تربیت
Tarbiat.Org

زیارت جامعه کبیره (نغمه عاشقی)
محمد رحمتی شهرضا

طرق الی الله‏

یک مبنایی بین اهل معرفت است. چه بسا که این مبنا به دست جاهل افتاده است. هر چه به دست جاهل بیفتد خراب می‏کند. حالا مثلا من الان دواها را نمی‏شناسم. خب دوا به دست من بدهند، ممکن است دواها را عوضی بدهم، جا به جا بدهم، دواهای روحانی هم همینطور است. دست جاهل که بیفتد، خرابش می‏کنند. ببینید یک مطلبی هست حالا معلوم نیست حدیث است یا نه؟ حدیث بودنش معلوم نیست. بعضی چیزها هست که حدیث نیست ولی یک حقیقتی است. مثلا مانند جمله کل یوم عاشوراء کل ارض کربلا این حدیث بودنش معلوم نیست. ما تا حالا جایی پیدا نکردیم. ولی یک حقیقتی است. عیب دارد حالا؟! آیا مثلا می‏گویند: ان الحیوه عقیده و جهاد و به امام حسین سلام الله علیه نسبت داده‏اند. آدم‏های بیسواد این را به حضرت نسبت داده‏اند، برای اینکه ریخت این سخن نشان می‏دهد، که یک عربی جدیدی است. عربی تحول یافته. این جمله چهل سال بیشتر عمرش نیست. حداکثر چهل سال بیشتر بوجود نیامده است. اگر کسی به ادب عربی وارد باشد، این را به امام حسین (علیه السلام) نسبت نمی‏دهد. اما حالا یک حرفی است برای خودش. مطلبی هست. مطلب ارزنده‏ای است. بنابراین بعضی چیزها حدیث هم اگر نباشد، برای خودش یک حقیقتی است. درست است؟ منتهی گفتم: بعضی چیزها به دست نادان بیفتد، خراب می‏شود. الامان از اینکه یک مطلبی به دست جاهل بیفتد! آن را از ما وضع له خودش خارج می‏کند.
حالا راجع به یکی از چیزهایی که اگر به دست نادان بیفتد خراب می‏شود می‏خواهم بگویم که بعد روحی دارد وبرای شما جوان‏ها خیلی مهم است. اگر بدانید چقدر مهم است می‏فهمید که از نان شب هم واجب‏تر است. من نمی‏گویم شما می‏گویید! پس بنابراین دقت بفرمایید. و آن این است که می‏گویند: الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق(72) راهها به سوی خدا، به عدد نفس‏های آفریده هاست. حالا من نمی‏گویم درست است. ببین چقدر راه می‏شود! یک رقم بسیار بزرگی است. خدا چقدر آفریده داشته است. چقدر دارد؟ خواهد داشت. چقدر نفس می‏کشند. بله! خیلی عجیب است! حالا جاهل می‏گوید هر کاری کنی به خدا می‏رسی! این درست است؟ نخیر! اینطور نیست. آدم مثلا عوض نماز خواندن یک چند تا ملق بزند! عوض روزه گرفتن، بلند شود و دور حیاط راه برود. این را که نمی‏خواهد بگوید. واجبات را باید به جا بیاورد. حرام‏ها را باید به دقت لازم باشد. خب اگر به این معنای انحرافی بدهیم خراب می‏شود.
انسان می‏تواند هر چیز را یک معنای انحرافی بدهد. شما - نستجیر بالله - یک آیه قرآن را می‏توانید بگیرید و یک معنای انحرافی به آن بدهید. بله! یک عده همین کار را می‏کردند. مثلا مجسمه می‏گویند: خدادست دارد، به خاطر آیه شریفه یدالله فوق ایدیهم(73)؛ از همین جا یک معنای انحرافی می‏گیرد. پس اگر جاهل چیزی را خراب کرد؛ او خراب کرده اصل آن خراب نیست.
این حرف هم یک معنای صحیحی دارد. آن چیست؟ این است که می‏فرمایند: یک چیزهایی است که مسیر آدم را عوض می‏کند و رضای خدا را جلب می‏کند.
