تربیت
Tarbiat.Org

پیش‌نیازهای مدیریت اسلامی
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

نفى تفكر فرعونى

سر منشأ ادعاى نابجاى ربوبیت سلاطین و جبابره از همین نقطه است. ادعاى
‌( صفحه 221 )
ربوبیت فرعونى ناشى از سرمستى او از نعمتهاى خداست. او در مقام استدلال بر الوهیت خود مى‌گوید: «... و هذه الانهار تجرى من تحتى»(35) از زیر پاى من نهرها جارى است. منم كه این همه نعمت دارم، پس من خداى شمایم! و این تنها فرعون نبود كه چنین ادعائى مى‌كرد. به گفته یكى از بزرگان، ادعاى خدایى در دل همه انسانها هست، منتها جرأت ابراز آن را ندارند. در دل تمام انسانها (مگر نوادر) تفكر فرعونى نهفته است. اصل بدبختى ما همین است. تنها راه علاج این بیمارى، عاقلانه اندیشیدن و دست برداشتن از این ادعاى دروغین است. رداى كبریائى فقط از آن خداست، كسانى كه به دروغ آن را غصب كرده‌اند باید به صاحبش برگردانند. بزرگى و بزرگى‌فروشى در شأن انسان نیست. اگر این ردا را به صاحب آن برگرداندیم، متواضع، فروتن، خاكى و بنده خدا خواهیم شد. تا زمانى كه آدمى در دل، خود را خدا یا خدایى كوچك مى‌پندارد، در مقابل هیچ كس به واقع، فروتنى و در برابر خدا هم سجده نمى‌كند.

