تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد دوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

زمینه‏های جهت دهی قدرت‏

اکنون این سؤال مطرح می‏شود که آیا تحصیل قدرت از هر طریقی و برای هر مقصد و هدفی، درست است؟ این سؤال خود به خود گویای این حقیقت است که به کارهای اختیاری انسان مربوط می‏شود: آن کارهای اختیاری که به نحوی باقدرت مربوط می‏شود خواه منشأ قدرت باشد و خواه ناشی از آن و در هر حال گزینش و انتخاب انسان در آن نقش دارد.
از سوی دیگر، گزینش، انتخاب و انجام کار اختیاری، حتی اگر برای کسب قدرت باشد، به نوبه خود پیوسته توأم با علم و قدرت خواهد بود؛ چرا که، این، سنت و قانون هر فعل اختیاری است که بدون علم و قدرت قابل انجام نیست.
تحصیل قدرت از کانال کارهای اختیاری، ناگزیر باید به کمک علم و شناخت انجام گیرد و اگر درک درستی در این رابطه داشته باشیم، به کمک آن می‏توان در کسب قدرت و به کارگیری آن جهت صحیح را رعایت نمود تا کارهایی که در این مسیر انجام می‏شوند از نظر اخلاقی ارزشمند باشند.
شناختها و معارفی که در این مرحله مفید است و انسان را در تعیین جهت صحیح کسب قدرت و تشخیص آن قادر می‏سازد چند نوع خواهد بود که آنها را یادآوری می‏کنیم:
نخست آن که معرفت او نسبت به انواع مختلف و کم و کیف و عمق قدرت در حدی باشد که به هر مرحله‏ای از قدرت دست یافت، آن را نقطه نهایی قدرت خودش تلقی نکند و بر این گمان باطل نباشد که قدرت به دست آمده او همه قدرتی است که انسان، استعداد و ظریفت تحصیل آن را دارد. انسان قدرتهای زیاد، تنوع و پیچیده‏ای را می‏تواند به کف آورد و در این مسیر عقربه وجودی انسان و گرایشات فطری وی نامحدود را نشان می‏دهد و هیچ حد و مرزی را نمی‏شناسد و همین رمز تلاشها و فعالیتهای پی‏گیر وی برای کسب قدرتهای گوناگون است. حال اگر در اثر انحراف و از فطرت و برخلاف مقتضای آن به یک قدرت محدود که تدریجا برایش حاصل شده دلخراش و راضی شد، طبیعی است که از تلاش و فعالیت دست بر می‏دارد. انسان در اثر نادانی و نقص معرفت، وقتی چیزی را به دست آورد واجد آن می‏شود آنچنان ذوق زده شده و به آن دل می‏بندد که در همان حد متوقف خواهد شد.
و چنانکه گفتیم مثل نخستین روزهایی که کودک می‏تواند روی پای خود بایستد کودک به همین حد ناچیز از قدرتی که پیدا کرده است، به خاطر نداشتن درک از مراحل بالاتر، خیلی مغرور می‏شود و دلش می‏خواهد این کار را تکرار کند. کسانی در سالهای پنجاه یا شصت سالگی به همین خود کودکانه مبتلا هستند، با کسب یک قدرت ناچیز مغرور می‏شوند و به آن، دل می‏بندند و تمام توجه آنها به آن قدرتی است که پیدا کرده‏اند.
فی المثل، کسی که فرمانده لشکر می‏شود وقتی فرمان حرکت می‏دهد هزاران نفر به حرکت در می‏آیند و وقتی فرمان توقف می‏دهد می‏ایستند و این امر برای کسی که زمینه‏های معرفتی و اخلاقی مناسب این قدرت را برای خود فراهم نکرده باشد، خود به خود غرور آور خواهد بود و بیش از اندازه به این وضعیت دل خوش می‏دارد که هزاران نفر تحت فرمان دارد که همگی تابع او هستند و او لازم نیست که تابع آنها باشد و هنگام که همه حواس و توجهش متمرکز آن قدرتی و حرکت باز می‏ماند و از دستیابی به آنها محروم خواهد شد؛ و خطرناکتر آن که در نهایت، این حالت و دلبستگی به قدرت، در او منشا صفات رذیله بسیار و به دنبال آنها اعمال ناشایسته فراوانی خواهد شد که برای خود وی و دیگران زیانبار و خسارت آور خواهد بود.
بنابراین، نتیجه می‏گیریم، که بر انسان لازم است همواره به نقص‏ها و نیازهایش بیشتر توجه داشته باشد تا به آنچه که دارد؛ زیرا، توجه انسان به چیزهایی که دارد منشا حرکت تکاملی او نمی‏شود؛ بلکه، یک نوع دلبستگی، سکون و رکود ایجاد خواهد کرد و او را در همین مرحله پایبند و متوقف می‏سازد و برعکس، معرفت و توجه انسان به نیازها و نقص‏ها و کمبودها او را به تلاش و حرکت به منظور ترمیم آنها و تکمیل خود وا می‏دارد و از این طریق روز به روز قدرت، توان و کمال بیشتری به دست می‏آورد.
این یک اصل کلی و همگانی است که وقتی به قدرتی یا هر چیزی دیگری دست یافت اگر به آن دل بست و توجهش در آن متمرکز شد او را از ترقی باز می‏دارد، خواه قدرت اجتماعی برای او ایده آل و هدف نهایی باشد و یا آنچنانکه اسلام تعلیم می‏دهد، هدف ایده آل نباشد. پس برای آن که دائما در ترقی و رو به کمال باشد باید به نقصها و نیازها توجه کند.
دومین نوع معرفت که در زمینه قدرت برای انسان لازم و مفید است، شناخت این حقیقت است که قدرتهای انسان در این جهان مادی همگی ابزاری و مقدمی هستند. قدرتی که در بدن حاصل می‏شود، یک کمال وجودی است که برای ما مطلوبیت و ارزش روانی دارد، اما ارزش اخلاقی‏اش در گرو آن است که بدانیم این قدرتها هدف نیستند؛ بلکه، وسیله هستند برای دستیابی به یک قدرت بالاتر.
این معرفت و شناخت نوع دوم نیز در جهت‏دهی صحیح انسان و دست زدن به کارهای قدرتی: اعم از کارهایی که منشا قدرت‏اند و آنها که ناشی از قدرت، او را کمک می‏کنند و در صورت فقدان این نوع شناخت، زمینه غرور و توقف و انحراف و دست زدن به کجرویها و مفاسدی که به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد فراهم می‏شود.
سرانجام نوع سومی از معرفت که از دیدگاه اسلام مورد اهمیت است و کلید بسیاری از کمالات و مقامات انسانی به شمار می‏رود در زمینه قدرت نیز نقش کلیدی خود را ایفا خواهد کرد و آن معرفت و توجه انسان به این حقیقت است که قدرت او، مانند همه چیزهای دیگری که به دست آورده، در حقیقت مال خودش نیست، بلکه، مالک اصلی آن و قادر حقیقی خداست و او این قدرت را بطور عاریه در اختیار انسان قرار داده و به او فرصتی داده تا از این قدرت برای تکامل حقیقی خود استفاده کند.