تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد27
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

وای بر عیبجویان و غیبت کنندگان !

این سوره با تهدیدی کوبنده آغاز می شود می فرماید : وای بر هر عیب جوی مسخره کننده ای ! (ویل لکل همزة لمزة)

آنها که با نیش زبان و حرکات، دست و چشم و ابرو در پشت سر و پیش رو، دیگران را استهزاء کرده، یا عیب جوئی و غیبت می کنند، یا آنها را هدف تیرهای طعن و تهم قرار می دهند .

((همزة)) و ((لمزة)) هر دو صیغه مبالغه است**صیغه مبالغه غیر از اوزان ششگانه معروف به وزنهای دیگر نیز می آید از جمله همین وزن است که اشباه و نظائری نیز در لغت عرب دارد مانند (ضحکه) به معنای کسی که بسیار خندان است*** اولی از ماده ((همز)) در اصل به معنی شکستن است و از آنجا که افراد عیب جو و غیبت کننده شخصیت دیگران را درهم می شکنند به آنها همزة اطلاق شده .

و ((لمزة)) از ماده ((لمز)) (بر وزن رمز) در اصل به معنی غیبت کردن و عیب جوئی نمودن است .

در اینکه آیا این دو واژه به یک معنی است، و اشاره به غیبت کنندگان و عیب جویان می کند ؟ یا در میان این دو فرقی است ؟ مفسران احتمالات زیادی داده اند، بعضی آنها را به یک معنی گرفته اند، و بنابراین ذکر این دو با هم برای تاءکید است .

ولی بعضی گفته اند ((همزه)) به معنی غیبت کننده و ((لمزه)) به معنی عیب جو است .

بعضی دیگر ((همزه)) را به معنی کسانی که با اشارت دست و سر عیب جوئی

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 310@@@

می کنند و لمزه را به معنی کسانی که با زبان این کار را انجام می دهند دانسته اند .

بعضی اولی را اشاره به عیب جوئی روبرو، و دومی را به عیب جوئی پشت سر می دانند .

بعضی اولی را به معنی عیب جوئی آشکار، و دومی را عیب جوئی پنهان و با اشاره چشم و ابرو شمرده اند .

و گاه گفته شده هر دو به معنی کسی است که مردم را با القاب زشت و زننده یاد می کند .

و بالاخره در سخنی از ابن عباس آمده است که در تفسیر این دو چنین می گفت : هم المشاؤون بالنمیمة، المفرقون بین الاحبة، الناعتون للناس بالعیب : آنها کسانی هستند که سخن چینی می کنند، و میان دوستان جدائی می افکنند، و مردم را با عیوب توصیف می کنند .**(تفسیر فخررازی) جلد 32 صفحه 92***

گویا ابن عباس این سخن را از حدیثی که از پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) نقل شده است استفاده کرده، آنجا که فرمود : الا انبئکم بشرارکم ؟ قالوا : بلی یا رسول الله (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) قال : المشاؤون بالنمیمة، المفرقون بین الاحبة، الباغون للبرآء المعایب : آیا شما را از شریرترین افراد خبر دهم ؟ گفتند : آری ای رسول خدا ! فرمود : آنها که بسیار سخن چینی می کنند، در میان دوستان جدائی می افکنند، و برای افراد پاک و بی گناه در جستجوی عیوبند .**(اصول کافی) جلد 2 باب النمیمة حدیث 1***

ولی از مجموع کلمات ارباب لغت استفاده می شود که این دو واژه به یک معنی است، و مفهوم وسیعی دارد که هر گونه عیب جوئی و غیبت و طعن و استهزاء به وسیله زبان و علائم و اشارات و سخن چینی و بدگوئی را شامل می شود .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 311@@@

به هر حال تعبیر به ((ویل)) تهدید شدیدی است نسبت به این گروه، و اصولا آیات قرآن موضع گیری سختی در برابر اینگونه افراد نموده، و تعبیراتی دارد که درباره هیچ گناهی مانند آن دیده نمی شود، مثلا بعد از آنکه منافقان کوردل را به خاطر سخریه مؤمنان به عذاب الیم تهدید می کند، می فرماید : استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعین مرة فلن یغفر الله لهم : چه برای آنها استغفار کنی و چه نکنی، حتی اگر هفتاد بار برای آنها استغفار کنی خداوند آنها را هرگز نمی بخشد (توبه 80) .

شبیه همین معنی در باره منافقانی که پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) را استهزا می کردند در سوره منافقون آیه 5 آمده است .

