تربیت
Tarbiat.Org

زیارت جامعه کبیره (نغمه عاشقی)
محمد رحمتی شهرضا

السلام علی المستقربین فی امر الله‏

و اما آن فرازی که بحث از آن استخراج می‏شود هر چند به ظاهر ساده است، ولی خیلی عمیق است؛ که زائر عرضه دارد: السلام علی المستقربین فی امر الله(50) این سخن معصوم است مثل قرآن است. چون که زیارت جامعه کبیره بالقطع و الیقین از معصوم است. یقین حاصل شده الحمدالله. پس مثل قرآن است. ظاهر دارد، مراتب دارد، پس حالا یک مرتبه‏اش این جا مطرح می‏شود که همان مراتب ولایت است. السلام علی المستقربین فی امرالله سلام بر آن عزیزان خدا که مستقر بودند در امر خدا یعنی چی؟ یک وقت در یک نسخه‏ای دیدم، که نسخه بدل هم ورده. می‏گوید: بعضی‏ها خواندند: السلام علی المستوفرین فی امرالله که آن نسخه بدل است، حالا خدا می‏داند ولی در دل نمی‏نشیند. همان مستقرین درست است. حالا اسقرار در امر خدا، معانی عدیده دارد. می‏تواند یک معنای ظاهری و یک معنای اجتماعی و یک بعد روحی داشته باشد. بعد ظاهری و بعد اجتماعی اش را رها می‏کنیم و فقط صرفا بعد روحی اش را عرض می‏کنم.
یک مقدمه‏ای لازم است تا ما تدریجا به این فراز برسیم و ببینیم که استقرار فی امرالله یعنی چی؟ و مراتب ولایت یعنی چی؟ اهل عرفان اصلاحاتی دارند. بنده هیچ وقت مقید نیستم که از اصطلاحات آنها خارج نشوم یا که استفاده بکنم یا نکنم. نه این طور نیست. بعضی‏ها مقید هستند ولی من مقید نیستم بلکه خیلی با حریت برخورد کنیم. یعنی هر جا که دیدم یک اصطلاحی دارند و پخته و مرتب است، استفاده می‏کنیم اگر دیدم، اصطلاحی است که می‏توانیم از لسان روایات، چیزی جایگزین آن بکنیم، آن اصطلاح را حتی الامکان از بین می‏بریم. گاهی هم هست که بعضی از بزرگان برای بیان یک مطلب یک چیزی دارند که خاص است دیگر آن باید گفته شود. حالا می‏خواهم بگویم حدیثی داریم راجع به نوافل است. که حدیث معتبر است. شیعه و سنی نقل کرده است. می‏فرماید بنده من وقتی با نوافل به من تقرب جوید، من او را دوست دارم. فاذا احببته(51) وقتی او را دوست داشتم کنت سمعه الذی یسمع به به گوش آن بنده می‏شوم که با آن می‏شنود. یعنی این قدر به او قدرت می‏دهد. و بصره الذی یبصربه. چشم آن بنده می‏شوم که با آن می‏بیند. که در لسان اهل عرفان رسیدن به این مرتبه را مرتبه قرب نوافل می‏گویند. این اسم گذار محض است. مثلا اسم یک خیابانی را به نام یک شاعری کردند. مثلا خیابان فردوسی می‏گویند. شما آن جا می‏روید که پسرخالتون را ببینید پدر بزرگتان را ببینید. اما کار با فردوسی نداریم فقط اسم خیابان فردوسی است. در عرفان در مبحث قرب نوافل، صحبت نافله نیست بلکه فقط صرف اسم گذاری است. یعنی این اصطلاحی است که به کسی که او به مرتبه‏ای رسیده که چشم و گوش او باز شده اشاره می‏کند. و این خودش مرتبه‏ای از ولایت است.
یک وقت می‏بینید کسی به حدی می‏رسد که خانواده متعال چشمش را باز کند، گوشش را باز می‏کند، اصلا پرده دیوار برای او هیچ معنا ندارد. یک حکایت برایتان می‏گویم که اگر این مصادیق را نگوییم و تطبیق نکنیم، مبحث ناقص می‏شود.
چشم و گوش باز شدن، یک وقت بحث امکانش هست و یک وقت بحث و قوعش. بحث امکانش بحثی مفروع عنه است؛ ثابت شده است. اصلا حرف نزنید. این قدر احادیث و آیات داریم که اگر الان یکی یکی بخواهیم بگوییم وتوضیح بدهم یکی دو ساعت طول می‏کشد. پس در امکان آن هیچ حرفی نداریم. ولی ما برای وقوعش هم باید مثال بزنیم که ببینیم آیا واقع شده یا خیر؟ تا یک قدری ایمانمان قوی‏تر بشود، نشاطمان بیشتر بشود.
