تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد دوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

جهت دهی میل به بقا

میل به بقا همانند دیگر امیال فطری انسان در اصل آفرینش شکل مشخص و غیرقابل تغییری ندارد و مصداق مشخصی را نشان نمی‏دهد. بلکه همانند همه تمایلات و گرایشهای اصلی انسان، حکم ماده خامی را دارد که می‏توان آن را به طرق مختلف قالب‏ریزی کرد و در ابعاد گوناگون زندگی به کار گرفت. از انیرو، هم می‏تواند در زندگی برای انسان مفید باشد و هم زیانبار. بستگی به این دارد که چگونه شکل بگیرد و به کدام سو انسان را بکشاند.
میل به بقا باید به سوی جهت صحیح خود هدایت شود تا بتواند تأثیر مفید بر زندگی انسان داشته قبل از آنکه بحران‏زا و زیانبار باشد، در ساختن زندگی جاودانه و جهان ابدی انسان نقش مفید و سودمندی داشته باشد.
انسان می‏خواهد باقی باشد، اما سؤال این است که این بقا به کدامیک از ابعاد زندگی انسان مربوط می‏شود و از چه طریقی باید آن را جستجو کرد؟
دادن پاسخ صحیح به چنین پرسشی، از آنجا که به یک زمینه محسوس و مادی صرف مربوط نمی‏شود، ساده نیست، بلکه، باید از علم و عقل و معرفت کمک گرفت.
کسانی که در اینجا عقلشان را با دقت به کار بگیرند و معرفت صحیحی نسبت به نفس انسانی پیدا کنند و مستقلا و یا با کمک نقل برسند به این که حقیقت انسان نابود شدنی نیست و مجددا روزی باز خواهد گشت و زندگی ابدی خواهد داشت، از وجود این میل در طریق تکامل خودشان می‏توانند به خوبی بهره بگیرند و برای فعالیتهای مثبت، سازنده و مطلوب اخلاقی، در چارچوب بینش اسلام، انگیزه قوی پیدا کنند.
ولی، اگر انسان، در به کار گرفتن عقل خود و شناخت حقیقت انسان، تنبلی کند، نور معرفت در دل او نتابد و ایمان به آخرت نیاورد، طبعا، آنچه را که به اسم حیات زندگی می‏شناسد منحصر در همین حیات و زندگی دنیاست و در نتیجه، بقا و دوام همین زندگی را طلب خواهد کرد.
از سوی دیگر، او می‏بیند که هر انسانی بعد از چندی که در این دنیا زندگی کرد، می‏میرد و خاک می‏شود در نهایت با یأس و سرخوردگی به این نتیجه می‏رسد که وجود انسان نیز مثل سایر پدیده‏هایی که در این عالم به وجود می‏آیند و پس از چندی نیست و نابود می‏شوند دوران محدودی دارد و سپس هیچ اثری از او باقی نمی‏ماند.
وقتی بینش انسان درباره زندگی اینگونه محدود باشد، گرایش به بقا و ابدیت، در سایه چنین بینشی در شکل خاص دنیا دوستی، دنیاطلبی و به تدریج در نهایت، دنیا پرستی تجلی پیدا خواهد کرد و به سوی یک جهت مادی صرف هدایت میشود. خواه کسانی باشند که اصولا منکر قیامت بوده، ایمانی به آخرت نداشته باشند و آنچنان که قرآن حکایت می‏کند از گروهی از منکرین که:
و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیی و ما یهلکنا الا الدهر و ما لهم بذالک من علم ان هم الا یظنون.(94)
و گفتند زندگی وجود ندارد جز همین زندگی دنیای ما که در آن می‏میریم و زنده می‏شویم و کسی جز دهر ما را نمی‏میراند ولی آنان را نسبت به این سخنشان علمی نیست و فقط از روی گمان چنین می‏گویند.
یا کسانی که نسبت به آن در شک و تردید باشند، چنانکه خداوند در آیات دیگری چنین گوید که:
بل هم فی شک یلعبون.(95)
بلکه آنان یقینی ندارند در حال تردید و در بازی به سر می‏برند.
و یا می‏گوید:
بل ادارک علمهم فی الاخره بل هم فی شک منها بل هم منها عمون(96).
بلکه علمشان نسبت به آخرت به سر رسید بلکه آنان در شک و تردید نسبت به قیامتند و یا از برخی دیگرشان نقل کند که گویند:
و ما اظن الساعه قائمه(97).
من گمان نمی‏کنم روز قیامت بر پا شود.
به هر حال کسانی که اعتقاد به وجود آخرت ندارند اعم از این که اعتقاد به عدم آن داشته وجودش را انکار کنند و یا هیچ اعتقادی نداشته باشند و در حال شک و تردید به سر برند، به طور طبیعی چنین کسانی توجهشان تنها و تنها بر زندگی دنیا تعلق و تمرکز خواهد یافت.
و میل فطری ایشان به بقا صرفا در محبوبیت بقای زندگی مادی مصداق و نمود و ظهور خواهد یافت. آری میل فطری به بقا و ابدیت در میل به بقای زندگی مادی تا آنجا که ممکن باشد خلاصه می‏شود و از آنجا که محدوده زندگی مادی زوال‏پذیر نمی‏تواند ظریفت و گنجایش اشباع میل به ابدیت و جاودانگی را داشته باشد، احیانا فسادها و انفجارهایی را نیز در آن به بار می‏آورد که می‏توان بسیاری از حوادث تلخ تاریخی و جنایتهای هولناک اجتماعی را بر این اساس تحلیل نمود.
قرآن کریم از قول اهل می‏کند که دلشان می‏خواست هزار سال زندگی کنند و در این باره چنین می‏گوید که:
و لتجدنهم احرص الناس علی حیاه و من الذین اشرکوا یود احدهم لو یعمر الف سنه(98)
و محققا می‏یابی بنی اسرائیل را که حریص‏ترین خلق بر زندگی (در دنیا) هستند و حتی حریص‏تر از کسانی که شرک ورزیدند هر یک از آنان دوست می‏دارد که ای کاش هزار سال در دنیا زندگی می‏کرد.
آنان آرزو می‏کردند که ای کاش ما هزار سال در دنیا زندگی می‏کردیم. میل به این که زندگی دنیا طول بکشد: صد سال، هزار سال و... از میل فطری انسان به بقا و ابدیت سرچشمه می‏گیرد که خود به خود، بد نیست، بکله، یک میل فطری است که خواه و ناخواه، دستگاه آفرینش در نهاد انسان قرار داده و از دایره اختیار انسان و ارزشهای اخلاقی بیرون خواهد بود.
ولی، از آنجا که این میل فطری در بنی‏اسرائیل و پیروان موسی، توأم شده بود با یک بینش غلط، آنان گمان می‏کردند، زندگی انسان، منحصر در همین زندگی دنیا است و در چنین زمینه فکری و شناختی است که آن میل فطری در این شکل انحرافی ظاهر شده، ارزش منفی پیدا می‏کند.
پس این انحراف یعنی دلبستگی شدید به دنیا، حرص به زندگی مادی و ترس و وحشت از مرگ، زاییده میل به بقا است که در چارچوب این بینش محدود و بی‏اعتقادی به جهان آخرت شکل خاصی پیدا کرده و اینگونه نمودها و آثار ظاهری و عوارض روانی را در انسان به وجود می‏آورد.