تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد دوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

بار ارزشی زندگی دنیوی‏

اکنون که معلوم شد زندگی حقیقی و ابدی انسان و ابدیت و جاودانگی و دوام و بقای آن، در جهان آخرت میسر است و زندگی دنیوی فانی و زوال‏پذیر خواهد بود. این پرسش مطرح می‏شود که در اینصورت، زندگی دنیوی از چگونه ارزشی برخوردار است: آیا ارزش منفی دارد یا مثبت؟ و در صورت دوم آیا ارزش اثباتی آن از چه کیفیتی برخوردار خواهد بود؟ و به عبارت خودمانی‏تر: آیا باید طالب مرگ باشیم یا زندگی؟ و تا چه حد و با چه کیفیت؟
برای پاسخگویی به سؤال بالا، نخست به نقل برخی از آیات قرآن مبادرت می‏ورزیم:
در یک مورد خداوند خطاب به طوایفی از قوم یهود می‏گوید:
قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین و لا یتمنونه ابدا بما قدمت ایدیهم و الله علیم بالظالمین(102).
ای رسول خدا بگو ای قوم یهود اگر گمان دارید که شما دوستان و اولیای خدایید نه دیگر مردم، اگر راست می‏گویید آرزوی مرگ کنید ولی، آنان به خاطر کردار زشتشان و بیهایی که از پیش فرستاده‏اند هرگز آن را آرزو نکنند و خداوند نسبت به ستمکاران دانا است.
ظاهرا منظور آیه این است که عالم ملاقات با خداست و از آنجا که هر محبی دیدار محبوب خویش را دوست می‏دارد، اگر شما هم در ادعای دوستی و ولایت و محبت خدا راستگو هستید، باید آرزوی مرگ کنید تا زودتر به دیدار خدای متعال که ادعای عشق و دوستی او را دارید نایل شوید:
نظیر همین آیه در جای دیگری از قرآن آمده است که می‏گوید:
قل ان کانت لکم الدر الاخره عندالله خالصه من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین ولن یتمنوه ابدا بماقدمت ایدیهم و الله علیم بالظالمین. ولتجدنهم احرص الناس علی حیاه و من الذین اشرکوا یود احدهم لو یعمر الف سنه و ما هو بمز حزحه من العذاب ان یعمر و الله بصیر بما یعلمون(103).
ای پیامبر بگو اگر جهان آخرت در نزد خدا خالص و یکدست از آن شماست نه مردم پس اگر راست می‏گوید، آرزوی مرگ کنید ولی هرگز آن را آرزو نکنند به خاطر آنچه از زشتکاریها که از قبل فرستاده‏اند و خداوند به ستمکاران داناست. و آنان را حریص‏ترین مردم بر زندگی می‏یابی و حتی از مشرکین هم به زندگی دنیا دلبسته‏ترند. هر یکی شان دوست میدارد که ای کاش هزار سال در دنیا زندگی می‏کرد، در حالی که عمر دراز، وی را از عذاب و بدبختی نرهاند و خداوند به آنچه می‏کنند آگاه است.
ممکن است از دو آیه فوق و نظایر آنها کسانی چنین برداشت کنند که ماندن و زندگی در دنیا ارزش منفی دارد و مرگ یا انتقال از این علم، دارای ارزش مثبت است و در نتیجه کسانی که بینشی صحیح دارند و علاقه‏مند به خدا و آخرت هستند باید حوادث حتی اگر هم می‏توانند جلو مرگ خود را نگیرند تا هر چه زورتر تمیرند و به جهان آخرت انتقال یافت به دیدار محبوب خود نایل آیند!
بدیهی است، چنین برداشتی از آیات فوق و از هیچ آیه دیگر نمی‏تواند صحیح و دارای حقیقت باشد. البته، این درستی است که انسان باید طالب آخرت باشد و مع الوصف ویژه‏ای و برای هدف خاصی در این جهان آفریده است. بنابراین، بودن در این جهان، و زندگی در آن نیز پوچ و بیهوده نیست، بلکه حکمتی و حقیقتی دارد و نمی‏توان بطور کلی آن را نفی کرد.
ولی، از آنجا که زندگی در عالم دنیا و زندگی در عالم آخرت در عرض یکدیگر امکان ندارد می‏توانیم نتیجه بگیریم که مطلوبیت این دو نوع زندگی انسان نمی‏تواند یکسان و در عرض یکدیگر باشد و از آنجا که دو نوع زندگی مربوط به یک شخص هستند، طبعا، نوعی ترتب و رابطه ویژه در واقع، بر آن دو حاکم است که اگر بخواهیم پاسخ صحیحی برای پرسش بالا ارائه دهیم، قبلا لازم است این رابطه را به طور دقیق کشف کنیم.