مثال دیگرى كه براى تبیین مفهوم زبان دین در نزد معتقدان به نسبیت معرفت مىتوان مورد
( صفحه 290 )
اشاره قرار داد، برداشتهاى متفاوتى است كه از اشعار عرفانى و عاشقانه و بخصوص از غزلیات حافظ وجود دارد. یكى از كتابهایى كه در اغلب منازل ایرانیان یافت مىشود، دیوان حافظ است و بر اساس یك سنّت دیرین افراد با آن كتاب فال مىگیرند. وقتى كسى مسافرى دارد و دلش براى او تنگ شده است و مىخواهد از او با خبر شود، دیوان حافظ را بر مىدارد و با آن فال مىگیرد، و از غزلى كه در برابرش هویدا مىگردد، چنین برداشت مىكند كه مسافرش سالم است و بزودى بر مىگردد. كس دیگرى كه مریض دارد و با دیوان حافظ فال مىگیرد، از همان شعر و غزل چنین برداشت مىكند كه مریضش شفا مىیابد؛ ممكن است شخص دیگرى با ذهنیت خود تفسیر و فال ناخوشایندى داشته باشد. با این كه اشعار و غزلیات عاشقانه و عارفانه حافظ اصلا به هدف پرده برداشتن و بیان حاجتهاى این چنینى افراد تدوین نشده است و اصلا مفهوم غزل حافظ این نیست كه فلان مریض شفا مىیابد، یا فلان مسافر از سفر بر مىگردد و حاجت فلان كس روا مىشود و یا روا نمىشود. او در فضاى عرفانى و شاعرانه خود شعرى سروده است و هر كسى بر اساس ذهنیّت خود برداشتى از آن دارد كه فرسنگها با برداشت دیگران و هدف شاعر فاصله دارد؛ به قول مولانا:
هر كسى از ظنّ خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
مىگویند قرآن نیز چنین ساختارى دارد و مانند غزلیات حافظ قابل تفسیرها و برداشتهاى متفاوت و حتّى متضّاد است و هر كسى با كاوش در ذهنیّتهاى خود و با پیشداورىهایى كه دارد مىتواند برداشت و تفسیرى از آیات آن داشته باشد و هیچ كس حق ندارد برداشت و قرائت خود را مطلق كند. از این جاست كه مىتوان ادعا كرد، و حداقل احتمال داد، كه ریشه و مبناى این شعار كه كسى نباید رأى و نظر و برداشت خود از دین را مطلق كند، این تئورى و نظریه در باب زبان دین است كه بر اساس آن، چون زبان دین زبان افسانهاى و اسطورهاى و از سنخ زبانهاى رمزى و غیر واقعنماست، هر كس حق دارد كه با ذهنیّتهاى خود تفسیر و قرائتى از گزارههاى دینى داشته باشد و كسى حق ندارد كه تنها تفسیر و قرائت خود را صحیح و درست قلمداد كند و سایر قرائتها را رد كند ! راستى اگر نشر و ترویج این نگرش الحادى گسترش یافت و واقعاً تلقّى افراد این شد كه قرآن شبیه دیوان
( صفحه 291 )
حافظ است كه هر كس مىتواند مقصود و منظور خود را از لابلاى آن برداشت كند، آیا در این صورت قرآن كتاب هدایت خواهد بود؟ آیا قرآن با این قرائت و برداشتى كه از آن ارائه مىدهند، همان كتابى است كه پیامبر و ائمه اطهار، صلوات الله علیهم اجمعین، جانشان را براى ترویج آن به خطر انداختند و آن همه شهید در راه آن فدا شدند؟ اگر بنا شد هر كسى بتواند برداشت و تفسیر خاصّى از قرآن داشته باشد و فهم هر كس براى او حجت است، چرا آن همه بر تفسیر صحیح از آیات قرآن تأكید شده است و افراد از تفسیر به رأى بر حذر داشته شدهاند و آن همه از بدعت گذارى در دین بدگویى و نكوهش شده است؟ اگر تفسیر و برداشت از قرآن دلبخواهى شد و هر كس مىتواند هر چه دلش خواست از قرآن برداشت كند، چرا ما انقلاب كردیم و رژیم شاه را سرنگون ساختیم؟ شاه نیز رفتار و افكار خود را منطبق بر فهم و برداشت خود از دین و قرآن مىدانست و حتّى ادعا مىكرد آنچه من مىگویم، با روح دین سازگارتر از آن چیزى است كه آخوندها مىگویند ! او ادعا مىكرد كه من بهتر از آخوندها قرآن را مىشناسم و فهم مىكنم، بىجهت آخوندها علیه من سخنرانى مىكنند و مردم را وا مىدارند كه علیه من شعار دهند! در اینجا شاه نیز قرائت خاصّى از دین داشت و نمىباید كسى قرائت او را باطل قلمداد مىكرد!
