این طرز معرفت همان بینش توحیدی است و دارای مراتب و درجات مختلفی خواهد بود:
افراد عادی که در مراتبی از معرفت هستند، کم و بیش میتوانند بعض مراتب این حقیقت را درک کنند؛ ولی، مراتب کامل این معرفت برای اولیای خدا حاصل میشود که به مقام توحید صفاتی میرسند و مشاهده میکنند که سرچشمه همه قدرتها قدرت لایزال الهی است و دیگر قدرتها مظاهری از قدرت او هستند.
در توضیح سخن فوق باید بگوییم: معرفت به این حقیقت که همه قدرتها در نهایت از آن خدا و ملک حقیقی اوست در همه انسانها یکسان نیست؛ بلکه، سطوح مختلفی دارد به اصطلاح دارای عرض عریضی میباشد: آنچه برای افراد عادی و متوسط میسور است درک و تصدیق این حقیقت است که انسان این قدرت را نداشته و خداوند آن را به وی عطا فرموده است. دیروز نمیتوانست از زمین برخیزد و امروز میتواند و ممکن است یک بیماری مجددا او را با همه نیرویی که دارد زمین گیر سازد. همچنین، قبلا فلان قدرت علمی و یا موقعیت اجتماعی را نداشت و امروز آن را به دست آورده و این هم ممکن است که بعد با عروض فراموشی و غفلت و یا در یک تغییر و تحول اجتماعی، آن را از دست بدهد. اینگونه تغییر و تحولها و به دست آوردنها و از دست دادنها، همگی گویای این حقیقتاند که قدرتهای نامبرده و نظایر آنها هیچ یک ذاتی است و غیر قابل انفکاک از او نیستند؛ بلکه، عرضی، قابل انفکاک و قابل انتقالند.
با دیدن اینگونه تحولات، فرد معمولی و متوسط هم حقایق نامبرده را میفهمد و درک خواهد کرد که انسان مجموعهای از ناتوانیها و نداریها است و قدرت یا هر چیز دیگری را خدا به انسان میدهد و این صورت سادهای از معرفت انسان به خود و خدای خویش است؛ ولی، انسان به تدریج در مسیر تکامل روحی و معنوی علاوه بر این مرحله دانستن که آن را علم الیقین گویند قادر است به مرحله عین الیقین و سپس به مرحله حق الیقین برسد و این حقیقت را عینا مشاهده کند و شهودا دریابد و این چیزی فوق پذیرش ذهنی و قبول عقلی خواهد بود.