دفن شود. رسیدم به یک جایی یک نفر با ما اوقات تلخی می‏کند، یک حرف زشتی زد اگر بخواهی جواب بدهی، باید تا صبح دعوا کنی. یا اینکه مثلا ما رسیدیم و به او یک نیشی زدیم، آن هم جواب می‏دهد من یک جواب به او می‏دهم این عیب است، دست به یقه می‏شویم عیب است می‏رویم کلانتری عیب است می‏رویم زندان عیب است؟ یک وقتی سری فاش می‏شود در دعوا می‏گوید زبانم را وا نکن بگویم؟ آن هم می‏گوید ماهم بخواهیم بگوییم داریم. یک وقت دیدید سری فاش شد. خدایی نکرده یک حالاتی واقع می‏شود که همه این‏ها عیب است و چه بسا تمام اینها با یک بردباری دفن می‏شود. خدا می‏داند همان آدمهای تند که برخاش می‏کنند و می‏گویند دست خودمان نبود، بی خود می‏گویند. یک مقدار برای خدا تحمل کن. یک بار سرت را بینداز از پایین ببین می‏شود یا نمی‏شود. این چه حرفی است که دست خودم نبود؟ اگر این یک جمله را شرح دهیم یک رساله می‏شود.
ابن ابی الحدید سنی معتزلی در ذیل این سخن، یک سخن بسیار زیبایی دارد. سخن امیر المؤمنین (علیه السلام) این است که می‏فرماید: ان لم تکن حلیما فتحکم(132) اگر خوش اخلاق نبودی خودت رابه خوش اخلاقی بزن! در ذیل این سخن می‏گوید: عرب‏های قسی القلب که آدم می‏کشتند دختر زنده به گور می‏کردند اینها چطور آدمهای لطیفی شدند، دانشمندی شدند.در پایان تبرکا این را به شما بگویم آنها که خسته شدند و آنها که نشدند دو تایی شان مخلوط صلوات بفرستید.
من علم غیب ندارم نمی‏دانم این صلوات بلند مال خسته شده‏ها بود یا مال خسته نشده‏ها؟ نمی‏دانم. بگذریم.
مردی آمد مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یک هیکلی داشت مثل دیوار!
خشونت از او می‏بارید، ضمخت، مثل آتش. مشرک هم بود. یک بتی هماز گردنش ا ویزان کرده بود. آمد گفت پیغمبرتان کدام است. گفتند: آنجاست. رفت پیش حضرت. گفت: پیغمبر اینهایی؟. حضرت فرمود: بله کاری دارید؟ گفت: من امشب گرسنه‏ام سفارش کنید یکی از مریدهایت من را ببرند. آقا یک نگاهی به هیکل این کردند، هم در رفتند. گفتند این را نمی‏شود سیر کرد. حضرت ماند و این کافر. حضرت فرمود: بیا با هم برویم منزل ما. او را منزل بردند. حضرت به زوجه هاشان مراجعه کرد، فرمود چی دارید؟ گفتند ولله شام همه مان را جمع کنیم یک نفر بخود سیر نمی‏شود. دو نفر بخورند هر کدام نیم سیر می‏شوند. حضرت فرمود: یک مهمان آورده‏ایم هر چه دارید، بدهید. هر چه داشتند آوردند و دادند. هیکل عجیبی داشت. وقتی نگاه کرد گفت همین! حضرت فرمود حالا علی الحساب این را برای دل ضعفه بخور! دیگر بیشتر از این نداشتیم. این برداشت تمام را خورد و این زنها خوابیدند. مهمان است دیگر. صبح بلند شدند حضرت تشریف بردند. مسجد. من خلاصه می‏کنم و بعضی چیزهایش را حذف می‏کنم. محل شاهد را بگویم. این هم خوابیده بود. کسی که کافر و بت پرست است. نه نمازی ونه نیازی. وقتی بیدار شد، دید پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته است. این هم بلند می‏شود و می‏رود. ولی بتش را جا می‏گذارد. بر می‏گردد که بتش را ببرد، می‏بیند که حضرت دارد آن اتاق را جارو می‏کند. حضرت می‏فرماید: من اینجا را دارم برای امشب تو آماده می‏کنم چرا رفتی؟ چرا پیش ما نماندی؟ این مرد یک دفعه دگرگون می‏شود می‏گوید من آمده بودم بتم را ببرم ولی این اخلاق تو من را دگرگون کرد و من مسلمان می‏شوم. شهادتین را می‏گوید و می‏رود مسجد. شب که می‏آید حضرت به زن‏ها می‏فرماید مهمان دیشبی آمده. می‏گویند وای بر ما! یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ! دیشب را ما گرسنه خوابیدیم، امشب چه کار کنیم؟ حضرت می‏فرماید: ایم دیگر دیشبی نیست. نمی‏تواند آن قدر بخورد. حضرت فرمود چه برایت بیاورم؟ گفت: یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اگر یک جرعه شیر بدهید بس است دیگر آن کارهای قبل تمام شد. حضرت فرمود: نگفتم این دیشبی نیست. عوض می‏شود. خدا آن شاء الله همه مان را با خلق‏های زیبا به صفات عالیه آرایش بدهد و همه مان را آن شاء الله دستگیری کند که آن شاء الله اخلاق ذمینه ار کنار بگذاریم.