در جلسه گذشته درباره شعار مطلق نبودن نظر و دیدگاه افراد از دین و وجود قرائتهاى
( صفحه 280 )
مختلف در دین بحث كردیم و در راستاى بیان منشأ و خاستگاه شعار نسبیّت رأى و نظر و قرائتها، به مسأله «نسبیّت معرفت» پرداختیم و گفتیم كه در نسبیّت معرفت سه رویكرد و سه نظریه وجود دارد. در این جلسه به دو خاستگاه دیگرِ شعار مطلق نبودن رأى و برداشت از دین و وجود قرائتهاى مختلف اشاره مىكنیم كه عبارتاند از: مبحث «زبان دین» و مبحث «هرمنوتیك»(63) و علم تفسیر متون كه امروزه یكى از شاخههاى مهمّ معرفتى قلمداد مىگردد و در دانشگاههاى بزرگ دنیا دپارتمانها و گروههاى علمى خاصّى را به خود مشغول كرده است. در این جلسه درباره این دو موضوع سخن مىگوییم:
مبحث زبان دین و ارتباط آن با این نظریه كه نظر و برداشت افراد از دین مطلق نیست، از آنجا ناشى شد كه طى چند قرن اخیر، در اروپا، در فلسفه دین و كلام جدید بحث جدیدى تحت این عنوان مطرح شد كه آیا زبان دین واقعنماست و یا زبان دین سمبلیك، رمزى و زبان اسطوره است. توضیح این كه: انسانها گاهى در مقام تفاهم با یكدیگر، چه در محاورات شفاهى و عرفى و ساده و چه در محاورات علمى و فلسفى، الفاظ و تركیبات را به قصد نشاندادن واقعیتهاى خارجى به كار مىبرند. گاهى نظرشان این است كه افراد را متوجّه یك واقعیت عینى و خارجى كنند و گاهى در موضوعاتى چون منطق نظرشان این است كه افراد را متوجه واقعیتهاى ذهنى كنند. مثلا وقتى كسى مىگوید: «هوا روشن است» قصد او از به كار بردن این جمله خبرى و تركیب خاصّ ادبى این است كه شنونده را متوجه این حقیقت كند كه هواى محیط بر وجود آنها روشن است و نیازى به استفاده از چراغ نیست. بىتردید این زبان واقع نماست و عیناً از واقعیّتهاى خارجى حكایت مىكند. شبیه همین زبان در ریاضیات، منطق و فلسفه نیز به كار مىرود. البته در علوم دقیقه و علوم تجربى این زبان با تصرّفاتى كاربرد دارد. بر این اساس است كه گفته مىشود زبان علم و زبان فلسفه واقعنماست و از واقعیتهاى خارجى و یا ذهنى حكایت دارند.
اما گاهى الفاظ و تركیبات زبانى به قصد ارائه واقعیت خارجى و یا ذهنى به كار نمىروند و گرچه الفاظ و تركیبات عیناً همان الفاظ و تركیباتى هستند كه در برخى علوم و ساحتها واقع
( صفحه 281 )
را نشان مىدهند، اما در زمینههایى گوینده و نویسنده نمىخواهد از طریق آنها واقع را نشان دهد. مثل زبان اسطوره و افسانه كه به هیچ وجه درصدد ارائه واقع نیست و از این رو گفته مىشود چنین زبانى واقعنما نیست. وقتى ما كتابهاى داستانى مثل كتاب كلیله و دمنه را مىخوانیم، مىنگریم كه جملات و تركیبات در آنها به گونهاى تنظیم شدهاند كه به هیچ وجه از واقعیت خارجى حكایت نمىكنند. اگر در آنها داستان حیوانات جنگل و رابطه شیر و گرگ و پلنگ و روباه بیان شده، هدف نویسنده این نیست كه به ما بفهماند كه در خارج چنین واقعیتهایى و روابط و گفتگوهایى بین حیوانات وجود دارد؛ بلكه هدف او این است كه غیر مستقیم و از طریق داستان و زبان حیوانات ما را متوجّه پیامها و مطالب دیگرى كند. بنابراین، زبان افسانه و زبان اسطوره یكى از گونههاى زبان غیر واقعنماست.
از جمله زبانهاى غیر واقعنما، زبان سمبلیك و رمزى است كه در بسیارى از علوم از این زبان استفاده مىشود و همچنین در برخى از رشتهها و شاخههاى معارف انسانى از این زبان براى حكایت و بیان حقایقى استفاده مىگردد. نمونه آشكار آن، مثالها و فرمولهاى هندسى و ریاضى و علایم جبرى، چون «x » و «y » مىباشند. بىتردید این علایم، فرمولها و مثالها از واقعیت خارجى حكایت نمىكنند و تنها رموزى هستند براى یك سلسله حقایق علمى. همچنین زبان شعر نیز از گونههاى زبانهاى غیر واقعنماست. وقتى شاعر، در این زبان، از مى و مطرب و ساقى سخن مىگوید، نمىخواهد از مى و مطرب واقعى سخن بگوید، بلكه هدف شاعر و عارف از به كار بردن زبان شعر كه یك زبان كنایى است، بیان مطالب دیگرى است كه در ذهن او وجود دارد.