بر اساس آن نظریه، اگر كسى ادعا كرد كه قرائت و برداشت من از دین این است كه خداوند وجود عینى و واقعى ندارد و اصلا قوام دین به اعتقاد به خداوند نیست، كسى نباید به او اعتراض كند؛ چون او فهم و برداشت خود را مطرح ساخته است و دین نیز تحمّل چنین برداشتى را دارد، چنانكه اشعار حافظ نیز تحمّل و كشش تفاسیر و برداشتهاى متفاوت را دارد. مثلا حافظ مىگوید:
اگر غم لشگر انگیزد كه خون عاشقان ریزد من و ساقى به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم
شخصى بر اساس ذهنیّت خود و پیش داورىاى كه دارد، از این شعر برداشت مىكند كه بیمارش بهبودى مىیابد و یا حاجتش برآورده مىشود و قرائتى از شعر براى برداشت خود ارائه مىكند. مثلا مىگوید: منظور از «مى و ساقى» پزشك و بیمار است و «بنیادش براندازیم»؛ یعنى، ریشه مرض را بركنیم. ممكن است دیگرى كه براى خواسته و حاجت دیگرى فال حافظ مىگیرد، برداشت كاملا متفاوتى با تفسیر فوق داشته باشد.
( صفحه 292 )
اگر قرآن حتّى تحمّل این قرائت را داشته باشد كه اصلا خدایى وجود ندارد و دلیلى بر اثبات آن نیست، دیگر چیزى از اسلام نمىماند. وقتى بناست هر كسى قرائت مستقلّى از قرآن داشته باشد و همه قرائتها محترم شمرده شود، اصلا دفاع از دین و تعصّب و حساسیّت نشاندادن در قبال ارزشها و باورهاى دینى بىمبنا و بىمعنا خواهد بود. باید همه اهل «تولرانس» و تحمّل افكار و رفتار دیگران باشند و نباید بر نظرات و افكار دیگران خرده بگیرند. هر كس ملزم است به آنچه خود از دین مىفهمد عمل كند، حال اگر برداشت او این بود كه خدا یگانه و یكتاست، وظیفهاى دارد و اگر برداشت او این بود كه هزاران خدا وجود دارد، وظیفه دیگرى خواهد داشت؛ و اساساً چون فهم هر كسى براى خودش حجّت است، نباید اختلافى رخ دهد و همه باید در كمال صفا و صمیمیّت و مدارا با هم زندگى كنند و در برابر افكار و نظرات یكدیگر واكنش منفى نشان ندهند.
به هر حال، در این نظریه زبان دین زبانى سمبلیك معرفى شده است كه هر كسى مىتواند بر اساس ذهنیّتهاى خود راز و رمزهاى آن را به گونهاى تفسیر كند و بر این اساس مىگویند معرفت و شناخت دین نسبى و سیّال است و كسى نباید رأى و نظر خود را مطلق بداند. بىشك اعتقاد اصیل اسلامى و قرآنى چنین نظریه فاسدى را بر نمىتابد و چنین دیدگاهى اصلا با دین سازگار نیست. ما با ادّله عقلى اثبات مىكنیم كه حكمت و لطف خداوند ایجاب مىكند كه بندگانش را به مسیر و هدف واحد و حقّ مطلق هدایت كند و در این راستا، خداوند قرآن را فرستاه است كه بیان و حجّت و موعظه براى همه انسانها باشد و بیمارىهاى روحى و روانى بشریت را درمان بخشد. بر اساس آنچه ما از مكتب پیامبر و ائمّه دریافت كردهایم، این قرآن تنها یك قرائت و تفسیر دارد و آن هم تفسیر و قرائت پیامبر و اهل بیت است و تنها رأى و نظرى كه از آبشخور زلال معرفت آنان سرچشمه گیرد صحیح و برحق است و این قرائت با قرائتهاى مختلف از دین سازگار نیست و آنان را باطل مىشمارد. گرچه ممكن است در جهان اسلام نیز مارتین لوترى پیدا شود و دین جدیدى بیاورد كه بر اساس آن قرائتهاى گوناگون و متضاد توجیهپذیر شوند و بر اساس نسبیّت معرفت همه قرائتها صحیح جلوه كنند، اما روایات بىشمارى كه از ناحیه اهل بیت وارد شدهاند، بر دقّت و اهتمام در برداشت و تفسیر صحیح از قرآن تأكید دارند و شدیداً مردم را از تفسیر به رأى باز داشتهاند.
( صفحه 293 )
تأكید اولیاى دین بر این است كه افراد از پیش خود چیزى را به دین نسبت ندهند و اگر در مواردى ابهام و بیانات متشابهى دیدند كه تصریح به معناى پذیرفته شدهاى نداشتند، توقف كنند و تفسیر آن موارد را از درون اقیانوس بیكران معارف اهل بیت و سخنان هدایتگر آنان به دست آورند و مطلب و سخنى را به اسلام و خداوند نسبت دهند كه بر گرفته از فرموده خداوند و نصّ قرآن و سخنان پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) باشد.