تربیت
Tarbiat.Org

زیارت جامعه کبیره (نغمه عاشقی)
محمد رحمتی شهرضا

یادی از پدر...

خدا آن شاءالله اموات هم را بیامرزد. مرحوم والد ما تا زنده بود می‏گفت: من راضی نیستم اسمی از من ببرید. حالا از دنیا رفته‏اند می‏گویم. ایشان مرد بزرگی بودند. عالم بودند نه اینکه چون پدر من بوده است! نه! عالم متعلق به همه است. نماز ایشان مرحوم شدند. من رفتم آقای بهاء الدینی خواندند. حدود سه سال پیش مرحوم شدند. من رفتم آقای بهاء الدینی را بیاورم جنازه روی زمین بود. می‏خواهم عظمت این مرد را بگویم. گفتیم آقا اگر حال دارید، پدرم از دنیا رفته است. یک نگاهی کرد و گفت: ایشان الان در برزخ حکومت دارد. یک همچنین مردی بوده است. حالا من زیر پر او آدم نشدم، واقعا افسوس می‏خورم. حیف! حیف! غریب خوش بود. هیچ کس ایشان را نمی‏شناخت. اهل دل فقط ایشان را می‏شناخت. یک کتابی به نام محاسبه النفس است که عربی است و چاپ هم شده است. اگر نگاه کنید دو تا مقدمه دارد. یکی به عربی و برای آقای طباطبایی است. مقدمه دوم که امضا ندارد. مال پدر من است. اگر آن مقدمه را بخوانید، عظمت ایشان را می‏فهمید. ایشان با یکی از اولیاء خدا رابطه بسیار نزدیک داشت. راجع به اشارات قرآن می‏خواهم حرف بزنم‏ها. از پدر من هر کس دلبری نمی‏کرد، ولی آن ولی خدا چی بود که از پدرم دلبری می‏کرد.. آن ولی خدا که با پدرم دوست بود گفته بود یک شب نشستم و قرآن خواندم. در سوره اعراف رسیدم به این که می‏فرماید: انه یریکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم(91) یعنی شیطان و دار دسته شیطان، شما را می‏بیند از جایی که شما آنها را نمی‏بینید. این آیه یک ظاهر دارد. ظاهرش این است که شیطان یک جن است از جنیان. اگر خدا بخواهد او ما را می‏بینند ولی ما او را نمی‏بینیم.
اصلا می‏دانیم به جن چرا می‏گویند جن؟ جن به معنای پوشیده است. به جنین چرا می‏گویند جنین؟ چون در رحم مادر پوشیده شده است. در عرف عوام، جمع جن را جنه می‏گویند. اجنه جمع جن نیست. اجنه جمع جنین است، مگر در قرآن نخواندید که هو اعلم بکم اذ انشاکم من الارض و اذ انتم اجنه فی بطون امهاتکم(92)؛ آن زمان که شما جنین هایی بودید. خلاصه جن به معنای پوشیده است.
عرض می‏کنم حضورتان که حالا خدا اینطور مصلحت دیده که آن‏ها را ببینند ولی ما آنها را نبینیم. اسراری البته هست. می‏فرمایند وقتی که عریان می‏شوید، بسم الله بگویید، برای اینکه شیطان در شما طمع نکند. طمع شیطان این نیست که بیاید انسان را بردارد و ببرد یا مثلا به انسان دست بزند. ممکن است نظر شیطان باعث دلمردگی بشود. یک وقت دیدید که انسان افسرده شد، دل مرده شد. نشاط عبادت از او گرفته شد. آخر ما خیلی چیزها را نمی‏دانیم. بزرگان یک چیزهایی گفتند که باید بدهیم. همین!
فرمودند: شیطان بالاخره جنسیتش از جن است دیگر. شیطان و دار و دسته‏اش شما را می‏بینند از جایی که شما را نمی‏بینید. می‏گوید که من این آیه را خواندم، به نظر رسید که ظاهرش خب معلوم است. اما نکند یک اشاره‏ای هم داشته باشد. یک دفعه یک حالتی پیش آمد که شیطان ار دیدم. حالا این حالت چی بود، من دیگر عقلم نمی‏رسد. امانت است دیگر.
حالا بعضی از دوستان گله می‏کنند به ما می‏گویند: بعضی چیزها را می‏گویی و بعضی چیزها را نمی‏گویی. اولا که من یک آدم نادانی هستم. چه بگویم به شما؟! ثانیا بعضی چیزها، مقدمه می‏خواهد. دیگر چقدر مقدمه؟ آنوقت منبر همه‏اش می‏شود مقدمه. بله!
گفتم بله قضیه‏ای یادم افتاد. یک تاجری ور شکسته شده بود، مردم می‏آمدند و می‏رفتند و اذیتش می‏کردند. یک دوستی داشت. گفت: من یک راهنمایی ات می‏کنم. گفت: چیه؟ گفت هر کس هر چی گفت تو بگو بله! آنوقت کار تو درست می‏شود. طلبکارها می‏آمدند و داد می‏زدند، او هم می‏گفت: بله. می‏گفتند: چرا مال مردم خوردی؟ می‏گفت: بله! نمی‏خواهی بدهی! می‏گفت: بله! نمی‏خواهی آدم بشوی؟ بله! آخر گفتند که این دیوانه شده است. دست کشیدند و رفتند. این را به حال خودش گذاشتند. دوباره رفت و در مغازه را باز کرد و یواش یواش کار کرد و بالاخره باز بالا آمد. یک تاجر بزرگ شد. آن دوستش که راه یادش داده بود، آمد. گفت: حالا بحمدالله خوب شدی و این راهنمایی من خوب بود. گفت: بله!. گفت: از من تشکر می‏کنی؟ گفت بله خلاصه هر چی گفت او هم می‏گفت: بله گفت: با هم که بله با ما هم بله! آخر این بله را ما یادت دادیم، به ما هم بله؟ این مثل از آنجا آمده است.