رسیدن به حقیقت توحید با «عمل»، نه علم
اینكه مى‌گوئیم روح ارزشهاى اسلامى «توحید» است، مبنى بر همین بینش برهانى و وجدانى است. رسیدن به آن مرتبه، تنها با گفتن و فكر كردن حاصل نمى‌شود. «اعتقاد» ممكن است با استدلال و بحث و جدل حاصل شود، اما باور دل و تجلى آن حقیقت در روح آدمى به «عمل» نیاز دارد. ساختار روح انسان این گونه است، اگر كسى در مورد انسان غیر از این فكر كند، انسان را نشناخته است. كم نیستند كسانى كه قضیه‌اى فلسفى به گونه‌اى مستدل براى آنها ثابت شده است، اما در مقام عمل بر خلاف اعتقاد خود عمل مى‌كنند. بین گفتار و عمل آنها سازگارى
‌( صفحه 222 )
وجود ندارد. چرا؟ زیرا قلب باور نكرده است. ذهن نتیجه برهان را پذیرفته، اما دل نپذیرفته است. دل تنها وقتى مى‌پذیرد كه بیابد و «یافتن» باید از راه عمل حاصل شود. تا زمانى كه رفتار انسان با اعتقاد او مخالف باشد به ایمان، معرفت و یقینى نخواهد رسید، حتى بسیارى از مواقع اگر آنچه را كه با برهان پذیرفته در عمل با آن مخالفت كند، همان امر پذیرفته شده نظرى را نیز انكار خواهد كرد. مداومت بر عملى كه خلاف اعتقاد انسان است، موجب سست شدن پایه‌هاى اعتقادى اوست. این از عجایب روح آدمى است كه گاهى براى اثبات مطلبى استدلال مى‌كند، برهان اقامه مى‌كند و كتاب مى‌نویسد، اما چیزى نمى‌گذرد كه تمامى حرفهاى خود را پس مى‌گیرد. براى اینكه مثلا، نام و شهرتى كسب كرده باشد و مطلب تازه‌اى گفته باشد، سخنانى را بر خلاف گفته‌هاى خدا و پیامبر مطرح مى‌كند، بجاى اینكه با استدلال گفته‌هاى قبلى خود را باطل كند، در یك كلام مى‌گوید «آن زمان چنان فكر مى‌كردم، ولى حالا چنین فكر مى‌كنم». قرآن مجید در مورد چنین انسانهایى مى‌فرماید: «ثمَّ كان عاقبة الذین اساؤا السوءى اَن كذّبوا بِایات الله»(36) در اثر اعمال بدى كه بعضى از انسانها انجام مى‌دهند، كارشان به جایى مى‌رسد آنچه را كه قبلا پذیرفته بودند، انكار و آیات الهى را تكذیب مى‌كنند.
به هر حال، این حقیقت انكار ناپذیراست كه روح آدمى تنها در برابر دلیل تسلیم نیست خواسته‌ها و گرایشهاى آدمى نیز در رفتار او نقش به‌سزائى دارند، حتى گاهى حق بر آدمى آشكار مى‌شود، اما عملا آن را انكار مى‌كند شبیه شخصى كه در مباحثه‌اى مغلوب مى‌شود و تشخیص مى‌دهد كه حق با طرف مقابل است، اما به دلیل بعضى از خواسته‌ها و گرایشهاى نفسانى، حاضر به پذیرفتن واقعیت نیست. در ابتدا مى‌خواهد از این طریق سخن حق را بفهمد ولى
‌( صفحه 223 )
در ضمن بحث كه مطلب بر او آشكار مى‌شود و مى‌داند اشتباه كرده، با هزار زحمت تلاش مى‌كند كه حرف خود را به كرسى بنشاند و سخن خود را حق جلوه دهد، این مرتبه ضعیف از شخصیت فردى است كه: «اتخذ الهه هواه» وقتى كه «هوى» «اله» شد، شخص در صدد است كه هواى خود را پاى‌مال نكند و به تعبیرى غرور خود را نشكند، زیرا مى‌پندارد كه اعتراف به اشتباه، خُرد شدن شخصیت است. حال همین جریان را در مقیاسى گسترده‌تر در نظر بگیرید! غلبه هواى نفس موجب مى‌شود كه فلان رئیس هم در مذاكره حرف همتاى خود را نپذیرد، ولو آنكه حق با او باشد.
اولین گام در اصلاح و شاید راحت‌ترین آن ، اعتراف به اشتباه است، اما اگر آدمى قادر نبود در امر ساده‌اى از این قبیل هم خودش را اصلاح كند، احتمال اصلاح او در سایر امور كمتر است. اگر كسى در یك مذاكره علمى از اعتراف به اشتباه عاجز باشد، چگونه مى‌تواند در موقعیتها و پستهاى مهم از شرّ این رذیله خلاص شود؟ انسانى كه بدون داشتن هیچ پست و مسئولیتى خطاهاى خود را نمى‌پذیرد، چگونه توقع دارد كه فلان قدرتمند مستكبر خطاى خود را قبول كند؟

تلاش در جهت اصلاح بینش!
دلیل اینكه اولین توصیه در نظام ارزشى اسلام خضوع، و خشوع و عبودیت خداست، این است كه نوعاً انسانها در مورد خود یك سلسله بینش‌هاى غلط، عوضى و ناصحیح دارند. خود را مالك و مستقل دانستن با طى مراحل كمال، متناقض است. انسانى كه سراسر وجودش را نیاز فرا گرفته و اصل وجودش را از دیگرى گرفته و لحظه به لحظه به افاضات او محتاج است، با چه رویى ادعاى مالكیت و استقلال مى‌كند؟!
‌( صفحه 224 )
كسى كه توانایى دفع مرضى از خود را ندارد و كوچك‌ترین اختلال در قلب یا مغز، او را از پاى در مى‌آورد و قدرت دفع غم و اندوه و خیالى را از خود ندارد چگونه «من» «من» مى‌گوید؟!! براى شروع اصلاح اخلاقى باید ادعاهاى دروغین را كنار گذاشت به اشتباهات خود اعتراف كرد و تسلیم حق، واقعیت و خدا شد.
اگر پرده‌هاى ظلمت كنار رود، نور معرفت و شهود تجلى مى‌كند. تمامى حجابها از ناحیه اعمال انسانهاست، اگر "خود" از میان برخاست و حجاب منیّت پاره شد، چهره محبوب ظاهر مى‌شود. آنگاه حقیقت را مى‌یابد و به كمال و ارزش مى‌رسد.