تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد27
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

سوگند به جهادگران بیدار !

گفتیم این سوره با سوگندهای بیدارگری آغاز شد، نخست می فرماید : به اسبان دونده ای که نفس زنان (به سوی میدان جهاد) پیش رفتند سوگند (و العادیات ضبحا) .**در اینجا قاعدتا باید گفته شود (والعادیات عدوا) ولی از آنجا که لازمه عدو (دویدن) نفس زدن می باشد به جای آن (ضبحا) گفته شده بعضی نیز گفته اند آیه جمله محذوفی دارد و در تقدیر چنین است و العادیات یضبحن ضبحا***

یا به شتران حاجیان که از سرزمین عرفات به مشعر الحرام و از مشعر نفس زنان به سوی منی حرکت می کنند سوگند .

((عادیات)) جمع عادیة از ماده عدو (بر وزن صبر) در اصل به معنی گذشتن و جدا شدن است، خواه قلبا بوده باشد که آن را عداوت گویند و یا در حرکت خارجی که آن را عدو (دویدن) می خوانند، و گاه در معاملات است که آن را عدوان می نامند، و در اینجا منظور همان دویدن با سرعت است .

ضبح (بر وزن مدح) به معنی صدای نفسهای تند و سریع اسب است که هنگام دویدن از او به گوش می رسد .

همانگونه که در بالا اشاره کردیم در تفسیر این آیه دو نظر وجود دارد :

نخست اینکه منظور سوگند به اسبهائی است که با سرعت به سوی میدان جهاد پیش می روند، و از آنجا که جهاد امر مقدسی است این حیوانات نیز در این مسیر مقدس آنچنان ارزش پیدا می کنند که شایسته است سوگند به آنها یاد شود .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 242@@@

تفسیر دیگر سوگند به شترانی است که در فریضه بزرگ حج در میان مواقف و اماکن مقدس به سرعت حرکت می کنند، و به همین دلیل دارای قداستی هستند شایسته سوگند .

در حدیثی آمده است که ابن عباس می گوید : در حجر اسماعیل در کنار خانه کعبه بودم، مردی آمد در باره آیه ((والعادیات ضبحا)) از من سؤال کرد، من گفتم : منظور اسبانی است که در راه جهاد حمله می کنند، و شبانگاه به محل استراحت باز می گردند، و سربازانی که آتش روشن می کنند و برای خود غذا درست می کنند .

آن مرد از من دور شد و به سراغ علی بن ابیطالب (علیه السلام) رفت در حالی که در کنار زمزم بود و از همین آیه از آن حضرت سؤال کرد .

فرمود : آیا از کسی قبل از من این آیه را پرسیده ای عرض کرد آری، از ابن عباس پرسیده ام او گفت منظور اسبانی است که در راه جهاد حمله می کنند، فرمود : برو و او را صدا کن نزد من بیاید .

هنگامی که خدمت حضرت علی (علیه السلام) آمدم فرمود : چرا مردم را به چیزی که نمی دانی فتوا می دهی ؟ اولین غزوه در اسلام بدر بود و با ما جز دو اسب نبود : اسبی از زبیر و اسبی از مقداد چگونه عادیات به معنی اسبان است ؟ ! نه، مقصود شترانی است که از عرفات به مشعر و از مشعر به منی می روند .

ابن عباس می گوید این را که شنیدم از نظر خود بازگشتم و نظر امیر مؤمنان علی (علیه السلام) را پذیرفتم .**(مجمع الیبان) جلد 10 صفحه 529 این روایات را (قرطبی) نیز در تفسیرش آورده است جلد 10 صفحه 7245***

این احتمال نیز وجود دارد که ((عادیات)) دارای معنی وسیعی است که

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 243@@@

هم اسبان مجاهدان را شامل می شود، و هم شتران حاجیان را، و منظور از روایت فوق این است که نباید معنی آن را محدود به اسبان کرد چرا که این معنی همه جا صادق نیست، مصداق واضحترش شتران حجاج است . این تفسیر از جهاتی مناسب تر به نظر می رسد . سپس می افزاید : سوگند به آنها که جرقه های آتش افروختند (فالموریات قدحا) .

اسبان مجاهدانی که چنان با سرعت به سوی میدان نبرد حرکت می کنند که از اثر برخورد سم آنها به سنگهای بیابان جرقه ها می پرد، یا شترانی که به سرعت به مواقف حج می دوند و سنگها و ریگها از زیر پای آنها پریده و بر اثر برخورد به سنگهائی دیگر تولید جرقه می کند .

