تربیت
Tarbiat.Org

زیارت جامعه کبیره (نغمه عاشقی)
محمد رحمتی شهرضا

عظمت امیر المؤمنین علی (علیه السلام)

مجبورم در اینجا سرگذشتی را به عزیزان بگویم. چند تا کتاب در اسلام است که مفقود شده است و مردم، علما، از پیدا شدن آن‏ها مایوس هستند. البته بعضی از این کتاب‏ها بعد از ناامیدی و یاس دوباره پیدا شده است. گمان کنم علما از وجود یعنی از بدست آمدن کتاب الموفقیات مایوس شده بودند. حالا داستانش چطور است؟
ابن ابی الحدید در کتاب خود که شرح نهج البلاغه است و انصافا هم یک گنجی است، از الموفقیات زیاد نقل می‏کند. اما مشکل این جا بود که سنی‏های متعصب به نقل او اعتنا نمی‏کردند و می‏گفتند ابن ابی الحدید قدری سنی نرمی است و شیعیان هم اعتنا نمی‏کردند چون نسخه را ندیده بودند. البته بدانید که نسخ زیادی از کتابها بوده است و ابن ابی الحدید آن‏ها را دیده بوده و بعدی‏ها ندیدند. چرا؟ برای این که تعدادی از آن کتاب‏ها در حمله مغول از دست رفته بود. خوشبختانه تالیف شرح نهج البلاغه او، قبل از حمله مغول بوده است، و این یک نکته‏ای است. الان هم در آن کتاب چیزهایی است که در بیرون از وجودش خبری نیست. مثلا مقتل ابی مخنف از معتبرترین مقاتل است که او در دست داشته ولی الان آن کتاب نیست. البته الان در بلاد عربی یک چیزی به نام مقتل ابی مخنف چاپ کردند که دروغ است و زدند. خلاصه این موفقیات کتابی است که اهل تسنن بسیار روی آن حساب می‏کنند و تالیف زبیربن بکار است. او مرگ بزرگی است. هم نسابه بوده و هم فقیه. کتابی هم به نام نسب قریش دارد که نسخه آن را بسنده دیدم. خلاصه آدمی است که حساب روی آن باز می‏کنند.خوشبختانه الموفقیات پیدا پیدا شد و در خود بلاد اهل تسنن چاپ هم شد. خیلی چاپ زیبا، که بنده الان این مطلب ار مستقیما از آن جا نقل می‏کنم که دیگر هیچ شکی باقی نماند. چون الحمدالله آن نسخه در اختیار من است. این یک نمونه که عرض می‏کنم کاشفیت از یک دریا دارد که به دست ما نرسیده است. در آن جا می‏نویسد مغیره بی شعبه یکی از رفقای نزدیک معاویه بوده و این‏ها با هم انس می‏گرفتند و شب نشینی‏ها داشتند. پسر مغیره می‏گوید: پدرم یک شب آمد دیدم خیلی عبوس است، ناراحت است. ایستادم، نگاه کردم. سرش را بلند کرد، گفت: پسر! تو با من کاری داری؟ گفتم: بله پدر! چرا این قدر ناراحتی؟ گفت: جئت من عند اکفر الناس(62)؛ از نزد کافرترین مردم دوام می‏آیم و خیلی ناراحتم. واقعا خیلی تماشایی است! یک مثل هست می‏گویند: ویل لمن کفره نمرود؛ وای بر کسی که نمرود تکفیرش بکند! ببین کار معاویه به جایی رسیده که مغیره بن شعبه که رفیق خودش هست تکفیرش می‏کند! گفت: چطور مگه؟! گفت که من با او صحبت زیادی داشتم. معلوم می‏شود، شب نشینی داشتند، جلسه داشتند. البته من این‏ها را که خدمتتان می‏گویم، بصورت منتخب است. این داستان دراز است. این‏ها چه می‏کردند، چه اهدافی داشتند، خدا می‏داند. خلاصه گفت که امشب با معاویه نشسته بودم آن معاویه که گفتنش خیلی سخت است، ولی چه کنم که می‏گویم، -الهیاذ بالله - نام گرامی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خلوت به بدی یاد کرد. در ظاهر می‏آمد نماز جمعه می‏خواند. می‏خواهم این سویت لک الطریق که دم مرگش نشسته و به یزید علیه اللعنه می‏گوید: من راه را برایت هموار کردم، برایتان جا بیفتد. مغیره می‏گوید: من گفتم کار تو به اینجا رسیده که نام این مرد را به بدی یاد کنی؟! بیا دست بردار! معاویه ناراحت شد. عبارتش این است، گفت: هیهات! لاام لک هیهات! ای بی مادر! که من دست از این کارها و حرف‏ها بردارم. تو خیلی احمقی! ببینید، معاویه به مغیره می‏گوید. می‏گوید: تو خیلی ساده‏ای! احمقی! خیال کردی، من با علی در افتادم! علی بهانه بود؛ نظر من با جای دیگر بود. گفتم: نظرت با کجا بود؟ گفت: و الله دفنا دفنا؛ به خدا قسم! مقصودم این بود که نام خود پیامبر را دفن کنم. نظرم این بود. علی بهانه بود.