حالا چون آن شاءالله تعالی به قیامت معتقدم و معتقدم هر چی می‏گویم نوشته می‏شود و این منبر امام حسین (علیه السلام) است و ایت سفینه النجاه است، آن چه را که یقینم نباشد مثل این چراغها به شما نمی‏گویم. همین انداه بدانید و اعتماد کنید. اینها حرفهای زیرزمینی است. چه کار کنم؟ شما را می‏بینم، نورانی هستید، می‏گویم. چه بکنم مکاشفات اولیاءهست دیگر. دروغ که نیست عزیز من! حالا من ندیدم که دلیل نمی‏شود.
خلاصه آن سید ولی خدا که دوست پدرم بود، می‏گوید شیطان را دیدم، گفت: آقا سید! سلام علیکم. گفتم: علیک السلام. حالا در فاصله دور هم نشسته بود. گفت بیا با هم صحبت کنیم. می‏گوید من فهمیدم که از آن قدم اول که بروم اصاعت حساب می‏شود. گفتم من از تو اصاعت نمی‏کنم و کاری با تو ندارم. تو اگر خواستی بیا بگویم شیطان گفت: خیلی خوب من می‏آیم، شیطان پا شد و آمد. یک ساعت بحث علمی کردیم و خیلی آن مرحوم، ناراحت این بود که می‏گفت بعد از آن قضیه چرا ننوشتم. می‏گفت اگر می‏نوشتم کتاب می‏شد. خیلی ارزنده بودها. می‏گوید این معون یک ظرائفی ار می‏گفت و ما هم جواب می‏دادیم. به جواب ما ایراد می‏گرفت باز جوابش را می‏دادیم. بالاخره محکوم شد. محکوم که شد گفتم: هان! حالت چطوره؟ تو که در تمام دنیا اسم در آوردی، محکوم شدی یا نه؟ یک خنده‏ای زد و گفت: آقا سید می‏خواستم یک ساعت وقتت را بگیرم. بعد دیدم صحنه تمام شد. می‏گوید فهمیدم لطیفه آیه اینجاست، یعنی شیطان از یک جایی سراغت می‏آید که اصلا به عقلت هم نمی‏رسد و گمان نمی‏کنی. پناه می‏بریم به خدا!
البته حال آن کدام شیطان بوده است، که سراغ ایشان آمده است نمی‏دانیم و نمی‏توانیم بگوییم، چون شیطان زیاد است. نه اینکه حتما آن شیطان اصل بوده است، خدا می‏داند. یک وقت دیدی یک گناهی کردی و پیش خودت هم باور نمی‏کردی که این طور می‏شود پناه می‏بریم به خدا! این را به عنوان لطائف و ظرائف قرآن برای شما گفتم.
پس هدی للمتقین اشاره به هدایت عام دارد و هدایت خاصه هم هست که نمونه‏ای برایتان گفتم. حالا امیر المؤمنین (علیه السلام) بیان دیگری دارند که می‏فرمایند: ان الله بسمعه رحمه علی عباده قسم کتابه علی قسمین(93) خدا با رحمت واسعه‏ای که بر بندگان دارد، کتابش را دوقسمت کرده است. قسم یفهمه العلوم و الخواص یک قسمی دارد که عوام و خواص می‏فهمند. مثلا لا تاکلواالربوا(94) ربا نخورید و لا تقربوا الزنی (95) زنا نکنید. درست است؟! و قسم لا یفهمه الا من لطف حسه و صح تمیزه یک قسمت هم هست که تا لطافت باطن نباشد آدم نمی‏فهمد. قرآن خیلی عجیبی است. حالا نمی‏خواهم از موضوع خارج شویم. یک قضایای هست که در سه شب بعدی اگر زنده بودم برایتان می‏گویم. عجیب است. امیر المؤمنین (علیه السلام) قرآن ناطق است ولی می‏داند درباره قرآن چه فرموده است؟ فرمود: بحر یا یدرک قعره قرآن دریایی است که به آن قعر آن نتوان رسید. و لا تنقضی عجائبه(96)، عجائب قرآن بی پایان است. یک آیه‏ای است در سوره مبارکه بقره که محض نمونه برایتان می‏گویم. می‏فرماید: و ما انزل علی الملکین ببایل هاروت و ماروت(97) خواندید که!؟ در آخر می‏گوید: و ما کفر سلیمان و لکن الشیاطین کفروا یعلمون الناس السحر بزرگان فرمودند که: این آیه یک میلیون و دویست تا معنا دارد. فقط همین یک آیه، تازه آنچه هب عقلشان ریسده است. عجب! یک میلیون و دویست معنا دارد همین آیه! یک میلیون و دویست علم درون آن خوابیده است. اگر بخواهی علوم را بفهمی باید پاکیزه بشوی. لایسمه الا المطهرون(98) باید پاکیزه بشوی تا ظرائفش را بفهمی. در آیه دیگر می‏فرماید: و اذا قالت القران جعلنا بینک و بین الذین لا یومنون بالاخره حجابا مستورا(99) اصلا آدم ناپاکیزه بخواهد قرآن بخواند پرده می‏افتد و ظرائف را اصلا نمی‏بیند. ده سال هم قرآن خوانده باشد، بیست بار قرآن را ختم کرده باشد، فایده‏اش چیست؟
پس هدایت دو قسم شد. عامه و خاصه خوب دقت کنید. این تا اینجا. حالا آمدیم سراغ جواب آن سوال. خدا دستمال را بگیرد. این خیلی دقیق است. دستم به دامنتان! دقت کنید.