یا طوائف و گروه هائی که در مواقف حج برای تهیه غذا آتش می افروزند، یا کنایه از کسانی است که آتش جنگ و جهاد را برمی افروزند و یا زبانهائی که با بیان کوبنده خود آتش به دل دشمن می زنند، و یا منظور کسانی است که به گفته بعضی از مفسران در انجام حاجات مردم تلاش می کنند و مقصود خود را پیش می برند همانگونه که آتش از سنگ آتشزنه بیرون می آید ولی این احتمالات بسیار بعید به نظر می رسد و ظاهر آیه همان دو تفسیر نخست است .

((موریات)) جمع ((موریه)) از ماده ((ایراء)) به معنی آتش افروختن و قدح به معنی زدن سنگ یا چوب و یا آهن و چخماق به یکدیگر برای تولید جرقه است .

سپس در سومین سوگند می فرماید : ((قسم به آنها که با دمیدن صبح

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 244@@@

بر دشمن حمله کردند)) (فالمغیرات صبحا) .

رسم عرب - چنانکه طبرسی در ((مجمع البیان)) می گوید - بر این بوده که شبانگاه نزدیک منطقه دشمن رفته و کمین می کردند تا صبحگاهان حمله کنند .

در شاءن نزول این آیات (یا یکی از مصداقهای روشن آن) خواندیم که لشگریان اسلام به فرماندهی علی (علیه السلام) از تاریکی شب استفاده کرده و به سوی میدان نبرد پیش رفته اند و در نزدیکی قبیله دشمن کمین کرده، صبحگاهان همچون صاعقه بر آنها یورش بردند، و پیش از آنکه دشمن بتواند عکس العملی از خود نشان دهد قدرت آنها را درهم شکستند .

و اگر سوگندها را اشاره به شتران حاجیان بدانیم منظور از این آیه هجوم قافله های شتران در صبحگاهان عید از مشعر به منی است .

((مغیرات)) جمع ((مغیرة)) از ماده ((اغارة)) به معنی هجوم و حمله به دشمن است، و از آنجا که گاهی این هجوم و حمله به منظور گرفتن اموال صورت می گیرد، گاه این واژه به معنی معمول در فارسی، یعنی غارت کردن و گرفتن اموال دیگران به کار می رود .

بعضی گفته اند در ماده این لغت، هجوم و حمله با اسب نهفته شده است، ولی موارد استعمال آن به خوبی نشان می دهد که اگر در آغاز، این قید وجود داشته، تدریجا حذف گردیده است .

و اینکه بعضی احتمال داده اند، منظور از ((مغیرات)) در اینجا قبائل و طوائف مهاجم است که به سوی میدان نبرد، و یا با عجله به سوی منی حرکت می کنند، بعید به نظر می رسد، چرا که آیه ((والعادیات ضبحا)) مسلما توصیفی برای اسبها یا شتران بود، نه صاحبان آنها، این آیه نیز ادامه همان است .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 245@@@

سپس به یکی دیگر از ویژگیهای این مجاهدان و مرکبهای آنها اشاره کرده می افزاید : ((آنچنان بر دشمن هجوم سریع می برند که به سبب آن گرد و غبار را به هر سو پخش کردند)) (فاثرن به نقعا) .**ضمیر در (به) به (عدو) (دویدن) که از جمله (والعادیات ضبحا) استفاده می شود برمیگردد بنابراین باء در آن به معنی (سببیت) است یعنی به سبب این دویدن گرد و غبار فضا را پر می کند بعضی نیز احتمال داده اند که به زمان یا مکانی برگردد که این تاخت و تاز در آن انجام می شود بنابراین (باء) به معنی ظرفیت است ولی صحیح همان معنی اول می باشد***

یا اینکه بر اثر هجوم شتران حاجیان از مشعر الحرام به سوی منی، گرد و غبار از هر سو پراکنده می شود .

((اثرن)) از ماده ((اثاره)) به معنی پراکندن غبار یا دود است، و گاه به معنی هیجان آوردن نیز به کار رفته است، همچنین گاه به معنی پخش شدن امواج صوت در فضا آمده .

