تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد27
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

حادثه کوبنده !

در این آیات که در وصف قیامت است، نخست می فرماید : آن حادثه کوبنده . . . (القارعة) .

چه حادثه کوبنده ای است ؟ ! (ما القارعة) .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 261@@@

و تو چه می دانی که حادثه کوبنده چیست ؟ (و ما ادراک ما القارعة) . قارعة از ماده قرع (بر وزن فرع) به معنی کوبیدن چیزی بر چیزی است، به گونه ای که صدای شدید از آن برخیزد تازیانه و چکش را نیز به همین مناسبت مقرعة گویند بلکه به هر حادثه مهم و سخت ((قارعة)) گفته می شود (تاء تانیث در اینجا ممکن است اشاره به تاءکید باشد) .

با تعبیراتی که در آیه دوم و سوم آمده که حتی به پیامبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) می گوید تو چه می دانی آن حادثه سخت و کوبنده چیست، روشن می شود که این حادثه کوبنده بقدری عظیم است که ابعادش به فکر هیچکس نمی رسد .

به هر حال بسیاری از مفسران گفته اند که قارعة یکی از نامهای قیامت است، ولی درست روشن نساخته اند که آیا این تعبیر اشاره به مقدمات قیامت می باشد که عالم دنیا درهم کوبیده می شود، خورشید و ماه تاریک می گردد، و دریاها برافروخته می شود، اگر چنین باشد انتخاب نام قارعة برای این حادثه دلیلش روشن است .

و یا اینکه منظور مرحله دوم، یعنی مرحله زنده شدن مردگان، و طرح نوین در عالم هستی است، و تعبیر به کوبنده به خاطر آن است که وحشت و خوف و ترس آن روز دلها را می کوبد .

آیاتی که بعد از آن آمده بعضی تناسب با حادثه تخریب جهان دارد، و بعضی متناسب با زنده شدن مردگان است، ولی رویهمرفته احتمال اول مناسب تر به نظر می رسد، هر چند در این آیات هر دو حادثه پشت سر یکدیگر ذکر شده است (مانند بسیاری دیگر از آیات قرآن که از قیامت خبر می دهد) .

سپس در توصیف آن روز عجیب می گوید : همان روزی که مردم مانند

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 262@@@

پروانه های پراکنده و حیران و سرگردان به هر سو می روند (یوم یکون الناس کالفراش المبثوث) .

((فراش)) جمع ((فراشة)) بسیاری آن را به معنی ((پروانه)) می دانند، بعضی نیز آن را به معنی ((ملخ)) تفسیر کرده اند، و ظاهرا این معنی از آیه 7 سوره قمر که مردم را در آن روز به ملخهای پراکنده تشبیه می کند گرفته شده (کانهم جراد منتشر) و گرنه معنی لغوی آن همان پروانه است .

به هر حال تشبیه به پروانه به خاطر آن است که پروانه ها معمولا خود را دیوانه وار به آتش می افکنند و می سوزانند، بدکاران نیز خود را در آتش جهنم می افکنند .

این احتمال نیز دارد که تشبیه به پروانه اشاره به حیرت و سرگردانی خاصی است که در آن روز بر همه انسانها مستولی می شود .

و اگر فراش به معنی ملخها باشد تشبیه مزبور به خاطر این است که می گویند بسیاری از پرندگان به هنگام حرکت دست جمعی در مسیر معینی پرواز می کنند، جز ملخها که در حرکت گروهی مسیر مشخصی ندارند و هر کدام به سوئی پیش می روند !

باز این سؤال در اینجا مطرح است که این حیرت و سرگردانی و پراکنده گی و وحشت و اضطراب بر اثر حوادث هولناک پایان جهان است، و یا آغاز قیامت و حشر و نشر ؟

پاسخ این سؤال از آنچه در بالا گفتیم روشن می شود .

سپس به سراغ یکی دیگر از اوصاف آنروز رفته می افزاید : و کوه ها مانند پشم رنگین حلاجی شده خواهد بود (و تکون الجبال کالعهن المنفوش) .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 263@@@

عهن (بر وزن ذهن) به معنی پشم رنگ شده است .