اصولا آبرو و حیثیت اشخاص از نظر اسلام بسیار محترم است، و هر کاری که موجب تحقیر مردم گردد گناه بزرگی است، در حدیثی از پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) آمده است : اذل الناس من اهان الناس : ذلیل ترین مردم کسی است که به مردم توهین کند ! .**(بحارالانوار) جلد 75 صفحه 142***

شرح بیشتری در این زمینه ذیل آیه 11 و 12 سوره حجرات (جلد 22 صفحه 177 تا 195) آورده ایم .

سپس به سرچشمه این عمل زشت (عیب جوئی و استهزاء) که غالبا از کبر و غرور ناشی از ثروت مایه می گیرد) پرداخته، می افزاید : همان کسی که مال را جمع آوری و شماره کرده بی آنکه حساب مشروع و نامشروع آنرا کند (الذی جمع مالا و عدده) .

آنقدر به مال و ثروت علاقه دارد که پیوسته آنها را می شمرد، و از برق درهم و دینار، و پولهای دیگر، لذت می برد و شادی می کند .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 312@@@

هر درهم و دیناری برای او بتی است، نه تنها شخصیت خویش که تمام شخصیتها را در آن خلاصه می بیند، و طبیعی است که چنین انسان گمراه و ابلهی مؤمنان فقیر را پیوسته به باد سخریه بگیرد .

((عدده)) در اصل از ماده ((عد)) به معنی شمارش است، بعضی نیز احتمال داده اند که از ((عده)) (بر وزن غده) به معنی آماده کردن این اموال و ذخیره نمودن برای مشکلات و روز مبادا است .

بعضی نیز آن را به امساک و نگهداری تفسیر نموده اند .

ولی معنی اول از همه ظاهرتر است .

به هر حال آیه ناظر به ثروت اندوزانی است که مال را نه به عنوان یک وسیله بلکه به عنوان یک هدف می نگرند، و در جمع آوری آن هیچ قید و شرطی قائل نیستند، از حلال و حرام و تجاوز بر حقوق دیگران، از طریق شرافتمندانه و یا طرق پست و رذیلانه آن را جمع آوری می کنند، و آنرا تنها نشانه عظمت و شخصیت می دانند .

آنها مال را برای رفع نیازهای زندگی نمی خواهند، و به همین دلیل هر قدر بر اموالشان افزوده شود حرصشان بیشتر می گردد، و گرنه مال در حدود معقول و از طرق مشروع نه تنها مذموم نیست، بلکه در قرآن مجید گاهی از آن به عنوان ((فضل الله)) تعبیر شده، آنجا که می فرماید : و ابتغوا من فضل الله (جمعه - 10) و در جای دیگر از آن تعبیر به خیر می کند : کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیة : بر شما مقرر شده که وقتی مرگ یکی از شما فرا رسد اگر خیری از خود به یادگار گذارده وصیت کند .

چنین مالی مسلما نه مایه طغیان است، نه وسیله تفاخر، نه بهانه استهزای دیگران، اما مالی که معبود است و هدف نهائی است، و صاحبان آن را همچون ((قارون)) دعوت به طغیان می کند ننگ است و ذلت، و مصیبت است و نکبت ،

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 313@@@

و مایه دوری از خدا و خلود در آتش دوزخ است .

و غالبا جمع آوری کمیت زیادی از این مال جز با آلودگیهای فراوان ممکن نمی شود .

لذا در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا (علیهماالسلام) می خوانیم : که فرمود : لا یجتمع المال الا بخمس خصال : بخل شدید، و امل طویل، و حرص غالب، و قطیعة رحم، و ایثار الدنیا علی الاخرة : مال جز با پنج خصلت در یک جا جمع نمی شود : بخل شدید، آرزوهای دور و دراز، حرص غالب، قطع رحم، و مقدم داشتن دنیا بر آخرت .**(نورالثقلین) جلد 5 صفحه 668 حدیث 7***

زیرا کسانی که سخاوتمندند و گرفتار آرزوهای دور و دراز نیستند مراقب حلال و حرامند، به ارحام خود کمک می کنند، و غالبا اموال نزد آنها جمع نمی شود، هر چند درآمدشان زیاد باشد .