((نقع)) (بر وزن نفع) به معنی غبار است، و اصل این ماده به معنی فرو رفتن آب یا فرو رفتن در آب است و از آنجا که فرو رفتن در غبار نیز شباهت با آن دارد، این کلمه، بر آن اطلاق شده، ((نقیع)) به آب راکد گفته می شود

و در آخرین ویژگی از ویژگیهای آنها می فرماید : آنها در همان بامداد در میان دشمن ظاهر شدند (فوسطن به جمعا) .**درباره مرجع ضمیر (به) و معنی باء در اینجا مطلب همان است که در آیه سابق گفته شد***

چنان هجوم آنها غافلگیرانه و برق آسا بود که در چند لحظه صفوف

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 246@@@

دشمن را از هم شکافته و به قلب آنها هجوم بردند، و جمعیت آنها را از هم متلاشی کردند، و این نتیجه همان سرعت عمل و بیداری و آمادگی و شهامت و شجاعت است .

و یا اشاره به ورود حاجیان از ((مشعر)) به قلب منی است .

بعضی نیز گفته اند : منظور، قرار دادن دشمن در حلقه محاصره است، ولی این تفسیر، در صورتی صحیح است که جمله ((فوسطن)) با تشدید سین خوانده شود در حالی که قرائت مشهور چنین نیست، بنابراین صحیح همان معنی اول است .

رویهمرفته در یک جمعبندی نهائی به اینجا می رسیم که سوگند به اسبهائی یاد شده که نخست با سرعت، نفس زنان به سوی میدان جهاد پیش می روند، و سپس سرعت آنها بیشتر می شود، آنچنان که از ضربات سم آنها بر سنگها جرقه هائی برمی خیزد و تاریکی شب را می شکافد، و در مرحله بعد که به نزدیکی منطقه دشمن می رسند، آنها را غافلگیر ساخته، و هنگام روشن شدن هوا بر آنها هجوم می برند، آنچنان هجومی - که گرد و غبار را در فضا پراکنده می کند و سرانجام به قلب جمعیت دشمن وارد شده، صفوف آنها را از هم متلاشی می کنند .

سوگند به این اسبهای پر قدرت !

سوگند به این سواران شجاع !

سوگند به نفسهای مرکبهای مجاهدان !

سوگند به آن جرقه های آتشین که از سم آنها برمی خیزد !

سوگند به آن هجوم غافلگیرانه شان !

سوگند به آن ذرات گرد و غباری که در فضا پخش می کنند ! .

و سرانجام سوگند به ورودشان در قلب صفوف دشمن و متلاشی کردن آنها

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 247@@@

و پیروزی درخشانشان !

گر چه تمام آنچه گفته شده در معنی این سوگندها نیامده، ولی در دلالت ضمنی کلام همه اینها جمع است .

و از اینجا روشن می شود که جهاد آنچنان عظمتی دارد که حتی نفسهای اسبهای مجاهدین شایسته سوگند است، و همچنین جرقه های ناشی از برخورد سمشان به سنگها، و همچنین گرد و غباری که در فضا پخش می کنند، آری گرد و غبار صحنه جهاد هم پر ارزش و با عظمت است .

بعضی گفته اند منظور از این سوگندها احتمالا نفوسی است که می توانند کمالات خود را به دیگران منتقل سازند، و جرقه های دانش را با افکار خود ظاهر کنند، و بر هوا و هوس هجوم برند . و شوق الهی را در خود و دیگران پراکنده کنند، و سرانجام در قلب ساکنان علیین جای گیرند .**تفسیر بیضاوی صفحه 465***

ولی پیدا است که اینها را نمی توان به عنوان تفسیر آیات فوق پذیرفت، بلکه اینها تشبیهاتی است که به تناسب تفسیر آیه به ذهن می رسد .

بعد از این سوگندهای عظیم به پاسخ قسم، یعنی چیزی که سوگندها به خاطر آن یاد شده است پرداخته، می فرماید : مسلما انسان نسبت به نعمتهای پروردگارش ناسپاس و بخیل است (ان الانسان لربه لکنود) .

همان انسان تربیت نایافته، همان انسانی که انوار معارف الهی و تعلیمات انبیا بر قلبش نتافته، و بالاخره همان انسانی که خود را تسلیم غرائز و شهوات سرکش نموده است او مسلما ناسپاس و بخیل است .

((کنود)) به زمینی می گویند که چیزی از آن نمی روید، و به انسان

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 248@@@

ناسپاس و بخیل نیز اطلاق می شود .

مفسران برای کنود معانی زیادی گفته اند، ابوالفتوح رازی حدود پانزده معنی در این زمینه نقل کرده است، ولی غالبا شاخ و برگ همان معنی اصلی است که در بالا آورده ایم از جمله اینکه :

1 - کنود کسی است که مصائبش را با آب و تاب می شمرد، ولی نعمتها را فراموش می کند .

