تربیت
Tarbiat.Org

پیش‌نیازهای مدیریت اسلامی
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

ارتباط روح و بدن در قرآن

قرآن مجید تصریح مى‌كند كه ارتباط روح با بدن دو مرحله دارد و ممكن است در مرحله‌اى ارتباط روح با بدن قطع شود در حالى كه این ارتباط در مرحله‌اى دیگر همچنان باقى است. این مسأله، علاوه بر اینكه به شیوه‌هاى تجربى قابل اثبات است، فى‌نفسه نیز قابل توجه است. از نصوص قرآن به‌طور خیلى روشن استفاده مى‌كنیم كه: ارتباط روح با بدن داراى دو مرتبه ضعیف و قوى است. قرآن مى‌فرماید:
«اَللَّهُ یَتَوَفَّى الأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِى لَمْ تَمُتْ فىِ مَنَامِهَا فَیُمْسِكُ الَّتِى قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الأُخْرَى إِلَى أَجَل مُّسَمًّى» (زمر/ 42.)
مى‌فرماید: «خداوند روح انسان را هم در هنگام خواب و هم در هنگام مرگ مى‌گیرد. كسى كه هنگام مرگش فرا رسیده است وقتى كه روحش گرفته شود، دیگر
‌( صفحه 68 )
بر نمى‌گردد، اما كسى كه هنوز اجلش فرا نرسیده است با اینكه روحش در خواب گرفته مى‌شود دوباره رها مى‌شود.» همان‌گونه كه ملاحظه مى‌كنید:
اولا قرآن مجید از مرگ به (توفّى) تعبیر كرده است. توفّى یعنى دریافت كردن، پس گرفتن. «توفّى» از كلمه «وَفَىَ» مى‌آید. كسى كه طلبكار است وقتى طلبش را پس گرفت، مى‌گویند توفى كرده است. «توفّى» یعنى: استیفا كردن؛ یعنى جانى را كه خدا به بنده داده است از او پس مى‌گیرد و این گرفتن جان دو مرحله دارد: 1. مرحله ضعیف «در هنگام خوابیدن» 2. مرحله قوى «در هنگام مرگ».
هنگام خواب توفّى ضعیفى حاصل مى‌شود. آنگاه شخصى كه زمان مرگش فرا رسیده است روح او را نگه مى‌دارند و كسى را كه هنوز هنگام مرگش فرا نرسیده است رها مى‌كنند. «ارسال» به معناى فرستادن است، روحى كه گرفته شده است دوباره رها مى‌شود تا به بدن برگردد. پس روح آدمى، هم در حال مرگ و هم در حال خواب «توفى» مى‌شود. فرق میان دو مرحله این است: كسى كه مرگ برایش مقدر شده است، روح او را بعد از خوابیدن نگه مى‌دارند و اجازه بیدار شدن به او نمى‌دهند و به دیگر سخن توفّى او كامل مى‌شود. براى این مورد نمونه‌هاى فراوانى را مى‌توان یافت. بسیار اتفاق افتاده است كه افرادى در حال خواب از دنیا رفته‌اند. یكى از نمونه‌هاى مشهورى را كه بزرگان نقل مى‌كنند، رحلت مرحوم حاج شیخ محمد حسین كمپانى «رضوان‌الله علیه» در حال خواب است. توفى در حال خواب یعنى اینكه مرتبه ضعیفى از قطع رابطه روح و بدن در حال خواب اتفاق مى‌افتد. با اینكه ارگانهاى بدن مشغول فعالیت هستند و سایر اعضا به حالت فعال یا نیمه فعالند، ولى روح از بدن گرفته مى‌شود.