البته این را بگویم که در تاریخ وقتی نگاه کنید، همیشه همین طور بوده است که دشمنان اسلام نگاه می‏کنند، ببینید چه کسی برای اسلام موثر است. می‏روند، او را لکه دار می‏کنند. این یک قاعده کلی است. جوان‏ها! حواستان خیلی جمع باشد. این جریان بوده و امروز هم هست. شما در داخل و خارج نگاه کنید. دشمنان ما نگاه می‏کنند، ببینید چه کسی برای اسلام خیلی موثر است تا بروند، سراغ او و آن لبه تیز تهمت‏ها و افتراها و امثال این‏ها را به سوی او قرار دهند. خداوند آن شاء الله کمک کند که بصیر باشیم. آگاه باشیم. این قدر بدانیم که وظیفه ما، وظیفه‏ای که از او جب واجبات است؛ - اگر از کلمه واجب چیزی بالاتر داشتم، می‏گفتم - حمایت مقام معظم رهبری، حح آیه الله خامنه‏ای حفظه الله است. (صلوات حضار). امروز این مرد عز اسلام است و شما خواهید دید و می‏بینید که اگر در خارج و احیانان در داخل کشور، صحبت هایی می‏شود برای این است که می‏بینید امروز این مرد برای اسلام موثر است؛ و خدا کند همه بیدار و یاور اسلام باشیم.
بله! معاویه به مغیره می‏گوید: تو خیلی ساده‏ای که خیال می‏کنی من با علی درافتادم؛ من کارم با خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. این قد راین خبیث، به اسلام صدمه زد که حتی امروز سنی‏های روشن یواش یواش دارند از معاویه کنار می‏کشند.
اول انقلاب بود. تقریبا در مجلس شورای اسلامی، بعضی از نماینده‏های اهل تسنن یک ناراحتی نشان داده بودند، که شماها معاویه را هم به بدی یاد می‏کنید. یک همچنین چیزی بود. برای این که ملاهای خیلی بزرگشان از معاویه دفاع کردند. من وقتی دارم این حرف‏ها را می‏زنم برای ننگ است که بگویم ملایی مانند ابن حجر مکی در دفاع از معاویه کتاب نوشته و اسمش را گذاشته تضهیر الجنان و الارکان عن لعن سیدنا معاویه بن ابی سفیان البته یک سنی از سنی‏های معاصر و متاخر جواب او را داد، اسمش ابن عقیل حضرمی، است. که کتابی می‏نویسد، اسمش را گذاشته النصائح الکافیه لمن یتولی معاویه. الحمدالله کم‏کم روشن می‏شوند. واقعا این معاویه لعنه الله علیه خیلی خبیث بود. واقعا خون به دل امیر المؤمنین (علیه السلام) کرد. بعد صفین را تحمیل کرد. پشت پرده تمام این مسائل، توطئه خود خبیثش بود. من نمی‏گویم: شما نمی‏گویید، شاعر نمی‏گوید، حضرت صادق (علیه السلام) لقب اول مظلوم را به امیر المؤمنین (علیه السلام) داد. تمام این‏ها توطئه‏های معاویه بود.