2 - کنود کسی است که نعمتهای خدا را تنها می خورد، و از دیگران منع می کند، چنانکه در حدیثی از پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) می خوانیم : ((اتدرون من الکنود)) ((می دانید کنود کیست)) ؟ ! عرض کرد خدا و رسولش آگاه تر است .

فرمود : الکنود الذی یاکل وحده، و یمنع رفده، و یضرب عبده : کنود کسی است که تنها غذا می خورد، و از عطا و بخشش به دیگران خودداری می کند، و بنده زیردستش را می زند .**(مجمع البیان) جلد 10 صفحه 530***

3 - کنود کسی است که در مشکلات و مصائب با دوستان خود همدردی نمی کند .

4 - کسی که خیرش بسیار کم است .

5 - کسی که وقتی نعمتی به او برسد از دیگران دریغ می دارد و اگر گرفتار مشکلی گردد ناشکیبائی و جزع می کند .

6 - کسی که نعمتهای الهی را در معصیت صرف می کند .

7 - کسی که نعمت خدا را انکار می کند . ولی همانگونه که گفتیم همه این معانی مصداقها و شاخ و برگهای همان ناسپاسی و بخل است .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 249@@@

تعبیر به ((انسان)) در اینگونه موارد به معنی انسانهای شرور هواپرست سرکش و طغیانگر است، و بعضی آن را به انسان کافر تفسیر کرده اند، و گرنه مسلما هر انسانی چنین نیست، بسیارند کسانی که سپاسگزاری و عطا و بخشش با روحشان عجین شده، و از کفران و بخل بیزارند، همچنین انسانهائی که در پرتو ایمان به خدا از وادی خودخواهی و خودپرستی گام بیرون نهاده، و در آسمان معرفت اسماء و صفات پروردگار و تخلق به اخلاق الهی به پرواز درآمده اند .

سپس می افزاید : خود او نیز بر این معنی گواه است (و انه علی ذلک لشهید) .

چرا که انسان نسبت به نفس خویش بصیرت دارد، و اگر صفات درونی خود را از هر کس بتواند پنهان کند از خدا و وجدان خویش نمی تواند مخفی دارد، خواه به این حقیقت اعتراف کند یا نه !

بعضی نیز گفته اند ضمیر در ((انه)) به خدا برمی گردد، یعنی خداوند گواه وجود صفت کنود در انسان است .

ولی با توجه به آیات قبل و بعد که ضمائر مشابه آن در این آیات به انسان برمی گردد این احتمال بسیار بعید به نظر می رسد، هر چند بسیاری از مفسران این تفسیر را ترجیح داده اند .

این احتمال نیز داده شده که منظور شهادت انسان بر گناهان و عیوب خود در قیامت است، چنانکه از بسیاری از آیات قرآن استفاده می شود .

این تفسیر نیز در اینجا هیچ دلیلی ندارد، زیرا آیه مفهوم گسترده ای دارد که شهادت و گواهی او را بر کفران و بخل خویش در این دنیا نیز شامل می شود .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 250@@@

درست است که گاهی انسان از شناخت خویش عاجز می گردد، و به اصطلاح وجدان خود را فریب می دهد، و تسویل و تزیین شیطانی صفات مذمومش را در نظرش زیبا جلوه گر می سازد، ولی در خصوص مورد کفران و بخل مطلب آنقدر واضح است که نمی تواند بر آن پرده پوشی کند و وجدان خود را بفریبد .

باز در آیه می افزاید : او علاقه شدیدی به مال و مادیات دارد (و انه لحب الخیر لشدید) .**(لام) در (لحب الخیر) ممکن است (لام تعدیه) باشد و یالام علت بنابر اول تفسیرش همان است که در بالا آمد و بنابر دوم مفهوم آیه چنین می شود انسان به علت حب مال بخیل است ولی مسلما تفسیر اول مناسبتر است***

و همین علاقه شدید و افراطی او به مال و ثروت سبب بخل و ناسپاسی و کفران او می شود .

البته ((خیر)) معنی وسیعی دارد که هر گونه نیکی را شامل می شود، و مسلما علاقه به بسیاری از نیکیها همچون علم و دانش و تقوی و بهشت و سعادت مطلب مذمومی نیست که قرآن با تعبیر فوق از آن نکوهش کند، و لذا مفسران آن را در اینجا به معنی ((مال)) تفسیر کرده اند که هم قرینه مقام و آیه گذشته گواه بر آن است، و هم بعضی آیات دیگر قرآن، مانند آیه 180 سوره بقره که می فرماید : کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیة للوالدین و الاقربین : بر شما مقرر شده است که اگر کسی از شما مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان وصیت کند .

