تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد دوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

اشکال و پاسخ

اکنون جایی طرح این سوال است که اگر ماندن در دنیا تا این اندازه مفید است که با دوام و بقای آن را خواست پس آیات بالا چرا اشاره دارند بر این که اولای خدا باید تمنای مرگ کنند این برداشت ما با ظاهر آن آیات سازش ندارد و یا این که حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) چرا می‏گوید:
و الله لا بن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه(106).
به خدا قسم که دلبستگی پسر ابوطالب به مرگ از دلبستگی طفل شیرخوار به پستان مادرش بیشتر است.
آری چرا اولیای خدا دوست می‏داشتند از این دنیا بروند؟ و چرا مرگ در ذایقه بندگان شایسته خدا تا این حد شیرین است؟
برای یافتن پاسخ به پرسش فوق باید اختلاف حیثیات و جهات را مورد توجه قرار دهیم.
تمنی مرگ و آرزوی آن، از سوی اولیای الهی، بدین لحاظ و از این جهت است که ایشان پس از مرگ به دیدار محبوبشان نایل می‏شوند و در واقع، زندگی مادی میان آنان و محبوبشان جدایی و فاصله انداخته و با مرگ است که این مانع برداشته می‏شود و به لقای محبوب خود می‏رسند و این منافات ندارد که از جهت دیگری بقا و دوام این عالم را نیز خواستار باشند، بخواهند که بمانند تا آمادگی بیشتری برای لقا پیدا کنند و یا بمانند تا با تلاش و کوشش بیشتری زندگی در جهان آخرت را شیرین‏تر و پربارتر کنند.
بنابراین، مطلوب بالاصاله انسان، نعمتهای اخروی، کرامتهای الهی، رضای خداوند و دیدار اوست. از این جهت، برای رسیدن به آنها تمنی مرگ می‏کند که ای کاش زودتر می‏رفتم و به آنجا می‏رسیدم؛ ولی، وقتی می‏بیند خداوند که محبوب اوست از او خواسته که به جهان آخرت برای دیدار خدا و لقای او با دست پر برود و از قبل در دنیا آمادگی بیشتری برای استفاده از کرامتها و نعمتهای او پیدا کند، ماندن در این عالم هم برایش مطلوب و ارزشمند خواهد شد.
پس مؤمن از آن جهت که می‏داند زندگی باقی و حیات ابدی و نعمتها و کرامتهای الهی آنجاست، اصالتا طالب آن زندگی است و از این رو، مرگ که وسیله انتقال به آن عالم است برایش شیرین خواهد بود. او نسبت به این عالم، از آن جهت که دارای نعمتهای گذرا و فانی است، اصالتا دلبستگی ندارد، ولی، به این لحاظ که می‏اندیشد اگر هر چه بیشتر در این عالم بماند و آمادگی بیشتری پیدا کند و در آن عالم از نعمتهای بیشتری استفاده خواهد کرد و به مرتبه بالاتری از رضای محبوب و مطلوب خواهد شد.
از اینجا است که در روایات و سیره زندگی آن حضرت می‏خوانیم که امام سجاد (علیه السلام) اینگونه به درگاه خدا دعا و تضرع می‏کند که: خدایا! اگر زندگی من بازیچه شیطان شد، هر چه زودتر جان مرا بگیر.
از نظر آن حضرت این زندگی تا وقتی مطلوب است که بتواند کمکی به سعادت و رفاه و آسایش انسان در زندگی ابدی و اخروی‏اش باشد. اما اگر کیفیت زندگی انسان در این جهان به گونه‏ای بود که سبب سنگینی بار او و درد و رنج و شقاوتش در جهان آخرت می‏شود و یا او را از بعضی از کرامات، محروم می‏سازد، دیگر نمی‏تواند مطلوب باشد. چرا که هر چه بماند وضع زندگی ابدی خود را بدتر خواهد کرد. پس چه بهتر که انسان هر چه زودتر از این عالم به جهان آخرت منتقل گردد.
با توجه به آنچه گذشت، می‏توان گفت: تمنی مرگ در بعضی فروض دیگر نیز صحیح است. به عبارت دیگر، آرزوی مرگ، گویای دو حقیقت است و دو علت و یا دو توجیه صحیح می‏تواند داشته باشد:
در بعضی موارد تمنی مرگ می‏تواند از بی‏صبری انسان نسبت به دوری از محبوب خود حکایت کند که در این صورت، دوستی انسان نسبت به مرگ. زندگی از دو حیثیت مختلف و به لحاظ گوناگون هر دو می‏تواند درست باشد: به این لحاظ که دلش برای وصال به محبوب خود می‏طپد آرزوی مرگ دارد، و به این لحاظ که اگر در دنیا بماند برای دیدار محبوب در جهان آخرت آماده‏تر می‏شود، می‏خواهد در این دنیا بماند.
در بعضی دیگر از موارد، دلبستگی انسان نسبت به مرگ، مفهومش این است که چون زندگی‏اش بازیچه شیطان شده، هر چه بیشتر در دنیا بماند از خدا دورتر می‏شود. پس ماندنش در دنیا ارزش منفی پیدا کرده و دیگر مطلوبیتی برای او ندارد.
با توجه به آنچه که گفتیم روشن شد که تمنی مرگ برای اولیای خدا صحیح است، چرا که، آن وسیله‏ای می‏شود تا به لقای محبوبشان برسند. ولی، ماندن در این زندگی هم برایشان مطلوب است تا به هنگام لقا به کرامتهای بیشتری نائل شوند.
کسانی که اهل محبتند، توجهشان صرفا متمرکز در این است که ببینند محبوبشان چه می‏خواهد خداوند متعال، آنان را در این عالم آفریده و اراده تکوینی او بر این قرار گرفته که در آن زنده بمانند تا هنگامی که اجل محتومشان فرا رسد و از این روست که اولیای خدا زندگی اینجا را دوست دارند، چون او می‏خواهد که اینجا بیشتر بمانند و عمل صالح انجام دهند تا به کمالات بیشتری نائل گردند یا دیگران را به کمال برسانند.