در تهران ما مجتهدی داشتیم که معروف است و آقایان علما ایشان را می‏شناسند، به نام آیت الله آقا شیخ محمد تقی آملی رضوان الله علیه(52) که حاشیه بر منظومه و شرح عروه الوثقی دارد مرد جامعی بود، فقیه بود، فیلسوف بود، عارف بود، اخلاقی بود، خلاصه آدم عجیبی بود. من آخرهای عمرش ایشان را زیارت کردم. ایشان فرمودند: ما در جوانی تشنه شدیم که به جائی برسیم، به هر دری زدیم اما دیدیم که تشنگی مان آرام نمی‏شود. آخر گفتند که تشنگی تو را فقط کسی می‏تواند جواب بدهد که آن هم در نجف است. مرحوم آقا سید علی آقای قاضی تبریزی رضوان الله علیه. که البته شما جوآنها شایداسم قاضی بزرگ را هم کم شنیده باشید. چون من در بعضی از مجالس وقتی اسمشان را می‏بردم؛ وقتی پائین می‏آمدم، بعضی جوآنها می‏گفتند که شما همان آقای قاضی را می‏گویید که در تبریز شهیدش کردند؟ گفتم: نه. آن هم آقا بودعزیز بود، شهید محراب بود، رضوان خدا بر او و همه شهدای عزیزمان باد! این قاضی را که هر وقت در منبر می‏گوییم، حالا من با کس دیگر، مقصود آقا میرزا علی آقای بزرگ است که علامه طباطبائی رحمته الله شاگرد ایشان بودند. ایشان استاد جمع کثیری بوده است. آدم اعجوبه‏ای بوده است. البته سن ما که اقتضاء نمی‏کند خودش را دیده باشیم، ولی بنده با فرزندانش مربوط هستم. با یک پسرش الان هم رابطه داریم. یک چیزهای دست اول از ایشان به واسطه پسرشان شنیده‏ام.
مرحوم آملی رضوان الله علیه می‏گوید: ما شب رفتیم نجف و یک منزلی گرفتیم. البته در آن جا، مثل ایران هوا سرد نمی‏شود. سرمای مختصری بوده که به خاطر آن سرمای مختصر یک کرسی گذاشتم و پتویی و لحافی انداختم که یک قدری گرم بشوم. حالا هیچ کس آن جا نبود. قرآن را روی کرسی گذاشتم و پاهایم را دراز کردم؛ شروع کردم به خواندن قرآن. یک وقت وسط قرآن خواندن، به ذهنم آمد که نکند پای ما زیر کرسی دراز است، نسبت به ساحت قرآن بی ادبی باشد؟ به خودم جواب دادم، گفتم: حالا که لحاف افتاد روی پای من عیبی ندارد. حالا پاهایم بیرون که نیست. عرفا بی ادبی حساب نمی‏شود. فردا که رفتم تا مرحوم قاضی رحمته الله علیه را ببینم، از در، وارد شدم و سلام عرض کردم. مرحوم قاضی فرمود: آشیخ محمد تقی! البته درست است لحاف افتاده بود ولی باز هم بی ادبی بود. تا رسیدم این را گذشت کف دستم! این را می‏گویند چی؟ خدا می‏گوید چشمش می‏شوم. یعنی این جا نشسته است، حالا دیوار است، خانه است فرقی نمی‏کند، شاگردش را می‏بیند که پایش را دراز کرده است. یا خدا می‏گوید گوش می‏شوم. از این نمونه‏ها زیاد داریم. این مباحث فقط بحث نظری نیست. واقعا این چیزها بوده و هست.
بقیه بحث نسبتا مشکل است. دقت کنید. در مراتب ولایت، اول یک تقسیم بندی اساسی و رئیسی باید بکنیم. یک خطی بکشیم که این‏ها دو قسمت بشوند. یک طبقه معصومند و یک طبقه مادون معصومند. یک طبقه معصوم هستند. امام است، پیغمبر است، یا مثلا مثل حضرت صدیقه کبری (علیهم السلام) این‏ها معصوم هستند. یک عده هم پائین‏تر از معصوم هستند پس اول یک تقسیم بندی اساسی داریم که می‏گوییم معصوم و غیر معصوم. وقتی این تقسیم بندی تمام شد، قدری بیشتر می‏گوییم و آن اینکه معصوم، حسابش معلوم است. حسابش معلوم است. به این معنا که مقامش به قدری والاست که عقل ما اصلا نمی‏رسد، درباره‏اش حرفی بزنیم. اما طبقه غیر معصوم.
یک وقت به شما می‏گویند آقای قاضی، از حال شاگردش با خبر شد، از آن طرف هم می‏گویند که حضرت صادق (علیه السلام) از غیب خبر داد. آن وقت به ذهن می‏آید که فرق این دو چیه؟ فرق این دو همان طور که وعده داده بودم، آن شاء الله روشن شود. غیر معصوم مراتب دارد. ممکن است یکی ده درجه از مرتبه قرب نوافل بهره‏مند شده باشد و یک بیست درجه؟ حالا این خودش بزرگی است. همین اندازه می‏گوییم که مراتب دارد. بر می‏گردیم به آن سؤال که رفق معصوم و غیر معصوم چی می‏شود؟ این از غیب خبر داد، آن هم از غیب خبر داد.