در آیه بعد می افزاید : این انسان زراندوز و مال پرست گمان می کند اموالش سبب جاودانگی او است (یحسب ان ماله اخلده) .**(ماله) ممکن است اضافه (مال) به ضمیر غالب باشد یا ترکیب از (ما) موصوله و صله آن جمله (اخلده) که فعل ماضی است معنی مضارع دارد و یا به معنی موجبات خلود است***

جالب اینکه ((اخلد)) در اینجا به صورت فعل ماضی آمده، یعنی او گمان می کند اموالش او را به صورت یک موجود جاودانه در آورده است، نه مرگ می تواند به سراغ او آید، نه بیماریها و حوادث جهان مشکلی برای او ایجاد می کند، چرا که مشکل گشا در نظرش تنها مال و ثروت است و این مشکل گشا

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 314@@@

را در دست دارد .

چه پندار غلط و خیال خامی ؟ اموالی که آنقدر در اختیار قارون بود که کلید گنجهایش را چندین مرد زورمند به زحمت برمی داشت، ولی به هنگام حمله عذاب الهی نتوانستند مرگ او را ساعتی به تاءخیر اندازند، و خداوند او و گنجهایش را در یک لحظه با یک زمین لرزه مختصر در زمین فرو برد : فخسفنا به و بداره الارض (قصص - 81) .

اموالی که نمونه کاملش در دست فراعنه مصر بود، ولی به مصداق کم ترکوا من جنات و عیون و زروع و مقام کریم و نعمة کانوا فیها فاکهین : چه بسیار باغها و چشمه ها از خود به جای گذاشتند و زراعتها و قصرهای جالب و گرانقیمت و نعمتهای فراوان دیگر که در آن متنعم بودند (دخان - 25 تا 27) ولی همه اینها به آسانی در عرض ساعتی به دیگران رسید : کذلک و اورثناها قوما آخرین (دخان - 28) .

و لذا در قیامت که پرده ها کنار می رود آنها به اشتباه بزرگشان پی می برند و فریادشان بلند می شود : ما اغنی عنی مالیه هلک عنی سلطانیه : مال و ثروتم هرگز مرا بی نیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت (حاقه - 28 و 29) . اصولا انسان از فنا و نیستی متنفر است، و طرفدار خلود و جاودانگی است، و همین علاقه درونی به ما در مباحث معاد کمک می کند که بدانیم انسان برای جاودانگی آفریده شده است، و الا غریزه عشق به جاودانگی در او نبود .

ولی این انسان مغرور و خودخواه و دنیاپرست گاه جاودانگی خود را در اموری می بیند که درست مایه فنا و نیستی او است، فی المثل مال و مقام را که غالبا دشمنان بقای او هستند وسیله جاودانگی می شمرد .

از این بیان روشن شد که پندار جاودانگی به وسیله مال دلیلی برای جمع مال، و جمع مال نیز عاملی برای استهزاء و سخریه دیگران در نظر این کوردلان

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 315@@@

محسوب می شود .

قرآن در پاسخ این گروه می فرماید : چنان نیست که او می پندارد (کلا) .

بلکه به زودی با کمال ذلت و حقارت در آتشی خرد کننده پرتاب می شود ! (لینبذن فی الحطمة) .

بعد ((حطمة)) را چنین تفسیر می کند : و تو چه می دانی حطمه چیست ؟ ! (و ما ادراک ما الحطمة) .

آتش برافروخته الهی است (نار الله الموقدة) .

آتشی که از دلها سرمی زند و نخستین جرقه هایش در قلوب ظاهر می شود ! (التی تطلع علی الافئدة) .

((لینبذن)) از ماده ((نبذ)) (بر وزن سبز) به گفته راغب در ((مفردات)) در اصل به معنی دور انداختن چیزی به خاطر حقارت و بی ارزشی آن است .

یعنی خداوند، این مغروران خودخواه خود برتربین را در آن روز به صورت موجوداتی ذلیل و بی ارزش در آتش دوزخ پرتاب می کند، تا نتیجه کبر و غرور خود را ببینند .

((حطمه)) صیغه مبالغه از ماده حطم به معنی درهم شکستن چیزی است، و این نشان می دهد که آتش سوزان دوزخ به شدت اعضای آنها را درهم می شکند، ولی از بعضی از روایات استفاده می شود که ((حطمه)) نام تمام جهنم

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 316@@@

نیست بلکه نام بخش فوق العاده سوزانی از آن است .**(نورالثقلین) جلد 3 صفحه 17 و 19 حدیث 60 و 64***

فهم این معنی که آتش به جای سوزاندن، اعضا را درهم بشکند شاید در گذشته مشکل بود، ولی امروز که مساءله شدت تاءثیر امواج انفجار بر همه ما واضح شده که چگونه ممکن است امواج ناشی از یک انفجار مهیب نه تنها انسانها بلکه میله های محکم آهن و ستونهای عظیم ساختمانها را درهم بشکند مطلب عجیبی نیست .

