مطلب تمام شد. جمع بندی این است که جوانان عزیز! سروران بزرگوار! خواهران بزرگوار! عنایت بفرمایید ببینید اگر اخلاق عوض شدنی نبود، خدا عزیزان خود را به زحمت نمیانداخت. امیر المؤمنین سلام الله علیه در نهج البلاغه دارد میفرماید: ان لم تکن حلیما فتحلم(130)؛ اگر خوش اخلاق نبودی خودت را بزن به خوش اخلاقی. بعد میفرماید: فانه قل من تشبه بقوم الا واشک آن یکون منهم. میفرماید: نوعا کسی که خود را شبیه به گروهی بکند، آخر از آنها میشود.
یک حدیث یک وقت پیدا کردم که چند تا خانواده دعوایی با آن حدیث الحود الله درست شدند. یک وقت بحث رادیویی بنده داشتم، این حدیث را آنجا گفته بودم باور بفرمایید گاهی میشد در خیابان میرفتم چراغ قرمز بود یا توقفی داشتم، بعضیها میدویدند و میآمدند که آقا تو را به خدا این حدیث را گفتی آن روز نتوانستیم یادداشت کنیم، بگویید تا یادداشت کنیم. حالا من در اختیار شما هستم. چراغ قرمز هم نیست، هوا به این خوبی و امن و امان، نشستند. این حدیث را به خاطر بسپارید.
امیر المؤمنین (علیه السلام) یک حدیثی دارد که اگر شرح کنید، یک رساله میشود. میفرماید: الاحتمال قبر العیوب(131) تحمل و بردباری، قبر عیب هاست. چطور آن جسد در قبر دفن میشود، بردباری باعث میشود که عیبهای زیادی دفن شود. رسیدم به یک جایی یک نفر با ما اوقات تلخی میکند، یک حرف زشتی زد اگر بخواهی جواب بدهی، باید تا صبح دعوا کنی. یا اینکه مثلا ما رسیدیم و به او یک نیشی زدیم، آن هم جواب میدهد من یک جواب به او میدهم این عیب است، دست به یقه میشویم عیب است میرویم کلانتری عیب است میرویم زندان عیب است؟ یک وقتی سری فاش میشود در دعوا میگوید زبانم را وا نکن بگویم؟ آن هم میگوید ماهم بخواهیم بگوییم داریم. یک وقت دیدید سری فاش شد. خدایی نکرده یک حالاتی واقع میشود که همه اینها عیب است و چه بسا تمام اینها با یک بردباری دفن میشود. خدا میداند همان آدمهای تند که برخاش میکنند و میگویند دست خودمان نبود، بی خود میگویند. یک مقدار برای خدا تحمل کن. یک بار سرت را بینداز از پایین ببین میشود یا نمیشود. این چه حرفی است که دست خودم نبود؟ اگر این یک جمله را شرح دهیم یک رساله میشود.
ابن ابی الحدید سنی معتزلی در ذیل این سخن، یک سخن بسیار زیبایی دارد. سخن امیر المؤمنین (علیه السلام) این است که میفرماید: ان لم تکن حلیما فتحکم(132) اگر خوش اخلاق نبودی خودت رابه خوش اخلاقی بزن! در ذیل این سخن میگوید: عربهای قسی القلب که آدم میکشتند دختر زنده به گور میکردند اینها چطور آدمهای لطیفی شدند، دانشمندی شدند.در پایان تبرکا این را به شما بگویم آنها که خسته شدند و آنها که نشدند دو تایی شان مخلوط صلوات بفرستید.
من علم غیب ندارم نمیدانم این صلوات بلند مال خسته شدهها بود یا مال خسته نشدهها؟ نمیدانم. بگذریم.
مردی آمد مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یک هیکلی داشت مثل دیوار!
خشونت از او میبارید، ضمخت، مثل آتش. مشرک هم بود. یک بتی هماز گردنش ا ویزان کرده بود. آمد گفت پیغمبرتان کدام است. گفتند: آنجاست. رفت پیش حضرت. گفت: پیغمبر اینهایی؟. حضرت فرمود: بله کاری دارید؟ گفت: من امشب گرسنهام سفارش کنید یکی از مریدهایت من را ببرند. آقا یک نگاهی به هیکل این کردند، هم در رفتند. گفتند این را نمیشود سیر کرد. حضرت ماند و این کافر. حضرت فرمود: بیا با هم برویم منزل ما. او را منزل بردند. حضرت به زوجه هاشان مراجعه کرد، فرمود چی دارید؟ گفتند ولله شام همه مان را جمع کنیم یک نفر بخود سیر نمیشود. دو نفر بخورند هر کدام نیم سیر میشوند. حضرت فرمود: یک مهمان آوردهایم هر چه دارید، بدهید. هر چه داشتند آوردند و دادند. هیکل عجیبی داشت. وقتی نگاه کرد گفت همین! حضرت فرمود حالا علی الحساب این را برای دل ضعفه بخور! دیگر بیشتر از این نداشتیم. این برداشت تمام را خورد و این زنها خوابیدند. مهمان است دیگر. صبح بلند شدند حضرت تشریف بردند. مسجد. من خلاصه میکنم و بعضی چیزهایش را حذف میکنم. محل شاهد را بگویم. این هم خوابیده بود. کسی که کافر و بت پرست است. نه نمازی ونه نیازی. وقتی بیدار شد، دید پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته است. این هم بلند میشود و میرود. ولی بتش را جا میگذارد. بر میگردد که بتش را ببرد، میبیند که حضرت دارد آن اتاق را جارو میکند. حضرت میفرماید: من اینجا را دارم برای امشب تو آماده میکنم چرا رفتی؟ چرا پیش ما نماندی؟ این مرد یک دفعه دگرگون میشود میگوید من آمده بودم بتم را ببرم ولی این اخلاق تو من را دگرگون کرد و من مسلمان میشوم. شهادتین را میگوید و میرود مسجد. شب که میآید حضرت به زنها میفرماید مهمان دیشبی آمده. میگویند وای بر ما! یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ! دیشب را ما گرسنه خوابیدیم، امشب چه کار کنیم؟ حضرت میفرماید: ایم دیگر دیشبی نیست. نمیتواند آن قدر بخورد. حضرت فرمود چه برایت بیاورم؟ گفت: یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اگر یک جرعه شیر بدهید بس است دیگر آن کارهای قبل تمام شد. حضرت فرمود: نگفتم این دیشبی نیست. عوض میشود. خدا آن شاء الله همه مان را با خلقهای زیبا به صفات عالیه آرایش بدهد و همه مان را آن شاء الله دستگیری کند که آن شاء الله اخلاق ذمینه ار کنار بگذاریم.