و منفوش از ماده نفش (بر وزن نقش) به معنی گستردن پشم است که معمولا به وسیله ابزار مخصوص حلاجی و زدن پشم انجام می گیرد .

سابقا گفته ایم که طبق آیات مختلف قرآن کوه ها در آستانه قیامت نخست به حرکت درمی آیند بعد درهم کوبیده و متلاشی می گردند و سرانجام به صورت غباری در آسمان درمی آیند که در آیه مورد بحث آن را تشبیه به پشمهای رنگین حلاجی شده کرده است، پشمهائی که همراه تندباد حرکت کنند و تنها رنگی از آنها نمایان باشد، و این آخرین مرحله متلاشی شدن کوه ها است . این تعبیر ممکن است اشاره به رنگهای مختلف کوه ها نیز باشد، چرا که کوه های روی زمین هر کدام رنگ خاصی دارند .

به هر حال این جمله گواه بر آن است که آیات فوق از مراحل نخستین قیامت یعنی مرحله ویرانی و پایان جهان سخن می گوید .

بعد به مرحله حشر و نشر و زنده شدن مردگان و تقسیم آنها به دو گروه پرداخته، می فرماید : اما کسی که ترازوهای عملش سنگین است . . . (فاما من ثقلت موازینه) .

او در یک زندگی سراسر رضایتبخش خواهد بود (فهو فی عیشة راضیة) .

و اما کسی که ترازوهایش سبک است . . . (و اما من خفت موازینه) .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 264@@@

((جایگاه و پناهگاهش دوزخ است)) (فامه هاویة) .

((و تو چه دانی هاویه و دوزخ چیست)) ؟ ! (و ما ادراک ماهیه) .**(ماهیه) در اصل (ماهی) بوده سپس (هاء سکت) به آن الحاق شده است***

آتشی است سوزان ! (نار حامیة) .

((موازین)) جمع ((میزان)) به معنی وسیله سنجش است، این واژه نخست در وزنهای مادی به کار رفته، سپس در موازین و مقیاسهای معنوی نیز استعمال شده است .

بعضی معتقدند که اعمال انسان در آن روز به صورت موجودات جسمانی و قابل وزن درمی آید، و راستی آنها را با ترازوهای سنجش اعمال می سنجند .

این احتمال نیز داده شده که خود نامه اعمال را وزن می کنند اگر اعمال صالحی در آن نوشته شده است سنگین است و گرنه سبک وزن، یا بی وزن است . ولی ظاهرا نیازی به این توجیهات نیست، میزان حتما به معنی ترازوی ظاهری که دارای کفه های مخصوص است نمی باشد، بلکه به هر گونه وسیله سنجش اطلاق می شود، چنانکه در حدیثی می خوانیم : ان امیر المؤمنین و الائمة من ذریته (علیهمالسلام) هم الموازین : امیر مؤمنان و امامان از دودمانش ترازوهای سنجشند .**(بحارالانوار) جلد 7 صفحه 251***

و در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) آمده است که وقتی از معنی میزان سؤال کردند . در پاسخ فرمود : المیزان العدل ! : ترازوی سنجش همان عدل

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 265@@@

است .**(تفسیر نورالثقلین) جلد 2 صفحه 5***

به این ترتیب وجود اولیاء الله یا قوانین عدل الهی مقیاسهائی هستند که انسانها و اعمالشان را بر آنها عرضه می کنند، و به همان اندازه که با آنها شباهت و مطابقت دارند وزنشان است !

روشن است که منظور از سبکی و سنگینی میزان به معنی سنگینی خود ترازوهای سنجش نیست، بلکه وزن چیزهائی است که با آن می سنجند . ضمنا تعبیر به موازین به صورت صیغه جمع به خاطر آن است که اولیای حق و قوانین الهی هر کدام یکی از میزانهای سنجشند، و از این گذشته تنوع صفات و اعمال آدمی ایجاب می کند که هر کدام را با میزانی بسنجند، و الگوها و ترازهای سنجش متفاوت باشد .