تعبیر به ((نارالله)) (آتش الهی) دلیل بر عظمت آن است و تعبیر به ((موقدة)) دلیل بر فروزان بودن همیشگی آن است .

عجیب اینکه این آتش بر خلاف تمام آتشهای دنیا که نخست پوست را می سوزاند و سپس به داخل نفوذ می کند، اول بر دلها شراره می زند، و درون را می سوزاند، نخست قلب را، و بعد مغز و استخوان را، و سپس به خارج سرایت می کند .

این چه آتشی است که اولین جرقه هایش بر دل آدمی ظاهر می شود ؟ این چه آتشی است که درون را قبل از برون می سوزاند ؟ همه چیز قیامت عجیب است و با این جهان تفاوت بسیار دارد، حتی درگیری آتش سوزانش ! . چرا چنین نباشد ؟ در حالی که قلبهای آنها کانون کفر و کبر و غرور بود و مرکز حب دنیا و ثروت و مال .

چرا آتش قهر و غضب الهی قبل از هر چیز بر قلوب آنها مسلط نشود در حالی که آنها دل مؤمنان را در این دنیا با سخریه ها و عیب جوئی و غیبت و تحقیر سوزاندند، عدالت الهی ایجاب می کند که آنها کیفری همانند اعمالشان را ببینند .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 317@@@

در آخرین آیات این سوره می فرماید : این آتش سوزان بر آنها به صورت دربسته است ! (انها علیهم مؤصدة) .

((مؤصده)) از ماده ((ایصاد)) به معنی بستن در و محکم کردن آن است، و لذا به اطاقکهائی که در درون کوه ها . برای جمع اموال بوجود می آورند ((وصید)) می گفتند .

در حقیقت همانگونه که آنها اموال خود را در گاوصندوقها و مخازن در بسته نگاه می داشتند خداوند هم آنها را در عذاب در بسته دوزخ که راه خلاص و نجاتی از آن نیست زندانی می کند ! .

و سرانجام می گوید :

((آنها در ستونهای کشیده و طولانی قرار خواهند داشت)) (فی عمد ممددة) ((عمد)) جمع ((عمود)) به معنی ستون یا هر شی ء طولانی مانند قطعات چوب و آهن است، و ((ممددة)) به معنی کشیده و طویل است .

جمعی از مفسران این تعبیر را اشاره به میخهای عظیم آهنین دانسته اند که درهای جهنم محکم با آنها بسته می شود، به گونهای که راه خروج مطلقا از آن وجود ندارد، و بنابر این تاءکیدی است بر آیه قبل که می گوید درهای جهنم را بر آنها می بندند و از هر طرف محصورند .

بعضی نیز آن را اشاره به نوعی از وسائل عذاب و مجازات دانسته اند، شبیه چیزی که در میان ما به ((کند و زنجیر)) معروف است، و آن قطعه چوب یا آهن سنگینی است که دو فرورفتگی در آن به اندازه مچ پاها وجود دارد، پا را در آن می نهادند، و با میل های روی آن را گرفته و قفل می کردند، به طوری که شخص قدرت بر حرکت نداشت، و این جزای شکنجه های آنها نسبت به مردم بی گناه در این دنیا است .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 318@@@

بعضی نیز تفسیر سومی به کمک اکتشافات اخیر برای آن ذکر کرده اند، و آن این که شعله های سوزان جهنم به صورت ستونهای کشیده و طولانی بر آنها مسلط می شود آنها می گویند در اکتشافات اخیر ثابت شده که اشعه مخصوص ایکس (رونتگن) بر خلاف اشعه های دیگر که به صورت مخروطی پخش می شود به صورت استوانه ای درست همچون ستون منتشر می گردد، و عجیب اینکه این اشعه در تمام وجود انسان نفوذ می کند، و حتی بر قلب مسلط می شود، و به همین دلیل برای عکسبرداری از اعضای داخلی از آن استفاده می کنند، معلوم می شود اشعه ای از آتش سوزان جهنم برمی خیزد که بی شباهت به اشعه فوق نیست .**(طنطاوی) ذیل آیات مورد بحث***

ولی از میان این تفاسیر مناسب تر همان تفسیر اول است (البته بنا بر بعضی از این تفاسیر جمله فی ((عمد ممددة)) بیان حالت دوزخ و در بعضی دیگر بیان حال دوزخیان است