امیر المؤمنین (علیه السلام) میفرمایند: قرآن مراتب دارد. دقت بفرمایید که امشب میخواهم مطلبی بلند و بالا به یادگار برایتان بگویم. آن شاء الله همه مان مشمول عنایات امام زمان (علیه السلام) قرار بگیریم.
وحشت دو نوع است. وحشت حسی و غیر حسی. وحشت حسی چطور است؟ آدم در بیابان گیر کرده است، میترسد و ناراحت است. یک کسی شب در منزل خوابیده صدایی میآید و میترسد، انسان وسط دریاست، دریا در تلاطم است و کشتی بالا و پایین میشود. به این وحشت وحشت حسی میگویند. یک وحشتهایی داریم که غیر حسی است. مثلا آدم با یک نا اهلی مانوس شود، ناراحت است و میترسد. وحشتهای غیر حسی هم بر دو قسم است. قسمی از آنها مربوط به دنیاست و قسمی هم مربوط به آخرت است. مثلا بدهکاری، وحشت غیر حسی مربوط به دنیاست. انسان میگوید اگر طلبکار آمد طلبش را میخواهد چکار کند؟ بعضی از گرفتاریها در دنیا هست که وحشت غیر حسی مربوط به آخرت است. مثلا یک نفر یک گناهی کرده وحشت دارد. که خدایا! چه کنم؟ من را میبخشی یا نمیبخشی؟ یا یک نفر وحشتی دارد از اینکه خدایا! آیا عاقبتم به خیر میشود یا نه؟ اینها غیر حسی هستند و مربوط به آخرت است.
حالا میگوییم که ظلمت افراد هم بر دو قسم است. حسی و غیر حسی. ظلمتهای حسی محتاج به توضیح نیست. ظلمتهای غیر حسی مانند وحشتهای غیر حسی است. قدری مربوط به دنیاست و قدری مربوط به آخرت است. این جا نمونههای وحشتها را فقط ذکر میکنیم که خیلی مصدع نباشیم. نکتهای را که دلم میخواهد این جا در ذهن عزیزان جا بیفتد این است که وحشتها انواع عدیدهای دارد و وحشت هر کس به نسبت خودش است تا برسیم به معصوم. به معصوم که برسیم در آنجا وحشت نیست. معصوم نور است. وحشت برای چه داشته باشد؟! این هایی که میبینید میفرماید: ظلمت نفسی و تجرات بجهلی اینها یک قسمتش برای یاد دادن به. و شماست. یک قسمتش هم فقط درک عظمت است. شبهای گذشته گفتم آقا عظمت را میبیند، فقط مانده که چه بگوید؟ میگوید: ظلمت نفسی و الا اینها اصلا ترک اولی هم نمیکردند.
بنارباین وحشت هر کس تا به عصمت نرسیده، به نسبت خودش است. در مورد کسانی که نزدیک مقام عصمت هم بودهاند. همین طور است. مثلا حضرت زینب کبری (علیهم السلام) در عداد چهارده معصوم (علیهم السلام) نبوده است ولی عملا معصوم بودهاند. علم لدنی داشته است. این مطلب روشن است. یا در مورد حضرت قمر بنی هاشم (علیه السلام)، امام معصوم (علیه السلام) میفرماید: کان نافذ البصیره چشمش پردهها را میشکافت. چشمش باز بود. به آن مرتبه رسیده بود. اینها شخصیت هایی هستند که در قرب معصومند. توجه فرمودید! در مورد اینها هم تقریبا میشود گفت که لاحق به معصوم میشوند: البته در بعضی از ابعاد؛ نه در کل ابعاد. حالا این بحثش مفصل است. اجمالا وحشت برای آنها نیست. چه وحشتی؟ شما حضرت زینب کبری (علیهم السلام)، را ببینید، ایشان با آن همه مصیبت بعضی فضولی میکنند که ببین خدا برادرت را چنین و چنان کرد؛ ایشان میفرمایند: ما رایت الا جمیلا(140) جز زیبایی چیزی ندیدم. وحشتی نیست. نه وحشت مربوط به دنیا و نه مربوط به آخرت. غرض این است که میخواهم بگویم وحشت هر کس نسبت بهخودش است. ممکن است من به یک چیز خیلی ناچیزی وحشت کنم. مثلا یک پستی درام مقامی دارم اگر بخواهند از من بگیرند، من وحشت میکنم، میترسم که، وای! من چکار کنم؟
یک بنده خدایی یک دفعه یک پستی را داشتند از او میگرفتند، به من تلفن زد که من با تو یک درد دلی دارم، در صورتی که من چکار میتوانستم بکنم؟ من نه وزیرم و نه وکیلم. یک هیچ کاره. خلاصه حالا آمد دیدم که خیلی ناراحت است. میگوید به من یک تلفن زدند که شما در منزل تشریف داشته باشید، خدمتتتان برسیم. الان نه ماه گذشته و خبری نشده است. گفتم عزیز من برو یک چیزی به دست بیاور که نتوانند از تو بگیرند. این را میتوانند بگیرند. کاری ندارد؛ میدهند و میگیرند. صبح میآید میبیند نوشتند: بسمه تعالی. با تشکر و تقدیر. با تشکر، یعنی التماس دعا. با تشکر و تقدیر از زحمات شما که تمام شد. برو یک چیزی به دست بیاور که نتوانند از تو بگیرند. چه خبرته؟ من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا(141). هر کس عزت خواست، همه عزت برای خداست.