در هر صورت بسیار جاى تأمل است! روحى كه در هنگام خواب از بدن جدا مى‌شود، چگونه روحى است و آثار آن روح چیست و زمانى كه روح گرفته مى‌شود چه علائمى دارد، زیرا در هنگام خواب هم تغییر چندانى در فرد ایجاد نمى‌شود
‌( صفحه 69 )
فقط قواى ادراكى و حسى او ضعیف مى‌شود؛ یعنى، دركهاى حسى نیز به‌طور كلى در حال خواب از بین نمى‌روند، به این دلیل كه اگر شخصى را كه در حال خواب است صدا بزنید از خواب بیدار مى‌شود، اگر صدا را نمى‌شنید بیدار نمى‌شد.

آیا فرد خوابیده، اول صدا را مى‌شنود و بعد بیدار مى‌شود یا بر عكس؟
سؤال دیگرى كه در همین رابطه مطرح مى‌شود این است: آیا وقتى كه انسان خوابیده را صدا مى‌كنید، اول صدا را مى‌شنود بعد بیدار مى‌شود یا اینكه اول بیدار مى‌شود بعد صدا را مى‌شنود؟ منشأ شبهه اینجاست كه اگر او در حال خواب است، پس چگونه مى‌شنود؟ و اگر مى‌شنود پس چطور خواب است، چون در حال خواب كسى نمى‌تواند صدا را بشنود. شاید پاسخ این باشد كه او در حال خواب هم صدا را مى‌شنود، منتها به صورت خیلى ضعیف و توجه روح در حال خواب به بدن خیلى كم است و وقتى كه صدایى قوى یا صداى كسى كه روح نسبت به آن حساس است به گوش برسد، در آن صورت بیدار مى‌شود و این هم یكى از رازهاى عجیب روح است كه نسبت به صداهاى خاصى زودتر پاسخ مى‌دهد این موضوع را روان‌شناسان هم آزمایش كرده‌اند، در محیطى كه چند بچه با مادرانشان خوابیده‌اند، وقتى صداى گریه بچه‌اى بلند مى‌شود، مادر همان بچه! از خواب بیدار مى‌شود با اینكه صدا به گوش همه به‌طور یكسان مى‌رسد، اما حساسیت مادر نسبت به صداى فرزند خود به مراتب بیشتر است. بعضى مادران گاهى با صداهاى بلند دیگران هم بیدار نمى‌شوند، اما همین كه صداى فرزندشان بلند مى‌شود از خواب بیدار مى‌شوند.
البته مسائل فرعى دیگرى نیز در همین زمینه وجود دارد، از جمله این است كه: آیا بعد از مرگ هیچ رابطه‌اى بین روح و بدن وجود دارد یا خیر، شواهدى موجود است كه بعضى افراد تا سالها بعد از مرگ، بدنشان سالم مى‌ماند و این سلامت بدن
‌( صفحه 70 )
بعد از مرگ را مى‌توان نشانى از ارتباط روح و بدن در بعضى افراد دانست. بزرگانى بوده‌اند كه وقتى به‌طور اتفاقى قبر آنها شكافته شده، بدن آنها سالم یافت شده است كه به عنوان نمونه مى‌توان از بدن شریف مرحوم محمدباقرمجلسى(رحمه الله) نام برد. توجیه فلسفى مطلب این است كه ارتباط روح با بدن به كلى قطع نشده است و روح توانایى دارد كه علیه عوامل طبیعى كه موجب فساد و تلاشى بدن مى‌شود مقاومت كند؛ مثل كسانى كه بر اثر تقویت روح بر عوامل طبیعى غالب مى‌شوند. كسانى كه روحى قوى دارند حتى بدنشان را نیز مى‌توانند از فساد و تلاشى حفظ كنند. البته این مسئله فراتر از تجربه علمى است و شیوه‌هاى علمى، ناقص‌تر از آن است كه بتواند به چنین معارفى دست یابد، اما نمى‌توان آنها را انكار كرد.