راغب در مفردات می گوید : میزان در قرآن مجید گاهی به صورت مفرد، و گاه به صورت جمع آمده، در صورت اول ناظر به کسی است که حساب می کند، یعنی خداوند یکتا، و در صورت دوم ناظر به حساب شوندگان است .

بعضی از مفسران نیز گفته اند که موازین جمع ((موزون)) است، یعنی عملی که آن را وزن می کنند، بنابراین سنگین و سبک بودن موازین به معنی سنگین و سبک بودن خود اعمال است، نه سبک و سنگین بودن ترازوها .**این معنی را (زمخشری) در (کشاف) و فخررازی در (تفسیر کبیر) و (ابوالفتوح رازی) در تفسیرش به عنوان یکی از دو احتمال در معنی (موازین) ذکر کرده اند***

البته نتیجه هر دو یکی است ولی از دو راه مختلف . در این زمینه شرح بیشتری در ذیل آیه 8 و 9 سوره اعراف (جلد 6 صفحه

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 266@@@

90) و همچنین ذیل آیه 105 کهف (جلد 12 صفحه 567) و ذیل آیه 102 سوره مؤمنون (جلد 14 صفحه 328) ذکر کرده ایم .

تعبیر به ((عیشة راضیة)) (زندگی خشنود) تعبیر بسیار جالب و رسائی است از زندگی پر نعمت و سراسر آرامش بهشتیان در قیامت، این زندگی آنقدر رضایت بخش است که گوئی خودش راضی است یعنی بجای اینکه ((مرضیة)) گفته شود برای تاءکید هر چه بیشتر بجای اسم مفعول، اسم فاعل به کار رفته است .**بعضی نیز (راضیة) را به معنی (ذات رضا) دانسته اند یا اینکه چیزی در تقدیر می گیرند و می گویند منظور رضایت صاحبان آنها است ولی از میان سه تفسیر تفسیری که در بالا ذکر شد از همه مناسبتر است***

و این امتیاز بزرگ مخصوص زندگی آخرت است، چرا که زندگی دنیا هر قدر مرفه و پر نعمت و تواءم با امن و امان و رضایت و خشنودی باشد باز از عوامل ناخشنودی خالی نیست، تنها زندگی آخرت است که سراسر رضایت و خشنودی و آرامش و امنیت و مایه جمعیت خاطر می باشد .

تعبیر به ((ام)) در جمله ((فامه هاویة)) به خاطر این است که ((ام)) به معنی ((مادر)) است، و می دانیم مادر پناهگاهی است برای فرزندان که در مشکلات به او پناه می برند، و نزد او می مانند، و در اینجا اشاره به این است که این گنهکاران خفیف المیزان محلی برای پناه گرفتن جز دوزخ نمی یابند، وای به حال کسی که پناهگاهش جهنم باشد !

بعضی نیز گفته اند معنی ((ام)) در اینجا ((مغز)) است، زیرا عرب به مغز سر ((ام الراءس)) می گوید، بنابر این معنی آیه چنین می شود که آنها را با سر در جهنم می افکنند، ولی این احتمال بعید به نظر می رسد زیرا در این صورت آیه

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 267@@@

بعد ((و ما ادراک ماهیه)) (تو چه می دانی آن چیست) مفهوم درستی نخواهد داشت .

((هاویة)) از ماده ((هوی)) به معنی افتادن و سقوط کردن است، و آن یکی از نامهای دوزخ می باشد، چرا که گنهکاران در آن سقوط می کنند، و نیز اشاره به عمق آتش دوزخ است .

و اگر ((ام)) را در اینجا به معنی مغز بگیریم هاویه به معنی سقوط کننده می باشد، ولی تفسیر اول صحیحتر و مناسب تر به نظر می رسد .

((حامیة)) از ماده حمی (بر وزن نفی) به معنی شدت حرارت است و ((حامیة)) در اینجا اشاره به سوزندگی فوق العاده آتش دوزخ است .

به هر حال این جمله که می فرماید : تو چه می دانی هاویه چیست ؟ هاویه آتش سوزان است تاءکیدی است بر این معنی که عذاب قیامت و آتش دوزخ فوق تصور همه انسانها است .