سومین ویژگى نظام ارزشى اسلام این است كه قابل تبیین و استدلال است. نظریه
( صفحه 146 )
پردازان بسیارى از مكاتب اخلاقى، تصریح مىكنند كه مجموعه ارزشى آنها از پشتوانه فلسفى برخوردار نیست، بلكه بالاتر، آنها معتقدند كه ارزش، نه تنها از پشتوانه فلسفى برخوردار نیست كه نمىتواند برخوردار باشد و اساساً ارزش را در برابر تعقل قرار مىدهند. وادى ارزشها را عواطف و احساسات انسان مىدانند كه مقولهاى جداى از استدلال و تعقّل است. ارزشها در برابر واقعیتها قرار دارند و بین ارزش و واقعیت، پیوندى نیست.
امروزه یكى از مسائل جنجال برانگیز و زنده در محافل علمىِ فلسفه اخلاق، این موضوع است كه آیا ارزشها با واقعیات ارتباطى دارند یا نه. اهمیت این بحث بدین جهت است كه تبیین عقلانى ارزشها، فقط زمانى ممكن است كه بتوان رابطه بین ارزشها و واقعیتها را كشف كرد، زیرا عقل فقط واقعیتها را درك مىكند. اگر ارزشها صرفاً تابع قرار داد باشند، هیچ رابطه منطقى با هم ندارند و هیچ دلیل عقلى هم نمىتواند آنها را ثابت كند. تمایل فرد یا فرضاً مجموعه افراد یك جامعه را كه نمىتوان با دلیل عقلى توجیه كرد، مثلا نمىتوان گفت كه به چه دلیل انسان «گُل» را دوست دارد. دوستى، میل، علاقه و عشق قابل تبیین عقلانى نیستند، تنها زمانى مىتوان بر موضوعى استدلال عقلى آورد كه آن موضوع بر یك سلسله روابط علّى و معلولى مبتنى باشد، اگر بین دو پدیده رابطه علّى و معلولى نباشد، نمىتوان بین آنها رابطهاى منطقى و عقلى برقرار كرد.
در نظام ارزشى اسلام، محور ارزشها افعال اختیارى انسان است. افعال اختیارى انسان واسطهاى بین نیازها و تمایلات فطرى انسان و اهداف و غایات مورد نظر اوست. در درون انسان نیازها و انگیزههایى وجود دارد كه بهطور فطرى او را به جانبى متمایل مىكند، بر مىانگیزاند، سوق مىدهد و تحریك مىكند. براى رسیدن به آن اهداف باید رفتارى را انجام دهد، رفتار آدمى واسطه بین نیازها و اهداف اوست و بین این دو (رفتار و اهداف) رابطهاى منطقى وجود دارد.
( صفحه 147 )
هر رفتارى موجبات رسیدن به هر هدفى را فراهم نمىكند، بلكه باید بین این دو منطقاً ارتباط باشد، پس مىتوان این رابطه را چنین ترسیم كرد:
نیاز --> رفتار --> هدف.
باید دید براى رسیدن به هدف، چه رفتار خاصى مورد نیاز است. بنابراین، رابطه بین رفتار و اهداف انسان بر اساس قانون علیت، قابل تبیین است؛ یعنى: عقل انسان مىگوید، اگر بخواهى به فلان هدف برسى باید فلان كار را انجام دهى، اگر چنین رابطهاى بین رفتار و اهداف نباشد، اهداف قابل تبیین عقلانى نخواهند بود و تنها بر اساس میل، علاقه و رغبت مردم تعیین مىشوند.
پس، از آنجا كه اسلام به وجود نیازهاى فطرى در انسان قائل است و از طرف دیگر براى رسیدن انسان به آن هدفها، افعال اخلاقى را واسطه مىداند، مىتوان رابطه عقلانى بین اهداف و افعال را كشف كرد، از این جهت نظام ارزشى اسلام قابل تبیین عقلانى و فلسفى است. اگر چه نمىتوان این ویژگى را به نظام ارزشى اسلام منحصر كرد، اما به عنوان یكى از ویژگیهاى بارز آن محسوب مىشود.