تربیت
Tarbiat.Org

زیارت جامعه کبیره (نغمه عاشقی)
محمد رحمتی شهرضا

شوخی با حضار

یک قضیه‏ای برایتان در محبت بگویم که خیلی شنیدنی است. شرطش این است، آنها که نماز شبشان قضا شده صلوات بفرستند. (صلوات حضار) معلوم می‏شود که نماز شب خوان زیاد است. در اصفهان می‏گویند که یک وقت، مرحوم ملا عبدالله شوشتری رضوان الله علیه، اصفهان آمده بود. ایشان مرد بزرگی بوده‏اند. نقل می‏کنند که یک شب گفته بود عروسهای پشت پرده اصفهان هم، نماز شب می‏خوانند این شهر شما یک همچنین سابقه‏ای دارد. حالا هم البته - آن شاء الله - همین طور است ولی اگر پدرهای عروس هم بخوانند، غنیمت است. چون اینجا هر شب دو بعدی می‏گفتیم که آن‏ها که قضاء شده و نشده صلوات قوی‏تر بوده. حالا می‏خواهم یک حساب به دستهایتان بیاید: آنها که نماز شبشان هیچ وقت قضاء نشده، آنها بفرستند. (صدایی نمی‏آید). خراب کردید. (خنده حضار)
خب تقصیر ندارید ما طلبه‏ایم. می‏ترسیم دروغ بشود. البته دروغ در اخبار می‏شود ولی در انشاء نمی‏شود. صلوات اخبار نیست بلکه انشاست. می‏گویند یک طلبه‏ای تازه معالم را شروع کرده بود. معالم علم اصول است. علم اصول غیر از اینکه آدم را به فقاهت می‏رساند، ورزش فکری هم هست. مثل فلسفه. یک چیزی است که فکر را ورزش می‏دهد. مرتب سوال در ذهن آدم می‏آید که این چرا اینطوری شده؟ گفت طلبه‏ای تازه معالم را تازه شروع کرده بود. رفت دید دارند خرمن می‏کوبند. آن وقتها خرمن را با اسب می‏کوبیدند. مثل حالا مکانیزه نبود. یک زنگوله به گردن اسب می‏بستند و چشمانش را هم می‏بستند. آن طلبه این را دید گفت خدا قوت! چرا چشمهای اشب را بستید؟ گفت زنگوله را بستیم که اگر یک وقت توقف بکند بفهیم. چون بالاخره ما هم گاهی می‏آییم، کنار، یک زنگ تفریحی داریم، او هم می‏خواهد در حاشیه خرمن آن را بخورد. در این حین ممکن است این اسب بایستد، ما از صدای زنگوله می‏فهمیم که ایستاده است، یک هی می‏کنیم راه می‏افتم. طلبه چون تازه علم اصول را شروع کرده بود، گفت: لو فرضنا تو پشتت به این طرف باشد، این هم بایستد و در جا سرش را تکان بدهد از کجا می‏فهمید؟ گفت: آشیخ! اسب ما علم طلبگی نخوانده است! بله! حالا شما تقصیر ندارید مقدس بازی در نیاورید. اینها بهانه است که صلوات بفرستید. (صلوات حضار) این شد چه چیزی!
در تبریز شخصی بود به نام آقای شهیدی رضوان الله علیه مرد بزرگی بود. علمای مجلس می‏دانند که مرحوم آقای شهیدی مرد بزرگی بوده، است حاشیه بر مکاسب دارد. الان هم که طلبه‏ها مکاسب زیر بغلشان است، حاشیه مرحوم شهیدی هم با آن همراه است. می‏گویند یک کسی رفت پیش ایشان گفت: آقای مشورتی دارم. می‏خواهم تعزیه بخوانم. آمدم از شما مشورت بکنم من امام حسین (علیه السلام) بشوم؟ آقای شهیدی فرمودند نه! تو لایق نیستی که امام حسین بشوی. مگر شوخی است؟ گفت: حالا علی اکبر بشوم؟ گفت: نه! آن هم تو لایق نیستی، آن هم مرد بزرگی بود. بالاخره توبه کرد. الان قبرش را زیارت می‏کنند. گفت مسلم بن عوسجه بشوم؟ گفت: نه! آنهم تو لایق نیستی. آنهم مرد بزرگی بوده است. خلاصه گفت و گفت تا آخر گفت: آقا شمر بشوم؟ آقا فرموده بود: حالا این شد یه چیزی!.
ما که با تسمع شوخی می‏کنیم و زنگ تفریح داریم، فلسفه‏اش این است که مطلب مشکلتر می‏خواهد بشود. پس یک صلوات دیگر بفرستید. (صلوات حضار)