از دیرباز دشمنان، اسلام را دین خشونت و دینى كه با زور شمشیر گسترش یافته است معرفى كردهاند. چون در اسلام آیین جهاد و مبارزه با دشمنان محترم شمرده شده و در قرآن آیات
( صفحه 224 )
فراوانى درباره جهاد وجود دارد و اساساً جهاد به عنوان یكى از واجبات و فروع دین شمرده شده است. با سوء استفاده از این مطلب، چنین القاء كردهاند كه اسلام دین خشونت است و در هنگام گسترش اسلام، مردم بزور و فشار به اسلام گرویدند. در مقابل، عدهاى تلاش مىكنند كه با اتخاذ موضعى انفعالى از اسلام دفاع كنند و مىگویند در اسلام خشونت وجود ندارد و اسلام همواره به رحمت و مودّت دعوت كرده است و احكام جهاد و تعبیرات خشن و تندى كه در اسلام درباره جهاد آمده است، مربوط به زمان خاص و شرایط خاصّى بوده است، و امروزه آن مباحث كاربرد ندارد و نباید مطرح شود و در این زمان تنها باید از نرمش، انعطاف، تساهل و تسامح سخن گفت!
ملّت ما آگاهاند و مىدانند دشمن با چه اغراضى علیه اسلام تبلیغ مىكند و تحت تأثیر تبلیغات دشمن قرار نمىگیرند. ولى باید توجّه داشت كه مسأله فراتر از این است و به اینجا ختم نمىشود و چنانكه همواره دشمنان با استفاده از شیوهها و شگردهاى متنوع و پیچیده علیه اسلام تبلیغ مىكردند، امروز نیز با استفاده از شیوههاى تبلیغاتى كه طى قرنها آموختند و كارایى آنها را تجربه كردهاند و با استفاده از شیوههاى گوناگون ادبى و هنرى، در تبلیغات مستمرّ خود، شبهاتى را به معارف اسلامى وارد مىكنند كه مىتواند آثار عمیق و خطرناكى در فرهنگ مردم ما بر جاى بگذارد و عدّهاى را نسبت به مبانى دینى خود سست گرداند. این چیزى است كه نظریات روانشناختى و تجارب عینى آن را تأیید مىكند. ما به عیان مىتوانیم به محیط اسلامى خودمان و سایر كشورها بنگریم كه چگونه وقتى تبلیغات مستمرّ دشمن با جاذبههاى علمى و ادبى همراه مىگردد، نسلى را تحت تأثیر قرار مىدهد؛ تا آنجا كه ممكن است نسل جدید كه هدف سمپاشىها و تبلیغات ضدّ فرهنگى دشمن قرار گرفته، هویّت ملّى و دینى و اصالت خویش را فراموش كند و تحت تأثیر تبلیغات فاسد دشمن شخصیت مسخشدهاى را براى خود شكل بخشد.
ما اگر در فرهنگ كنونى رایج بین مرد م خودمان و بخصوص فرهنگ رایج بین روشنفكران بنگریم، آثار تبلیغاتى دشمنان، در طىّ چند قرن گذشته، و نیز مفاهیمى را كه در فرهنگ ما داخل كردهاند خواهیم دید. یكى از مفاهیم و ارزشهاى غربى كه وارد فرهنگ ما شده مفهوم
( صفحه 225 )
آزادى و دموكراسى است كه آن را به صورت ارزش مطلق در ادبیات ما وارد ساختهاند و چنان روى این مفاهیم تبلیغ كردهاند كه آنها را به صورت بتى در آوردهاند بطورى كه كسى جرأت نمىكند علیه دموكراسى سخن بگوید و نقایص و كاستىهاى آن را بر شمارد. با این كه دانشمندان غربى خود كتابهاى فراوانى در رد و نقد دموكراسى نوشتهاند و امروزه نیز برخى از فلاسفه سیاست و جامعهشناسان، به مناسبتهاى گوناگون، علیه دموكراسى سخن مىگویند و در رد و نقد آن كتاب مىنویسند، و برخى آن كتابها به زبانهاى گوناگون عالم و از جمله به فارسى ترجمه شدهاند و در اختیار مردم قرار گرفتهاند؛ اما دشمنان در طىّ چند قرن تبلیغات خود و بخصوص در قرن بیستم، چنان این مفاهیم را مقدّس جلوه دادهاند كه در جهان سوّم كسى جرأت نمىكند در نقد آنها سخن گوید و اگر ما علیه آزادى و دموكراسى غربى سخن بگوییم، متّهم به ارتجاع و كهنهپرستى و استبداد مىشویم.