مسلما اطلاق خیر بر ((مال)) به خاطر آن است که در حد ذات خود چیز خوبی است، و می تواند وسیله انواع خیرات گردد، ولی انسان ناسپاس و بخیل

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 251@@@

آن را از هدف اصلیش بازداشته، و در مسیر خودخواهی و خودکامگی به کار می گیرد .

سپس به صورت یک استفهام انکاری تواءم با تهدید می فرماید : آیا این انسان ناسپاس و بخیل و دنیاپرست نمی داند هنگامی که تمام آنچه در قبرهاست زنده می شوند . . . ؟ (ا فلا یعلم اذا بعثر ما فی القبور) .

و هنگامی که آنچه در درون سینه ها از کفر و ایمان و اخلاص و ریا کبر و غرور و تواضع نیات خیر و سوء است آشکار می گردد : (و حصل ما فی الصدور) .

((در آن روز پروردگارشان از آنها و اعمال و نیاتشان آگاه است)) و بر طبق آن به آنها کیفر می دهد (ان ربهم بهم یؤمئذ لخبیر) .

بعثر از ماده بعثرة (بر وزن منقبة) در اصل به معنی زیر و رو کردن و بیرون آوردن و استخراج نمودن است، و از آنجا که به هنگام احیای مردگان، قبرها زیر و رو می شود، و آنچه در درون آنها است ظاهر می گردد، این تعبیر در آیات فوق در مورد رستاخیز به کار رفته است .

تعبیر به ((ما فی القبور)) (با توجه به اینکه ((ما)) معمولا برای غیر ذوی العقول می آید) یا به خاطر آن است که نظر به حالتی دارد که هنوز مردگان خاکند، و یا به خاطر ابهامی است که بر آنها حاکم است که معلوم نیست چه اشخاصی هستند ؟

تعبیر به ((قبور)) (قبرها) منافاتی با این ندارد که گروهی از مردم اصولا قبر ندارند، فی المثل در دریا غرق می شوند، یا قبرشان بعد از مدتی از میان

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 252@@@

می رود و خاکهایشان متفرق می شود، زیرا نظر به غالب مردم است که دارای قبر هستند، بعلاوه قبر در اینجا می تواند معنی وسیعی داشته باشد یعنی محلی که خاکهای انسانها در آنجا قرار دارد، هر چند به صورت قبر معمولی نباشد .

((حصل)) از ماده ((تحصیل)) در اصل به معنی بیرون آوردن مغز از پوست است، همچنین به تصفیه معادن، و خارج کردن طلا و امثال آن از سنگ معدن اطلاق می شود، سپس در معنی وسیعی یعنی مطلق استخراج و مجزا ساختن به کار رفته است، و در آیه مورد بحث منظور جداسازی خیر و شری است که در دلها نهفته شده، اعم از ایمان و کفر، یا صفات حسنه و رذیله، و یا نیات خوب و بد که در آن روز آنها از یکدیگر جدا و ظاهر و آشکار می شود، و هر کس بر طبق آن به پاداش کیفر خود می رسد .

همانگونه که در آیه 9 سوره طارق آمده است : یوم تبلی السرائر : در آن روز که اسرار درون آشکار گردد .

تعبیر به یومئذ و تکیه بر این معنی که خداوند در آن روز از اعمال و اسرار مکنون دلهای آنها با خبر است، با اینکه میدانیم خدا همیشه از این مسائل آگاه می باشد، به خاطر آن است که آن روز، روز جزا است، و آنها را بر اعمال و عقائدشان جزا می دهد .

به گفته بعضی از مفسران این تعبیر مانند آن است که کسی در مقام تهدید به دیگری می گوید ساعرف لک اءمرک به زودی عملت را به تو معرفی خواهم کرد در حالی که هم امروز نیز چنین معرفی موجود است، منظور آن است که نتیجه آن را به تو خواهم داد .

آری خداوند همیشه و در همه حال از اسرار درون و برون به طور کامل آگاه است، ولی اثر این آگاهی در قیامت و به هنگام پاداش و کیفر ظاهرتر و آشکارتر می گردد، و این هشداری است به همه انسانها که اگر به راستی به آن

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 253@@@

ایمان داشته باشند سد نیرومندی در میان آنان و گناهان ایجاد می کند، اعم از گناهان آشکار و پنهان، و گناهان برون و درون، و اثر تربیتی این اعتقاد بر کسی پنهان نیست .

نکته ها :