همانگونه كه اصل وجود روح را جداى از بدن با دلایلى مىتوان اثبات كرد، اعمال منحصر به روح را نیز مىتوان اثبات كرد. وقتى كه مىگوئیم روح، موجودى غیر مادى است اعتراف به این حقیقت است كه واقعیت روح را نشناختهایم و به آسانى قابل شناختن نیست و به همین دلیل آثار او نیز غیر مادى است و بهترین راه شناختن ویژگیها و آثار روح، تجربه درونى افراد است.
ما موجودات مادى را با خواصى مىشناسیم كه روشنترین آنها امتداد است. وجودى را مادى مىگوئیم كه امتداد؛ یعنى: طول، عرض و ضخامت داشته باشد. وجودى كه حداقل از یك طرف امتداد داشته باشد، وجودى مادى است. اگر چیزى به هیچ وجه امتداد نداشته باشد، وجود مادى ندارد. لازمه وجود مادى، امتداد داشتن و قابل تجزیه بودن است. اگر چیزى بُعد و امتداد داشت قابل تجزیه خواهد بود. از نظر فلسفى، این تجزیه تا بىنهایت امتداد پیدا مىكند؛ یعنى امتداد هر قدر كوچك باشد، تجزیهاش تا بىنهایت ادامه پیدا مىكند و هیچگاه با تجزیه كردن به صفر نمىرسد.
بر عكس مادّه، خاصیت روح عدم امتداد است؛ یعنى براى روح، نصفه و نیمهاى نمىتوان فرض كرد. اگر لحظاتى در درون خود سیر كنیم و بتوانیم در خودمان تمركز پیدا كنیم به راحتى درك مىكنیم، وجودى كه فكر مىكند و درك مىكند نمىتوان آن را نصف و نیمه كرد؛ و به تعبیر دیگر «من» را نمىشود به دو نیم كرد. من، یك «من» و بسیط است. كسى كه «من» است و درك مىكند نمىتواند نیمه داشته باشد. دو نیمه درك یا دو نیمه شخصیت وجود ندارد. «من» هستى و هویتى است كه خودش را درك مىكند و فرض وجود و عدم دارد، ولى فرض تجزیه ندارد و این خاصیت، متعلق به موجود غیر مادى است. مشخصترین تفاوت و مرز بین وجود مادى و غیر مادى همین است كه موجود مادى امتداد دارد
( صفحه 73 )
و قابل تجزیه است، ولى موجود غیر مادى بدون امتداد و غیر قابل تجزیه است. حال با این مقدمه، اثبات ویژگیهاى روح سادهتر مىشود.