اجمالا عرض كردیم كه اسلام علاوه بر احكام ثابت و تغییرناپذیر، احكام متغیرى نیز دارد. چون به طور كلّى احكام اسلام تابع مصالح و مفاسد واقعى است و زندگى انسان در دنیا، در
( صفحه 161 )
بخشى از امور، تابع شرایط متغیّر است كه البته آن شرایط متغیر متناسب با مصالح و مفاسد واقعى متغیّر است. چنانكه عرض كردیم حكومت نیز داراى احكام ثانوى و متغیّر است و تعیین بافت و شكل آن در هر دورانى و نیز تدوین قوانین حكومتى و تشخیص تناسب آن قوانین با مقتضیات زمانه بر عهده ولىّ فقیه نهاده شده است كه در چارچوب اسلام و رهنمودهاى كلان اسلامى به وظیفه خود عمل مىكند.
باید توجه داشت كه شناخت احكام ثابت و متغیّر اسلام و تفكیك آنها از یكدیگر تنها از دینشناس ساخته است كه اصطلاحاً فقیه و مجتهد نامیده مىشود. او چون با روح و منابع اسلامى؛ یعنى، كتاب، سنّت و سیره پیامبر و امامان معصوم(علیهم السلام) آشنایى دارد، مىتواند احكام ثابت را از احكام متغیّر باز شناسد و مشخصهها و مؤلّفههاى هر یك را تشخیص دهد.
صِرف این كه فىالجمله احكام متغیّرى در اسلام وجود دارد، ایجاب نمىكند كه ادعا شود همه احكام اسلام متغیّر است. اگر همه قوانین، دستورات و احكام اسلام متغیّر بود دیگر چیز مشخّصى از اسلام نمىماند. آیا در آن صورت ما از چه اسلامى مىخواستیم دفاع كنیم؟ اگر همه احكام و قوانین اسلام متغیّر است و اسلام اصلا از احكام ثابتى برخوردار نیست، چرا ما انقلاب كردیم و خواهان اجراى احكام اسلام شدیم و در این راه صدها هزار شهید تقدیم كردیم؟ ممكن بود در زمان شاه، با ایجاد یك رفرم و تغییراتى خواستهاى مردم را تأمین كرد و زمینه را براى این كه مردم خود قوانین را وضع كنند فراهم آورد؛ اگر این همان اسلام است و قوانین آن متغیّر با رأى و نظر مردم شكل مىگیرند پس ما بىجهت انقلاب كردیم، بهتر بود كه از ملّىگراها پیروى مىكردیم و بر اساس نظر آنان مصالح جامعه را تأمین مىكردیم، در این صورت دیگر این همه خسارت متحمّل نمىشدیم! با اجراى روشى كه ملّىگراها پیشنهاد مىدادند و بر اساس دموكراسى لیبرال، مبارزات انتخاباتى آرام و مسالمتآمیزى انجام مىدادیم و با رأى و انتخاب مردم نمایندگانى را به مجلس طاغوت مىفرستادیم و آنان طبق خواست مردم و موكّلان خود قوانین غیر مردمى را تغییر مىدادند! این حاصل سخنانى است كه امروز، با الهام گرفتن و خط گرفتن از تئوریسینهاى خارجى، در برخى از مطبوعات ما كه با پول بیتالمال مسلمین اداره مىشوند، القاء مىگردد!
( صفحه 162 )
عدّهاى از متشابه سوء استفاده مىكنند و جوانانى را كه هنوز فرصت مطالعه احكام اجتماعى اسلام را پیدا نكردهاند و از توان علمى كافى برخوردار نیستند، تحت تأثیر سخنان خود قرار مىدهند. مثلا مىگویند: حكومت اسلامى یك ادّعاست و واقعیّتى ندارد، چون اسلام نه درباره جمهوریّت سخنى دارد و نه درباره تفكیك قوا.
وقتى اسلام در این باره حرفى و سخنى نداشت، معلوم مىشود كه اسلام اصلا طرحى براى حكومت ندارد و همه را به مردم واگذار كرده است.
در اینجا روى سخن ما با كسانى است كه به اسلام، خدا، وحى و قرآن معتقدند، نه كسانى كه احكام اسلامى را به بازى مىگیرند و سخن در باب آنها را خیالبافى مىشمارند. ما خطاب به كسانى كه معتقدند خدایى وجود دارد كه پیغمبرى را براى هدایت ما فرستاده است و قرآن از سوى او نازل شده، عرض مىكنیم: در قرآن صریحاً احكام و قوانین و دستوراتى ذكر شده كه همواره ثابت و تغییرناپذیرند و قابل استثناء نیستند و بعلاوه، اسلام و قران كراراً تأكید كردهانده كه نباید در آنها خدشه و تغییرى ایجاد گردد. از جمله آنها احكام قضایى اسلام است. برخى از مسائل گرچه لازم و واجب هستند، اما با بیانى معمولى و طبیعى در قرآن و روایات ذكر شدهاند، اما روى برخى از مسائل، از جمله قضاوت بر طبق احكام و قوانین اسلامى، آن قدر سفارش و تأكید شده است و آنها با چنان لحن شدیدى بیان گردیدهاند كه انسان از این كه بخواهد از آنها تخلّف و تخطّى كند بدنش به لرزه مىافتد. خداوند در جایى به پیامبر فرمان مىدهد كه بر طبق حكم خدا حكم كند:
«إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ...»(22)
ما این كتاب را بحق بر تو نازل كردیم، تا به آنچه خداوند به تو آموخته در میان مردم قضاوت كنى.
