بر اساس شواهدی میتوان گفت که فرزند دوستی یک میل فطری است. البته، مردم انگیزههای متفاوتی در جهت تقویت این میل فطری دارند: در جوامع عشیرهای، فرزند منشأ قدرت بیشتر انسان میشود. در مورد بعضی از مردم دیگر، فرزند را برای کمک به هنگام پیری و درماندگی دوست میدارند و سرانجام، انگیزه دیگر این است که فرزند را، دنباله وجود خود تلقی میکنند، یعنی، شخص وقتی توجه پیدا میکند که زندگیاش ابدی نیست و سرانجام، میمیرد، وجود فرزند را در واقع، مرتبه ضعیفتری از وجود خود تلقی میکند و بقای فررزند را پس از مرگ خود، بقای خویش میشمارد و این فکر مایه آرامش او خواهد شد. البته، در ورای همه این انگیزههای مختلف که نام بردیم، یک میل اصیل و مستقل فطری به داشتن فرزند نیز در نهاد انسان وجود دارد و به نظر ما، این خود، تفاوت روشنی است میان دو انگیزه مال دوستی و فرزند دوستی: علاقه به مال، اصیل نیست؛ بلکه به عنوان وسیلهای برای تأمین سایر نیازمندیها، مطلوب است، اما فرزند را میتوان گفت: اصالتاً، مطلوب است و خواست مستقل فطری به آن تعلق میگیرد.
از اینجا است که میبینیم کسانی که از داشتن فرزند، محرومند، آرام و قرار ندارند و به شدت احساس این کمبود، آنان را رنج میدهد و از روی ناچاری حاضر میشوند که فرزند خوانده برای خود برگزیند.
داشتن فرزند خوانده، سنتی است که در بسیاری از جوامع، وجود داشته است. قرآن کریم هم در مواردی به این سنت اشاره کرده است. به نقل قرآن، یکی از کسانی که اقدام به گرفتن فرزند خوانده کرد، عزیز مصر بود. او که یوسف را از بازار برده فروشان خریده، به خانه برد، به همسر خود سفارش کرد که از او خوب نگهداری و پذیرایی کند، باشد تا او را به فرزندی خود انتخاب کنند(270).
همسر فرعون نیز، که ظاهراً فرزندی نداشت به همین جهت، فرعون را قانع کرد که از کشتن موسی (در دوران نوزادیاش) صرف نظر کند تا او را به فرزندی خود برگزینند(271).
از این مطالب، کم و بیش، میتوان استشمام کرد که علاقه به فرزند، یک علاقه فطری است و انسان را آرام نمیگذارد تا آنجا که، وقتی به طور طبیعی ارضا نشد، انسان، از طریق انتخاب فرزند خوانده، در فکر ارضای بدلی آن میافتد.