حضرت سید الساجدین (علیه السلام) امام زین العابدین (علیه السلام) درس را شروع کرد البته در همان قالب اسارت هم شروع کرد و که در آخر عرضم آن شاء الله خواهم گفت.
بعد از واقعه جانگداز کربلا، فشار بسیار زیادی در اطراف حضرت بود. عصر حضرت یک عصر عجیبی بود. یک نمونه برایتان میگویم، متوجه بشوید.
یک کسی آمده از حضرت سجاد (علیه السلام) احوال پرسی میکند. گفت: کیف اصبحت یابن رسول الله؟؛ آقا! صبح کردید؟ حال شما چطور است؟ حضرتفرمود: اصبحنا خائفین برسول الله اصبح و سائر اهل السلام امین(64)؛ ما چون نسبمان به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میرسد، اصلا امنیت نداریم؛ ممکن است هر ساعت بریزند و ما را بکشند. ولی مردم دیگر در امن و امانند، چون نسبتشان به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمیرسد. این وضع آن حضرت بود. ولی حضرت نهضت علمی میکرد. من یک وقت حساب میکردم، اگر شیعیان را کنار بگذاریم که وضع آنها معلوم است، حتی اسم سنیها را که گفتند: قال علی بن الحسین جمع کنیم، یک کتاب میشود. در خانه حضرت باز بود. میرفتند سوال میکردند. علم، یاد میگرفتند؛ این مدرسه ادامه یافت، تا اینکه استاد بعدی حضرت باقر سلام الله علیه این پست را تحویل گرفت. البته ایشان هم خیلی محدود بود. میدانید که خدا مرحمت کرد و بر مردم عالم، منت گذاشت که حضرت امام باقر سلام الله علیه، خیلی نهضت قوی کردند، که حتی صدای سنیهای در آمد. من در مطالعاتم، متعصبتر از ابن حجر مکی ندیدم. اما عبارتی که او در مورد حضرت باقر (علیه السلام) به آن زیبایی دارد، در هیچ کتابی شیعی پیدا نمیشود. حضرت ار توصیف میکند؛ میگوید: هو باقر العلم صفا قلبه طهرت نفسه و عمرت اوقاته بطاعه الله(65)؛ او شکافنده علم است که قبلش پاکیزه و وجودش پاک است و عمر شریفش را در اطاعت خدا سپری کرده است. پرجکدار علم در جهان است. بعد ازنهضت علمی حضرت، این پست را حضرت صادق (علیه السلام) تحویل میگیرد که موفقیت حضرت صادق (علیه السلام) بیشتر از همه بوده است.
عربها یک امثالی دارند، میگویند: التاریخ یعید نفسه؛ تاریخ خود را اعاده میکند وما هم میگوییم تاریخ تکرار میشود. اوایل انقلاب که امام قدس سره هنوز تشریف نیاورده بودند، سرمرداران رژیم گذشته در باغ سبز نشان میدادند که جلب نظر کنند. مثلا ای مطبوعات آازد است! هر کس هر چی میخواهد بگوید، عیب ندارد و فضای آزاد در کشور حاکم است و از این حرفها. اینها دقیقا مصداق و مکروا و مکرالله(66) بود.
اگر ما میخواستیم به یک سرباز حکومت نظامی حرف بزنیم، نمیتوانستیم. آن وقت اینها میآمدند و با حیله و حقه میگفتند که مطبوعات آزاد است. اعلامیه امام در کیهان و اطلاعات چاپ میشد. سرباز حکومت نظامی بر روی تانک نشسته بود و اعلامیه امام را میخواند.
جباران روزگار ائمه هم همین طور بودند و همیشه در انتقال قدرت، در باغ سبز نشان میدهند و خودشان گیر میافتند. علی کل حال! آقا، یک دفعه این دشمنان اهل بیت دیدند که مردم در خانه اینها سرازیر شدند. یک مسائلی پیش آمد که قدرت منتقل بشود. ابومسلم خراسانی جلو افتاد و قدرت را منتقل میکرد. در سال سی و صد و دو هجری قمری، اولین خلیفه عباسی که سفاح باشد، بر تخت خلافت نشست. در واقع حالا یا خدا آن را منصرف کرده بود یا بی عرضه بود، یا هر چی بود، خیلی کار با مردم نداشت. و بعد هم خود منصور، گرفتاری پیدا کرد.
امام صادق (علیه السلام) توانست خوب نهضت علمی کند، که صدای حضرت به هم جا رسید. غرضم این است کهاینها با این فشار بااین اختناق نهضت علمی کردند و در این دانشگاه که در آن بسته شده بود و به خون ابی عبدالله (علیه السلام) باز شد، تدریس کردند.