ما نیز اعتقاد داریم كه انسانها در انسانیّت یكسان هستند، اما برخى مغالطه مىكنند و مدعى هستند كه چون انسانها همه از نظر انسانیّت در یك درجهاند، پس باید یكسان از همه حقوق اجتماعى برخوردار شوند. بىشك لازمه تساوى در انسانیّت، تساوى در حقوق نیست و اگر چه انسانها همه در انسانیّت یكسان هستند، اما در لوازم انسانیّت و فضایل انسانى یكسان نیستند و با توجه به این نكته، در جامعه اسلامى بسیارى از سمَتها و مقامها باید به كسانى سپرده شود كه از صلاحیتها و شایستگىهاى خاصّى برخوردار باشند. همان طور كه رهبر باید فقیه باشد تا بتواند بر اجراى احكام اسلامى نظارت كند و اگر اسلام را نشناسد، نمىتواند از آن صیانت كند، رییس جمهور نیز باید مسلمان باشد و یك فرد یهودى و یا مسیحى نمىتواند بر جامعهاى حكومت كند كه بیش از 90 درصد آن مسلماناند.
ما نباید از این باكى داشته باشیم كه روزنامهها و قلم به دستان وابسته به نظام استكبارى ما را متّهم كنند كه معتقد به شهروند درجه دو هستیم. از آنها بیش از این انتظار نمىرود، آنها حتّى ضروریات اسلام را انكار مىكنند. ما باید تلاش كنیم كه در پرتو نظام اسلامى، اسلام را آن چنان كه هست به دنیا معرفى كنیم، نه آن چنان كه دشمنان مىخواهند. ما نباید ارزشهاى اسلامى را كمرنگ كنیم تا دشمنان خوشنود شوند.
اگر ما سخنى گفتیم و یا مطلبى نوشتیم كه روزنامهها و رسانههاى گروهى امریكا و نظام سلطه خوششان آمد و از ما تعریف كردند، نباید خوشحال شویم؛ بلكه از این كه سخن و عملكرد ما مورد رضایت و خوشنودى دشمن قرار گرفته باید ناراحت و نگران گردیم. معروف است كه به افلاطون گفتند: فلان شخص از تو تعریف كرده، او گریست. گفتند: چرا گریه مىكنى؟ گفت: نمىدانم چه كار جاهلانهاى انجام دادهام كه آن شخص جاهل از من خوشش آمده است! ما اگر به نفع دشمنان كارى انجام دادیم كه باعث خوشحالى آنها شد و اگر اسلام را
( صفحه 63 )
چنان معرفى كردیم كه دشمنان خوششان بیاید، به دشمنان خدمت كردهایم نه به اسلام! ما باید از اسلامى دفاع كنیم كه پیامبر و اهل بیت به ما معرفى كردهاند، نه اسلامى كه دشمنان اسلام به ما دیكته مىكنند.
خلاصه سخن این كه: ما مفهوم خاصّى از جامعه مدنى را قبول داریم كه برگرفته از اسلام است و دور شدن از آن به جهت فاصله گرفتن ما از اسلام است و بر اساس آن در جامعه مدنى اسلامى، اصل بر واگذارى امور به مردم است. اما جامعه مدنى به مفهوم غربى آن كه لازمه آن كنار نهادن دین است و در آن همه انسانها، اعمّ از كافر و مسلمان، از نظر حقوق اجتماعى و احراز پستهاى اجتماعى یكساناند، از نظر ما مردود است. عدّهاى در صدد القاى این هستند كه افراد در احراز پستهاى حسّاس مملكتى و برخوردارى از حقوق اجتماعى یكسان هستند. چه آنها مسلمان باشند و چه كافر و چه قانون اساسى را بپذیرند و چه نپذیرند، و این را منطبق بر جامعه مدنى مىدانند! ما چنین جامعه مدنىاى را طرد مىكنیم. ما نمىتوانیم مسلمان و غیر مسلمان را در احراز پستهاى حسّاس مملكت یكسان بدانیم. چگونه اسلام به ما اجازه مىدهد كه به اسم جامعه مدنى، یك حزب وابسته به صهیونیسم جهانى را به عنوان مذهب رسمى در كشور بشناسیم؟.
( صفحه 64 )
( صفحه 65 )