تربیت
Tarbiat.Org

زیارت جامعه کبیره (نغمه عاشقی)
محمد رحمتی شهرضا

فرق کرامت و معجزه‏

اولا خاطر نازنینتان باشد که از نظر علم کلام به امر خارق العاده‏ای که از معصوم سر بزند. معجزه می‏گویند. اگر از غیر معصوم سر بزند، بهش کرامت می‏گویند. این اولا، از نظر اسم گذاری آن معجزه است و این کرامت. ثانیا. این ثانیا خیلی مهم است - ثانیا که غیر معصوم چشم گوشش باز است. ولی به اندازه یک پیاله و یک اقیانوس با هم فرق دارند. یک پیاله می‏گوید من آب هستم، اقیانوس هم می‏گوید من آب هستم. این حالات در غیر معصوم دوام ندارد. مثلا الان یک نشاط پیدا می‏کند و برزخ را می‏بیند اما فردا حال ندارد.
یکی در تهران داشتیم که البته من ایشان را ندیده‏ام ولی شاگردانش را دیدم. خدا رحمتش کند. به مصلحت اسم نمی‏آورم. زیارت قبرش هم رفتم. یک آدم عجیبی بود. بزرگان علمان پیش ایشان می‏رفتند. حتی یک وقتی یک نفر اهل ریاضت که از طریق غیر اهل بیت (علیهم السلام) ریاضت کشیده بود و آمده بود، مزاحمش شده بود و گفته بود که من را هم زیر بال و پر بگیر. گفته بود که با تو نمی‏سازیم.
گفتم که گاهی یک مغازه و یک ویترین از یک نفر که شهر نیامده دلبری می‏کند ولی با من و شما نه. این‏ها که از طریق اهل بیت رفتند. هیچ چیزی از این‏ها دلبری نمی‏کند. این قدر خدا به این‏ها عجابت را نشان می‏دهد که چشمشان سیر می‏شود.
خلاصه، آن آقا به ایشان می‏گوید که اگر من را زیر بال و پر خوددت نگیری یک چیزی هایی نشانت می‏دهم که قبول بکنی که من هم به جائی‏رسیده‏ام. ایشان هم فرموده بودند که نشان بده! او هم یک تصرفی کرده بود و این شیخ هفت سالگی خود را دیده بود. آنچه را الان به شما می‏گویم، اگر یقینی نبود نمی‏گفتم. آن اهل ریاضت یک تصرف کرده بود و این ولی هفت سالگی خودش را دیده بود. می‏گوید دیدم هفت ساله هستم و گیوه پایم کرده و دارم می‏روم. آن آقا گفته بود: چطوری شیخ ولی باز هم از ایشان دلبری نشده بود. بله! نمی‏شود. یک صحنه دیگر نشانش داده بود که نمی‏خواهم حالا بگویم، بعد بالاخره آن شخص که ریاضت از طریق اهل بیت (علیهم السلام) کشیده بود می‏میرد و شیخ سر قبرش رفته بود؛ یک جمله وحشت باری را گفته بود. ایشان فرموده بودند، همین طور که من چهار زانو نشسته‏ام این شخص هم الان در برزخ نشسته است و هیچ جا را نمی‏بیند؛ فقط یک وردی دارد. وردش هم این است که می‏گوید: کو قیامت قیامت چیه؟. آدمی که این جا تصرف می‏کند هفت سالگی شخص را نشانش می‏دهد، اما چون ریسسمان به امام صادق (علیه السلام) وصل نبود، فایده ندارد.
خلاصه می‏خواهم بگویم آدم به این بزرگی و به عظمتی که حتی یک همنشین چیزی، از ایشان دلبری نکرد، علما پیش ایشان رفتند و از ایشان کرامت دیده می‏شد. ایشان گاهی خسته می‏شدند، شاگردها می‏گفتند آشیخ! - مثلا - فلان شیخ، چطور؟ می‏گفت: الان حالش خوب است و در برزخ است. یک وقت هم می‏گفت هیچی نمی‏فهمم. الان خسته‏ام. پس این فرق فرق اول در کثرت و قلت است. گفتیم که، علم لدنی، معصوم و غیر معصوم به اندازه پیاله و اقیانوس با هم فرق دارند. ثانیا، همان پیاله هم که به این‏ها دادند، دوام ندارد.

بگفتا حال ما برق جهان است - دمی پیدا و دیگر دم نهان است ‏

البته من متن سعدی را در اینجا نمی‏پسندم. چون سعدی مطلب را درست آورده ولی در تفسیرش اشتباه کرده است. مطلب درست است. یعنی علم مادون معصوم برق جهان است، دمی پیدا هست و دمی نهان است. اما او این را در مورد حضرت یعقوب (علیه السلام) آورده است. می‏دانید که در اولش می‏گوید:

یکی پرسید از آن گمگشته فرزند - که‏ای روشن روان پیر خردمند ‏
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی - چرا در چاه کنعانش ندیدی؟ ‏
بگفتا حال ما برق جهان است - دمی پیدا دیگر دم نهان است(53) ‏

من این را قبول ندارم چون در مورد غیر معصوم این صدق می‏کند. پس این‏ها دائمی نیست. یک چیزی نشان می‏دهند، بعد قطع می‏شود.
مولای ما امیر المؤمنین (علیه السلام) مطلبی در نهج الابلاغه دارد. حیف! ما شیعیان غافلیم. چه سرمایه هایی داریم. تمام اهل عرفان هرچه گفتند از روی این چند سطر امیر المؤمنین (علیه السلام) گفتند. حضرت (علیه السلام) تمام مراتب سلوک و وصول و قرب نوافل، همه را در یک جا گفته است. کجاست؟ آنجا که می‏فرماید: قد احیی عقله و امات نفسه(54) عقلش را زنده کرد و نفسش را می‏میراند، لازم و ملزوم است دیگر؛ یعنی نفس بمیرد عقل زنده می‏شود. عجیب است! خیلی حرف بزرگی است. قد احیی عقله و امات نفسه.