تربیت
Tarbiat.Org

پیش‌نیازهای مدیریت اسلامی
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

پرسش و پاسخ

1. آیا مقصود از «غضب الهى» همان رضایت نداشتن اوست؟
پاسخ: باید حل این مسأله را در مقدمه‌اى كه عرض شد، جستجو كنیم. خشم و خشنودى در انسان حالاتى انفعالى‌اند. همان‌گونه كه خشنودى حالتى روانى و عارضى است خشم و غضب هم حالتى روانى است كه بر انسان عارض مى‌شود و آثارى از قبیل: سرخى صورت، ضربان شدید قلب و... به دنبال آن مى‌آید.
خشم و رضایت با این ویژگیها در مورد خدا معنا ندارد، بلكه همان‌گونه كه بیان شد، بعد از تجرید و تلطیف و حذف جهات مادى و نواقص، مى‌توان آنها را به خدا نسبت داد. یكى از اعتقادات اساسى شیعه، آن‌گونه كه ائمه اطهار، سلام‌الله علیهم اجمعین، به ما تعلیم داده‌اند این است كه: صفات خدا عین ذات اوست «و كمال توحیده الاخلاص له و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه».(31)
این‌گونه نیست كه علم، محبت و قدرت خدا از ذات او جدا باشند. خداى متعال موجودى بسیط، در عین حال مشتمل بر تمامى كمالات است. اگر رضایت، محبت، علم، قدرت و سایر صفات او را تلطیف كنیم، ریشه آنها را در ذات او مى‌یابیم.
‌( صفحه 210 )
منشأ پیدایش حالت «غضب» در انسان، احساس نقص، ضرر و كمبود است. وقتى كه آدمى احساس مى‌كند كه نفعى را از دست داده، متضرر شده، به او توهین شده، یا عزتش از بین رفته است، غضب مى‌كند، ولى این وضعیت اصلا در مورد خدا صادق نیست، زیرا او چیزى را از دست نمى‌دهد و متضرر نمى‌شود كه غضب كند. برگشت جهت عدمى و فقدان به مخلوقات است. وقتى كه موجودى كمال خودش را از دست مى‌دهد مورد غضب خدا قرار مى‌گیرد. «غضب» از صفات ذاتى خدا محسوب نمى‌شود؛ اعتقاد به ذاتى‌بودن صفت «غضب» به این معناست كه خداى سبحان، نعوذبالله، به دلیل فقدانى كه در ذاتش ایجاد شده، همیشه ناراحت است. غضب خدا فقط به این دلیل است كه مخلوقى كمالى را از دست مى‌دهد. منشأ غضب خدا فقدان كمال در مخلوقات است. نداشتن «كمال» به اصطلاح فلاسفه، عدمِ مَلَكه است؛ یعنى فاقد آن ویژگى است كه باید داشته باشد. وقتى كه مى‌گوییم فلانى كور است، درست است كه ظاهر این لفظ گویاى حالتى وجودى در انسان است، اما كورى به معناى نداشتن چشم است، تعبیر ما به صورت تعبیرى وجودى است، ولى معناى آن عدمى یعنى «بینانبودن» است. وقتى كه مى‌گوییم: منشأ غضب فقدان كمال است، منشأ غضب را امرى عدمى دانسته‌ایم، در مورد غضب خدا هم نتیجه همین مى‌شود منشأ غضب خدا، نبود كمال در مخلوقات و در نهایت عدم تعلق محبت خدا به آنان است، ولى در جایى كه باید «كمال» باشد، اما نیست، یك سلسله آثار وجودى بر آن مترتب مى‌شود، لذا بر این دسته افراد عذاب نازل مى‌كند و آنها را تنبیه مى‌نماید. پس «غضب» به لحاظ آثار وجودى كه بر آن مترتب مى‌شود، امرى وجودى است، اما حقیقت آن «عدم رضایت و حب» است و چون حب و رضایت از صفات ذات الهى است و تمامى وجود او كمال و محبت است، پس خشم و غضب جزو ذات او نیست. متعلق آنها نقص و عدم كمال است كه خود منشأ آثار خاصى است. پس اگر گفته مى‌شود كه «غضب» به معناى
‌( صفحه 211 )
عدم محبت است، به این لحاظ است كه مربوط به عدم كمالى است كه در مخلوقات پیدا مى‌شود. همان‌گونه كه معناى صفات سلبى این نیست كه صفتى خارج از ذات براى او اثبات مى‌كنیم، معناى غضب‌كردن الهى هم این است كه نسبت به شیئى كه كمال خود را از دست داده، رضایت و محبت ندارد و تمامى اینها حاكى از وحدت و كمال ذات اوست.

