اکنون که معلوم شد زندگی حقیقی و ابدی انسان و ابدیت و جاودانگی و دوام و بقای آن، در جهان آخرت میسر است و زندگی دنیوی فانی و زوالپذیر خواهد بود. این پرسش مطرح میشود که در اینصورت، زندگی دنیوی از چگونه ارزشی برخوردار است: آیا ارزش منفی دارد یا مثبت؟ و در صورت دوم آیا ارزش اثباتی آن از چه کیفیتی برخوردار خواهد بود؟ و به عبارت خودمانیتر: آیا باید طالب مرگ باشیم یا زندگی؟ و تا چه حد و با چه کیفیت؟
برای پاسخگویی به سؤال بالا، نخست به نقل برخی از آیات قرآن مبادرت میورزیم:
در یک مورد خداوند خطاب به طوایفی از قوم یهود میگوید:
قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین و لا یتمنونه ابدا بما قدمت ایدیهم و الله علیم بالظالمین(102).
ای رسول خدا بگو ای قوم یهود اگر گمان دارید که شما دوستان و اولیای خدایید نه دیگر مردم، اگر راست میگویید آرزوی مرگ کنید ولی، آنان به خاطر کردار زشتشان و بیهایی که از پیش فرستادهاند هرگز آن را آرزو نکنند و خداوند نسبت به ستمکاران دانا است.
ظاهرا منظور آیه این است که عالم ملاقات با خداست و از آنجا که هر محبی دیدار محبوب خویش را دوست میدارد، اگر شما هم در ادعای دوستی و ولایت و محبت خدا راستگو هستید، باید آرزوی مرگ کنید تا زودتر به دیدار خدای متعال که ادعای عشق و دوستی او را دارید نایل شوید:
نظیر همین آیه در جای دیگری از قرآن آمده است که میگوید:
قل ان کانت لکم الدر الاخره عندالله خالصه من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین ولن یتمنوه ابدا بماقدمت ایدیهم و الله علیم بالظالمین. ولتجدنهم احرص الناس علی حیاه و من الذین اشرکوا یود احدهم لو یعمر الف سنه و ما هو بمز حزحه من العذاب ان یعمر و الله بصیر بما یعلمون(103).
ای پیامبر بگو اگر جهان آخرت در نزد خدا خالص و یکدست از آن شماست نه مردم پس اگر راست میگوید، آرزوی مرگ کنید ولی هرگز آن را آرزو نکنند به خاطر آنچه از زشتکاریها که از قبل فرستادهاند و خداوند به ستمکاران داناست. و آنان را حریصترین مردم بر زندگی مییابی و حتی از مشرکین هم به زندگی دنیا دلبستهترند. هر یکی شان دوست میدارد که ای کاش هزار سال در دنیا زندگی میکرد، در حالی که عمر دراز، وی را از عذاب و بدبختی نرهاند و خداوند به آنچه میکنند آگاه است.
ممکن است از دو آیه فوق و نظایر آنها کسانی چنین برداشت کنند که ماندن و زندگی در دنیا ارزش منفی دارد و مرگ یا انتقال از این علم، دارای ارزش مثبت است و در نتیجه کسانی که بینشی صحیح دارند و علاقهمند به خدا و آخرت هستند باید حوادث حتی اگر هم میتوانند جلو مرگ خود را نگیرند تا هر چه زورتر تمیرند و به جهان آخرت انتقال یافت به دیدار محبوب خود نایل آیند!
بدیهی است، چنین برداشتی از آیات فوق و از هیچ آیه دیگر نمیتواند صحیح و دارای حقیقت باشد. البته، این درستی است که انسان باید طالب آخرت باشد و مع الوصف ویژهای و برای هدف خاصی در این جهان آفریده است. بنابراین، بودن در این جهان، و زندگی در آن نیز پوچ و بیهوده نیست، بلکه حکمتی و حقیقتی دارد و نمیتوان بطور کلی آن را نفی کرد.
ولی، از آنجا که زندگی در عالم دنیا و زندگی در عالم آخرت در عرض یکدیگر امکان ندارد میتوانیم نتیجه بگیریم که مطلوبیت این دو نوع زندگی انسان نمیتواند یکسان و در عرض یکدیگر باشد و از آنجا که دو نوع زندگی مربوط به یک شخص هستند، طبعا، نوعی ترتب و رابطه ویژه در واقع، بر آن دو حاکم است که اگر بخواهیم پاسخ صحیحی برای پرسش بالا ارائه دهیم، قبلا لازم است این رابطه را به طور دقیق کشف کنیم.