به هر حال از آیات قرآنى استفاده مى‌شود كه رابطه بین روح و بدن در دو زمان قطع مى‌شود: 1. در حال خواب 2. در حال مرگ، و مورد سومى را هم مى‌توان ذكر كرد و آن: قطع ارتباط روح و بدن به صورت اختیارى است كه در آیات و روایات ظاهراً شاهدى بر اثبات یا انكار آن یافت نشده است و از حدّ مسائل علمى هم بالاتر است، ولى در امكان وقوع آن شكى نیست زیرا نمونه‌هاى آن از افراد مطمئنى شنیده شده است.
مسئله دیگرى كه به دنبال ارتباط روح و بدن مطرح مى‌شود این است كه: چه كارها و عمل‌كردهایى ناشى از روح و كدامین فعالیتها ناشى از جسم آدمى است؟ مردم به‌طور معمول هر اثرى را كه در بدن ظاهر مى‌شود به انسانیت انسان نسبت مى‌دهند؛ مثلا مى‌گویند «انسان» رشد مى‌كند، «انسان» راه مى‌رود، «انسان» تغذیه مى‌كند، تولید مثل مى‌كند، احساس مى‌كند، اراده و تصمیم‌گیرى و ... دارد، اما آیا واقعاً تمامى این افعال مربوط به انسانیت انسان است؟ یا اینكه بعضى از اینها به انسانیت انسان ارتباطى ندارد و فقط به بُعد جسمى او مربوط است؟
در ابتدا به نظر مى‌رسد كه اگر رابطه روح و بدن قطع شود، هیچ‌یك از این امور
‌( صفحه 71 )
اتفاق نمى‌افتد. پس، از این جهت آنها را به روح انسان نسبت مى‌دهند، زیرا شرط تحقق این پدیده‌ها را تعلق روح به بدن مى‌دانند، یعنى اینكه اصل تعلق باید موجود باشد و لو اینكه مرتبه‌اى از آن، در حال خواب قطع شده باشد.
ولى حقیقت این است كه بسیارى از افعال، مربوط به انسانیت انسان نیست. به عنوان نمونه، فعالیتهاى زیستى بدن، به انسانیت انسان بر نمى‌گردد، زیرا در حال مرگ هم ممكن است ادامه پیدا كند. شخصى را كه مرده است و سیستم عصبى و قلب او از كار افتاده و هیچ نوع فعالیت حیاتى در آن دیده نمى‌شود، اگر مثلا بعد از ده روز دیگر مشاهده كنید، مى‌بینید كه ناخنها وموهاى صورتش بلندتر شده یا اینكه اگر صورتش را تراشیده بود دوباره ریش در آورده است، رشد موها و ناخنها و تغذیه سلولها تا وقتى كه مواد غذایى در خون وجود دارد و سلولها بتوانند از آن استفاده كنند ادامه پیدا مى‌كند.
پس معلوم مى‌شود اینها مربوط به انسانیت انسان نیست. فعالیت جسم بى‌جان را نمى‌توان به انسانیت او نسبت داد. امروزه قلب انسانى را كه مثلا ضربه مغزى شده و به تازگى در گذشته است، براى مدتى به همان صورت فعال و در حال حركت نگه مى‌دارند، پس این فعالیتها ناشى از قواى نباتى است.
اعمال زیست شناختى بدن را در اصطلاح فلسفى، فعالیتهاى نباتى مى‌گویند؛ یعنى نیروهایى كه در گیاه و حیوان هم وجود دارد و از انسانیت انسان سرچشمه نمى‌گیرد. البته ممكن است تحقق یا ادامه فعالیتهاى جسمى، به تعلق روح به بدن بستگى داشته باشد، اما در واقع این كمكى است كه روح به بدن مى‌كند و این فعالیتها اساساً كار روح نیست.
در مقابل، افعالى هم وجود دارند كه مى‌توان گفت فقط به روح مربوط است و با بدن ارتباطى ندارد؛ همانند ویژگیهایى كه تعلق آنها به روح با تجربه‌هاى درونى و با شیوه‌هاى مختلف دیگر، قابل اثبات است.
‌( صفحه 72 )