یک نمونه برایتان نقل میکنم که این قطرهای از دریا است و بعد محرم شدن یک بزرگواری را به جامعه کبیره، برایتان نقل میکنم که آن شاء الله این مدخل و این بحث مقدمی یک قدری کامل بشود.
یکی از بزرگان علما که الان هم در قید حیات است، - البته تکرار میکنم که این یک قطره از دریاست - نقل فرمودند که: زمان علامه امینی رحمه الله علیه وزیر فرهنگ عراق که آنها وزیر معارف میگویند و سنی هم بوده، یگانه فرزند پسری داشته که مریض میشود و او را پیش اطبا میبرند. این طرف آن طرف، خلاصه هر جا میبرند، جواب یاس میشنوند که اذیتش نکنید و این بچه را یک گوشه ببرید که لاقل راحت جان بدهد و کارش تمام بشود. خدا آن شاء الله به حق صاحبان واتین به سر کسی نیاورد!
این مرد وزیر سنی میگوید ما که از همه جا دستمان خالی شد؛ امینی که میگویند این قدر دم از مولای خود میزند و به تمام دنیا مسافرت میکند و به کتابخانههای جهان زیاد سفر میکند و الغدیر مینویسد، به این بگوییم ببینیم که میتواند کاری بکند یا نه؟ مرحوم اینی رحمه الله علیه فرموده بودند که ددند کسی در میزند آمدند و گفتند: آقا یک کسی از طرف وزیر فرهنگ آمده و با شما کار دارد. آخر خدایا! اما با وزیر فرهنگ سنی عراق چه کار داریم؟! چه معاملهای با هم داریم؟! آخر یک سنخیتی باید باشد.
میگویند که یکی از علمای محترم تبریز در بازار داشت میرفت، یکی از این جوانهای ورزشکار تبریز میآید و میگوید که: آقا! خدمتون نمیرسیم! به مجتهد میگوید. آن مجتهد هم میگوید که: خب کجا خدمتتان برسیم؟! شما که مسجد نی آیید من هم که زورخانه نمیآیم!.
بالاخره منسبت باید باشد بادی سنخیت باشد. ما با وزیر فرهنگ عراق چه رابطهای داریم؟ خلاصه رفتند دم در. دیدند که بله یک نامهای فرستاده که: آقای امینی! پسر ما دارد میمیرد. تمام اطبا جوابش کردند. شما میتوانید از این مولایتان چیزی بگیرند؟ حالا در اینجا دقت کنید. مرحوم امینی نامه را میگیرد و زیرش مینویسد بسم الهه الرحمن الرحیم به برکت امیر المؤمنین سلام الله علیه فرزند شما را شفا داد. نه این که میدهد یا خواهد داد، شفا داد. نامه را دست شخص میدهد. این شخص از آن طرف نامه را میبرد؛ علامه هم از این طرف میرود به حرم. روبروی ضریح مطهر میایستد و میگوید که: آقا! ما یک حوالهای فرستادهایم این حواله خلاصه خراب نشود. میروند میبینند که بچه بلند نشسته است. چه مریضی؟! چه بیماری؟! اطبا همه دست به دهان ماندند.
شما اسم این را چه میگذارید؟ این قدر انسان اعتماد داشته باشد که بنویسد خدا شفاعت کند. و بروند ببیند همین طور است.
من بارها به دوستان عرض کردم و میگویم که: آقایان! عزیزان! خواهران! سنن الهی عوض نمیشود. این آبی که میبینید این همان آب ده میلیون سال پیش است. عوض نشده است، همین است این سنت ظاهری است و عوض نشده است، سنن باطنیه هم عوض نمیشود. این بحث سنن یک بحث بسیار قوی و لازمی است؛ اگر زنده بودم در این رابطه آن شاء الله با شما صحبت خواهیم کرد.
خلاصه میخواهم بگویم آنچه که عوض میشود مردم اند.
امیر المؤمنین (علیه السلام)، همان امیر المؤمنین (علیه السلام) است. با همان قدرت با همان آقایی، با همان کرم و فضل، ولی دیگر یک امینی نداریم.
شما میدانید علامه محمد باقر مجلسی رضوان الله علیه پدر بزرگوارش، محمد تقی مجلسی رضوان اله علیه بود که مجلسی اول به او گفته شود. اگر به صورت مطلق و بدون هیچ قیدی بگوییم مجلسی صاحب بحار میشود و اگر بخواهیم پدر بزرگوارش را بگوییم حتما باید قید اول بگذاریم؛ محمد تقی مجلسی اول آقا این مرد آدم مخصوصی بوده و بنده این طور معتقدم علامه مجلسی که بخصوص بوده است. یعنی در طول تاریخ غیبت
کبری چند نفر را که علامت دادند و خصوصیات منحصر به خودش را داشته است یکی اش ایشان بود. من در عظمت او یک چیزی عرض میکنم، بعد آن قضیه را بگویم که مربوط به جامعه کبیره و محرم شدن است.
سابق بر این علما اجازه روایت میگرفتند، یک نفر به یک عالم اجازه روایت میداد. این روایتها این طور به دست ما رسیده است.
مثلا میگفتند فلانی از فلان کس مجاز است، اجازه دهنده را هم ذکر کردند. میگفت: مثلا من از محدث قمی مجازم و به شما اجازه میدهم. این طور اجازه دهنده مجیز خود را ذکر میکرد. در عظمت مجلسی اول همین بس که وقتی اجازه روایت صحیفه سجادیه را به شاگردانش میدهد میگوید: من اجازه میدهم؛ قاعدتا باید اجازه دهنده خود را هم ذکر کند. پس اجازه دهنده خود را ذکر میکند. و صریحا بی پرده مینویسد که: اجازه دهنده من مولایم امام زمان (علیه السلام) است. کسی که از معصوم اجازه داشته باشد که حرف بزند، این خیلی حرف بزرگی است. دیگر همین در عظمت او بس است.
اینجا این مطلب را گفتم که محرم شدن به جامعه کبیره و ولایت بیشتر در دلتان جا بیفتد. ببینید که انسان چه قدر میدان تریقی دارد!