تربیت
Tarbiat.Org

زیارت جامعه کبیره (نغمه عاشقی)
محمد رحمتی شهرضا

ذکر توسل‏

امشب شب شهادت آقا امام سجاد (علیه السلام) است. وقتی آدم آن خطبه را می‏خواند افتخار می‏کند. افتخار برای ما شیعیان است. آمد و گفت: اجازه می‏دهی روی تخته پاره‏ها بروم؟ یک نکته‏ای است اینجا خیلی علمی است تخته پاره را همه تان می‏دانید. جوان‏ها منتظر نکته بعدی بشوند. حضرت اگر آن روز منبر می‏گفت: امروز یقه‏امان گیر بود. می‏گفتند اما سجاد (علیه السلام) به منبر یزید هم منبر گفته است. پس هر منبری دیگر احترام دارد اما نه! حضرت فرمود: تخته پاره وقتی شروع کرد به صحبت یزید دستور می‏دهد یک اذان ریایی گفته شود حضرت ساکت می‏شود. سؤال اینجاست آقایی که منبر یزید را منبر نمی‏دانست اذان او را هم نباید اذان می‏دانست پس چرا ساکت شد؟ جواب این است: حضرت تانیمه اذان ساکت شد که بهره برداری از اذان بکند. وقتی بهره برداریش را کرد. دیگر نگذاشت ادامه بدهند. بهره برداری اش چه بود؟ این بود، حضرت ساکت شد که مردم همه ساکت بشوند تا بافت اذان را بشنوند. ببینند در کنار اسم خدا اسم جدا اینها گفته می‏شود. حضرت برای این ساکت شد وقتی که نام پیغمبر آمد رو کرد به موذن و گفت تو را به حق این پیغمبر دیگر ساکت باش. رو کرد به آن پلید گفت: یزید! این اسمی که برده شد جد من است یا نه؟ اگر جد من است چرا پدرم را کشتی؟
امام زمان من از شما معذرت می‏خواهم قبل از این که دو و سه جمله از خطبه جدت را بگویم می‏گویم این شیعیانت اینجا را تاریک کردند به یاد بقیع. چون امشب بقیع تاریک است. خدایا! در چنین شبی در بقیع نیستیم که از خاکش برداریم و بر روی سرمان بریزیم چرا؟ بقیع! آن شاء الله آن‏ها که مشرف شدند و نشدند همه مشرف بشوند. من سرزمینی مثل بقیع ندیدم. آقا آنجا سنگ گریه می‏کند. عجب سرزمینی است بقیع! چهار امام مظلوم قبورشان را خراب کردند. قبل از خطبه حضرت شعر عالم نجفی را برایتان بخوانم. چقدر زیبا گفته است. آن شعر را نقل به معنا می‏کنم. می‏گوید: زائر نگاه کن کا اینجا فرش و چراغ ندارد. می‏دانی اینها کی‏اند در اینجا؟ اینها ستارگان پیغمبرند که در اینجا غروب کردند. اینجا به یاد بقیع تاریک می‏شود. آقا روی تخته پاره‏ها رفت. دو سه جمله بیشتر نمی‏گویم. نمی‏توانم بگویم. آخر این خبیث گفته بود؛ گفتم اینها تلخ است ولی مجبورم ما خارجی کشتیم. آقا از من یادگار در ذهنتان باشد. یکی از اولیای خدا که من محضر او را دریافتم. ایشان از طرقی پی برده بود که این کلمه خارجی برایشان خیلی تلخ بود. بنابراین یک عده حضرت را نمی‏شناختند وقتی حضرت به سوی تخته پاره‏ها رفتند نفسها در سینه‏ها حبس شده بود. چشم به آن صورت نازنین دوخته شده بود. خدایا این جوان چی می‏خواهد بگوید؟! یک دفعه دیدند حضرت سجاد (علیه السلام) می‏گوید: الحمدلله رب العالمین نام پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر زبان آورد. بعد هم شروع کرد ایها الناس! من عرفنی فقد عرفنی(70) هر کس که مرا شناخته که شناخته. و من الذی لم یعرفنی فانا اعرفه بنفسی. و هر کس مرا شناخته نسب خود را برای او می‏گویم. مردم می‏دانید ما کی هستیم؟ یک جمله‏ای از دهان مبارکش آمد بیرون که مجلس دگرگون شد. فرمود: انا ابن النبی المصطفی. انا ابن علی المرتضی. انا ابن فاطمه الزهراء انا ابن من دنی قتدلی قاب قوسین او ادنی. اینجا مثل اینکه یک سؤال مقدری بود. حضرت به این سوال مقدر هم جواب داد. گویا در ذهن‏ها باشد که خب! فهمیدیم تو اولاد پیغمبری. از نسل او هستی. ولی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرزندان زیادی داشته است. تو کدام یک هستی؟ به آن سوال مقدر جواب داد که مجلس دیگر بیشتر دگرگون شد. گفت: مردم! انا ابن الحسین الشهید بکربلا من فرزند همان حسینم که در کربلا شهید شد.