2. محبت و عشق ورزیدن از نظر اسلام چگونه است و آیا عشق مجازى مى‌تواند پلى براى رسیدن به حقیقت باشد؟
پاسخ: كمال مطلوب در فرهنگ اسلامى، انحصار محبتها به خداى متعال است؛ همان‌گونه كه امید و ترس باید منحصر در خداى متعال باشد، محبت هم باید منحصراً به او تعلق بگیرد، ولى انسانهایى كه چنین وضعیتى داشته باشند، بسیار كمیابند، فقط اولیاى كامل خدا به این مرحله مى‌رسند. به هر حال، اسلام انسان را به این سمت سوق مى‌دهد، اما فعالیت و طى این مسیر به همت افراد بستگى دارد. او باید به سویى حركت كند كه دلش را از هر محبتى جز محبت خدا پاك كند.
آدمى در دوران طفولیت، جز به لذّات كودكانه نمى‌اندیشد. از دوران بلوغ تا پیرى بیشترین اهمیت را به لذت جنسى مى‌دهد و دوران پیرى هم به فكر جاه و مقام است. همه انسانها، غیر از معصومین (سلام‌الله علیهم اجمعین) و اولیاى كامل خدا، كم و بیش به این آلودگیها مبتلایند و این شیوه زندگى، ارزشمند، مرضىّ و مطلوب خدا نیست.
آدمى در مقام تربیت، باید از قدمهاى اولیه شروع كند و به تدریج مراحل بالا را كسب كند. براى اینكه بچه‌اى را به نماز خواندن وادار كنید، در ابتدا باید از تشویق و جایزه و ... شروع كنید، درست است نمازى كه براى تشویق و جایزه خوانده شود، نماز حقیقى نیست بلكه نوعى شرك است اما براى شروع كار، خوب است و
‌( صفحه 212 )
براى تربیت بچه راهى غیر از این نیست، اما همین بچه وقتى كه به سن نوجوانى رسید باید شیوه تربیتى او را عوض كرد؛ مثلا پدر و مادر او را هدایت كنند كه چگونه براى خود دوست پیدا كند، دوستى كه از طریق او به مساجد یا مراكز مذهبى راه پیدا كند. پیدا كردن دوست خوب براى فرزند در دوران نوجوانى یكى از راه‌هاى بسیار مؤثر تربیتى است، زیرا در این دوره نقش تربیتى پدر و مادر كم مى‌شود و نوجوان ارزشهاى گروه هم‌سن را بر ارزشهاى والدین ترجیح مى‌دهد. شاید هیچ عامل تربیتى به اندازه دوست خوب، مؤثر نباشد و همین دوستان دوران نوجوانى مى‌توانند بهترین یا بدترین الگو براى دوران جوانى باشند. اگر در این مرحله، جوان به شخصى علاقه شدید پیدا كند، او را به عنوان نمونه رفتارى خویش انتخاب مى‌كند و به همین صورت، از محبت نیز مى‌توان به عنوان عامل تربیتى استفاده كرد و بدین وسیله مى‌توان كسانى را كه در مراحل پایین كمال قرار دارند، به مراحل بالاى كمال هدایت كرد؛ مثلا از محبتى كه جوان یا نوجوان به دوستش پیدا كرده یا اینكه دوست عزیزى را از دست داده، مى‌توان با شیوه‌اى ظریف، او را به محبت خدا هدایت كرد و به او فهماند كه تنها دوست وفادار و همیشگى خداى متعال است، پس تنها به او دل ببند! محبت خود را منحصر به خدا كن! تا زمانى كه چنین زمینه‌اى در او فراهم نشود، این واقعیت را نمى‌توان به او القا كرد، اما وقتى كه دوستى را از دست داد و به فراقى مبتلا شد، تلقین این حقیقت به او آسان‌تر است یا مثلا وقتى كه از دوستش احسانى مى‌بیند یا هدیه‌اى دریافت مى‌كند باید به او گفت: این هدیه در مقابل آن همه نعمتى كه خدا به تو داده بسیار ناچیز است، حال آیا محبت خدا اولى است كه تمام هستى‌ات از اوست یا محبت فلان دوست؟ از محبتهاى كوچك‌تر مى‌توان او را به محبت بالاتر متوجه كرد. پس عشق و محبت مجازى را مى‌توان پلى براى رسیدن به محبت واقعى قرار داد، اما این شیوه آفاتى هم دارد كه ممكن است در اثر سوء تربیت، متربّى همان را عشق حقیقى بپندارد و این وظیفه مربّى است كه از این كار جلوگیرى كند.

‌( صفحه 213 )