از باب نمونه شما ببینید، حضرت سجاد (علیه السلام) پسرس دارد به نام زید بن علی. ایشان خیلی مرد بزرگی بود. من در مطالعات ناقابلی که داشتم به لطف خدا به دست آوردم که اهل بیت (علیهم السلام) زید رابسیار، دوست میداشتند. یک عده محدثین اشتباه کردند، خیال کردند که زید - نستجیر بالله - محبوب اهل بیت نبوده است. واقعا بعضیها اشتباهاتی خیلی عجیب میکنند. زید وقتی قیام کرد، تمامش برای این بود که یک توهین به حضرت باقر (علیه السلام) شده بود.
زید پیش هشام بن عبدالملک رفت. این خلیفه جائر، که ذکر شر او را میگویم، معاصر حضرت سجاد و حضرت باقر (علیهم السلام) بود. زید پیش او رفت که از والی مدینه، شکایت کند. آن پلید عوض این که بر گردد و به شکوائیه زید رسیدگی کند. یک توهین به حضرت باقر (علیه السلام) کرد. ابن ابی الحدید میگوید: فغضب زید(67) زید غضبناک شد. حتی کاد آن یخرج من اهابه با همزه وهای هوز به معنای جلد است. پوست است میگوید: اینقدر غضبناک شد که نزدیک بود از پوست خودش خارج شود. آمد بیرون. گفت: یک کاری میکنم که رسول الله را وقتی دیدم بگویم برای تو کاری کردهام. آقا! زید شهید شد. جنازه زید را بعضی از شیعیان در ساحل رودخانه، زیر آن شنهای ساحل مخفی کردند. بنی امیه جنازه را پیدا کردند و بردند، به دار آویختند. یعضیها خیال کردند که - نعوذبالله - زید، محبوبیت نداشته است.
در کتاب شریف کافی، روایت معتبر داریم، که مردم ساده آمدند و گفتند: آقا! جنازه عمویتان را پیدا کردند. وبکی باعلی صوته حضرتهایهای گربه کرد. فرمود: چرا یک آهن، به بدن عمویم نبستند. اگر آهن میبستید، زیر آب میرفت، بهتر از این بود که، دست اینها بیفتد. این قدر اینها خبیث بودند. جنازه زید چهار سال بر دار آویخته شده بود تکه از مردم زهر چشم گرفته شود. نگهبان میگذاشتند اینها نگهبان سه ساعت، پستشان بود. مرتب عوض میشدند. شبانه روزی بود، که مبادا کسی این جنازه را پائین بیاورد. یکی از این نگهبانها، سنی است. اما سنی معمولی نیست. ابن زهری یکی از علمای بزرگ سنی است. سنیها خیلی احترامش میکنند. کتابی دارد به نام الکاشف من دنبال این کاشف بودم. خیلی حریص بودم. مطلبی را در آن ببینم. میدانید موضوع کاشف چیست؟ کاشف موضوعش بسیار خاص است و ویژگی دارد. مولف میگوید من در این کتاب فقط اسم کسانی را که در کتب شش گانه اهل تسنن، اسمشان آمده، آوردم. الکاشف فی من وله روایه فی الکتب السته میدانید این را گل سر سبد میدانند روایان کتب سته را روی چشمشان میگذارند.
یکی از نگهبانان بدن زید از روات مخالف است که اسمش در الکاشف هست. میگوید: من داشتم از این بدن نگهبانی میدادم که یک دفعه خوابم برد. در عالم خواب دیدم، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد. یک نگاهی به این بدن کرد، بعد به طرف من نگاهی کردند و فرمودند: هکذا تفعلون بولدی با بچه من این طور رفتار میکنید؟ آن وقت این بدن چهار سال در فضا بود.
در این جا خوب است، از یک شاعر بسیار بلند مرتبهای یاد کنیم. در نجف اشرف یک شاعری بوده است به نام شیخ صالح الکواظ رضوان الله علیه، یک وقت یک شاعری یک شعری را یم گوید و کس دیگری همان مضمون را میگیرد و یک بیت شعر میگوید. این، عیب ندارد. از جمله دزدیهای حلال، مضمون دزدی است. اما شعر دزدیدن حرام هست، گاهی بعضیها شعر میدزدند. سراقات ادبی همین است. حالا اگر شاعری سعر میگفت و مضمونش بی سابقه بود، اسم در میآورد. مرحوم کواظ، در مورد بدن زید شعری گفته است که در طول تاریخ، مضمونش بکر است؛ وبرای این هم در نجف اسم در آورد. میدانید چی گفته؟ من نمیدانم سحراست یا شعر؟!
میگوید که:
کان السماء و الارض فیه تنافسا - فنال الفضا منه لعز المراتب
می گوید: زمین و آسمان روی این بدن به ذقابت برخاستند. زمین گفت: من میخواهم پیش خودم نگه دارم. آسمان گفت: من میخواهم پیش خودم ببرم. فضا در این وسط برنده شد. این بدن تو قضا ماند.
زمانی که ابومسلم خراسانی میخواست قدرت را منتقل کند، برای در باغ سبز نشان دادن بود که اول کار گفت: این جنازه را بیاورید پائین. مردم هم خوش بین شدند. در صورتی که بنده به ابومسلم هیچ عقیده ندارم. یک آدم سیاسی، قسی القلبی بود که خدا میداند.
چه کار داریم حالا؟! غرض این است که بگویم یک همچنین فشاری حاکم بود که حتی یک نفر شکوائیه میبرد، به امام زمانش توهین میکنند و بعد هم به این مظلومیت شهید میشود.