یک شاعر در مصر بوده، به نام احمد شوقی. این؛ رزمان خود امیر شعراء بوده است؛ ما می‏گوییم ملک الشعراء. در مصر امیر شعرا شدن کار آسانی نیست. من با علما و ادبای مصری خیلی صحبت کردم. در مصر قدم به قدم شاعر و ادیب است. مثلا شاعری داشتند به نام حافظ ابراهیم. به او می‏گفتند: شاعر نیل. فؤاد، حسن الخطیب و... .خلاصه شعرای خیلی بزرگی دارد، حالا بین این‏ها احمد شوقی امیر شعراء شد. حقا، واقعا، مستحق بود که این لقب را به بدهند. احمد شوقی با این که شیعه نیست ولی برای توطئه‏های معاویه و مظلومیت امیر المؤمنین (علیه السلام) یم بیت شعر دارد که من بدون اغراق در این مکان مقدس عرض می‏کنم که با یک دیوان شعر برابری دارد. وقتی انسان آن را می‏خواند تعجب می‏کند. یک بیت شعر است ولی هر مصرعش یک دریاست. امیر المؤمنین (علیه السلام) را خطاب می‏کند؛ ولی خیلی استادانه و خیلی ماهرانه. نمی‏گوید، امیر المؤمنین (علیه السلام)! چرا؟ الحمدالله در مجلسمان علما اساتید، تشریف دارند. در علم بلاغت می‏گویند: ذکر الشی‏ء مبهما ثم مفسرا اوقع فی النفوس یک چیزی اول مبهم و سربسته گفته شود و بعد باز و تفسیر شود، بیشتر در دل می‏نشیند. حضرت ار این طور خطاب می‏کند تا مستمع به فکر برود، که این شاعر چی می‏خواهد بگوید؟ می‏گوید: یا جبلا دقت کنید! ببینید واقعا حق داشته ملک شعراء بشود. ای کوه! تو کوهی هستی که مصیبت‏های تو را، کوه‏ها نمی‏توانند حمل کنند. ای کوه علم! ای کوه صبر! ای کوه عظمت! ای علی! ای کوه که کوه‏ها از حمل مصیبت تو عاجزند؛ همه مصیبت‏های تو به یک طرف، اما چه کرد با تو، آن زنی که جمل را بوجود آورد. حتی این شاعر سنی هم می‏گوید: علی اول مظلوم است (سلام الله علیه).
این خبیث خون به دل آقا کرد. بعد امیر المؤمنین (علیه السلام) با آن وضعی که می‏دانید، زندگی را به آخر رساند و شهید شد. معاویه (لعنه الله علیه) می‏گوید: سویت لک الطریق؛ من راه، را برایت هموار کردم و علی (علیه السلام) را کشتم؛ حسن بن علی (علیه السلام) را کشتم. شیعیان زیادی را کشتم. اگر کسی اسم بچه‏اش را علی می‏گذاشت، علامت سوال می‏شد. به کل بلاد بخشنامه کرده بود، به سراغ آن هایی که اسمشان علی است و خیلی محبت به حضرت دارند و از این حرف‏ها می‏زنند، بروند و تفتیش کنند. یک روزگار سختی بر شیعیان گذشت، که خدا می‏داند. اما صحبت در این است و من همیشه به دوستانم می‏گویم که یزید، حسابش غلط از آب در آمد. این گفت: سویت لک الطریق ظاهرا هم یک ظاهری را حفظ کرد. بالاخره یک نماز جمعه‏ای می‏آمد و دم از خدا و پیغمبر می‏زد. ولی یزید فکر کرد گفت حالا که من می‏دانم پدرم دین و ایمان نداشته و حفظ ظاهر می‏کرده بیایم حرف آخر را بزنم. العیاذ بالله آمد، گفت: لا خبر جاء ولا وحی نزل(63)؛ مردم! خیالتان راحت باشد نه وحی بوده و نه خبری بوده است. دیگر نفهمید که ابی عبدالله (علیه السلام) هست و خون خود را تقدیم می‏کند.