به قول عزیزمان حضرت ایت الله بهاء الدینی دامت برکاته(74) چقدر آقاست! چقدر بزرگ است! مردم همیشه صبر می‏کنند که یکی بمیرد بعد فضائلش را بگوید. اما این را بدانید که ما الان بزرگانی داریم دعا کنید، که خدا به اینها طول عمر بدهد. اینها برکات روی زمیم هستند. حضرت آیت الله آقای بهاء الدینی بالقطع و الیقین، از ضریح حضرت رضا سلام الله علیه، واب سلام شنیدند. این را بدانید. بعضی‏ها می‏گویند این حرفهای قدیم بوده است. نه بابا! سنت خدا عوض نمی‏شود. من عوض می‏شوم. پناه می‏بریم به خدا.
دقت فرمایید یک نفر در تهران بود. از آن یقه بازها و فاسق‏ها و فاجرها که به فسق و فجور در تمام تهران معروف بود. یک روز دیدم این توبه کرده و عابد و زاهد شده است. اصلا از اوتاد شده بود. من دوستی داشتم که آدم ممتازی بود. استاد دیده هم بود. او گفت این قضیه‏ای دارد. گفتیم قضیه‏اش چیست؟ گفت که ایشان یک دختری را می‏خواست که یک کس دیگری هم آن دختر را می‏خواست. دختر هم به آن یکی علاقمند بود و صلاحیت ازدواج هم بین آن دو تا بود. اما متاسفانه پدر و مادر دختر لج کردند یا دلیل دیگری بود که دخترشان را به آن پسر ندادند و به همین فاسق دادند. این شخص هم دختر را به عقد خودش در آورد. خلاصه شب عروسی که وارد اتاق عروس شد، دید که این دختر گریه می‏کند. گریه عروس به قول ما طلبه‏ها علی ضربین! گریه عروس بر دو قسم است. گاه گریه‏ای است که بعضی وقت‏ها انسان در تحولی که پیش می‏آید، گریه می‏آید. مثلا می‏گویند عروس را دارند راه می‏اندازند، مادرش گریه می‏کند. این گریه غصه نیست. این گریه‏ای است که در تحولات زندگی پیش می‏آید. یا مثلا مسافر زا راه می‏رسد، به خاطر شدت علاقه، گریه می‏کنند. ولی این می‏گوید که من دیدم این گریه از اون گریه‏ها نیست. گریه ناراحتی است. رفتم گفتم چرا گریه می‏کنی؟ گفت: راستش را می‏خواهی بگویم؟ عجب! بله بگو! گفت: من به کس دیگری علاقمند بودم ولی من را به زور به تو دادند. حاضرم با تو زندگی کنم ولی می‏دانم که عمر زندگی ات زهر خواهد شد. این جوان فاسق و فاجر بیرون رفت و دو تا ریش سفید را در محل پیدا کرد. یک عالم هم پیدا کرد. در همان اتاق عروسی گفت: آقا شما وکیل هستید که طلاق این زن را بخوانید طلاقش در حضور دو عادل خوانده شد. بعد هم فرستاد به دنبال آن جوان که این به او علاقه‏مند بود. این دختر و آن جوان را آوردند و به آن عالم گفت که عقد این خانم را برای این آقا بخوانید. چون با هم زندگی نکرده بودند عده هم دیگر لازم نبود. همان شب عقد آن دختر را برای آن پیر خواندند. می‏گوید: آن جوان سرش را بلند کرد و گفت: خدا عاقبتت را خیر کند! این جوان فاسق پا را از آن در بیرون گذاشت رفت و دگرگون شد. فردا دیدند عابد و زاهد شده است. یک وقت می‏بینید یک چیزی رضای خدا را جلب کرد. این سخن الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق(75)، حدیث باشد یا نباشد، ناظر به آن است که چیزهایی هستند که آدم را از جا بلند می‏کند. این چیزها خیلی اند. به اندازه نفس‏های آفریده هاست. امام یک حرف خیلی بزرگی دارد. می‏فرماید: طرق سلوک هم به اندازه نفس‏های آفریده هاست. که حالا الان از بحث‏ها ما خارج است. حالا چه کسی می‏داند این راهها چندتاست؟ هیچ کس نمی‏داند. فقط خدا می‏داند. آخر رقم شوخی که نیست.