در جاى دیگر وظیفه مسلمانان در قبال حكم و قضاوت رسول خدا و لزوم تبعیّت از ایشان را بیان مىكند و مىفرماید:
«فَلاَ وَربِّك لایُوْمِنُونَ حَتَّى یُحَكِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَیَجِدُوا فِى أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً
( صفحه 163 )
مِمَّا قَضَیْتَ ویُسَلِّمُوا تَسْلِیماً.»(23)
به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر این كه در اختلافات خود تو را به داورى طلبند، و سپس از داورى تو در دل خود احساس ناراحتى نكنند و كاملا تسلیم باشند.
چنانكه مىنگرید، خداوند متعال همراه با قسم «فلا و ربّك» كه از صیغههاى بسیار شدید قسم است، تنها كسانى را مؤمن مىشمارد كه در دعاوى، مشاجرات و اختلافاتى كه معمولا در امور مالى و گاهى در امور جانى و ناموسى بین مردم رُخ مىدهد تنها به پیامبر مراجعه كنند. اما اگر چنانچه براى رفع اختلافات و دعاوى خود نزد پیامبر نرفتند و از او درخواست قضاوت نكردند، یا اگر پیامبر در حقّ آنها قضاوت كرد، چه به نفع و چه به ضررشان، آنان از عمق دل به قضاوت او رضایت ندادند و مكدّر گشتند، مؤمن نخواهند بود. پس مؤمنان هم باید پیامبر را به قضاوت و داورى برگزینند و هم وقتى به نفع و یا ضرر آنها حكم كرد، نباید حتّى در ته دل احساس ناراحتى و دلتنگى كنند و كاملا باید تسلیم رسول خدا باشند. كسانى كه پیامبر را به عنوان رسول خدا مىشناسند اما حكم و قضاوت او را نمىپذیرند، طبق فرموده خداوند، به احكام خدا و نیز به رسالت پیامبر ایمان نیاوردهاند و دروغگو و منافق هستند؛ چگونه ممكن است كسى به رسالت پیامبر معتقد باشد، اما حكم و قضاوت او را نپذیرد؟
در جاى دیگر از قرآن، خداوند در چند آیه متوالى كسى را كه به غیر از حكم خدا قضاوت كند، فاسق و كافر و ظالم معرّفى مىكند:
«... وَ مَنْ لَمْ یَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ»
و آنها كه به احكامىكه خدا نازل كرده حكم نمىكنند كافرند.
«... وَ مَنْ لَمْ یَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون.»... «... وَ مَنْ لَمْ یَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(24)
آیا كسى كه آیات قرآن را با این لحن ملاحظه كند، احتمال مىدهد كه احكام قضایى اسلام تنها مربوط به زمان پیامبر و حداكثر بیست سال پس از آن است و پس از گسترش یافتن
( صفحه 164 )
سرزمینهاى اسلامى و ضمیمهشدن ایران و مصر و سایر كشورها به مناطق اسلامى، آن احكام كارایى خود را از دست داده و احكام قضایى به عهده مردم سپرده شده است؟ آیا هر كس آن آیات و سایر آیات قرآن را مشاهده كند، چنین برداشت و قضاوتى مىكند، یا برداشتش این خواهد بود كه مفاد آن آیات این است كه در هیچ شرایطى و زمانى نباید حكم خدا را زیر پا نهاد؟
بىشك هر عاقل و منصفى كه به خدا ایمان داشته باشد و واقعاً آن آیات را كلام خدا بداند، با مشاهده لحن آنها باور نمىكند كه مفاد آنها تنها مربوط به زمان رسول خدا و حداكثر بیست سال پس از آن باشد؛ بلكه به قطع در مىیابد كه تا روز قیامت باید به مضمون آنها عمل كرد و همواره باید احكام خدا محور توجه و عمل مردم باشد و نباید از آنها تجاوز كرد:
«... وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ.»(25)
و هر كس از حدود الهى تجاوز كند، ستمگر است.
بعلاوه، اگر مضمون برخى آیات چندان آشكار و صریح نبود و تا حدّى ابهام داشت، وظیفه دینشناس است كه تشخیص دهد مفاد آن آیات اختصاص به زمان خاصّى دارد، یا از اطلاق زمانى برخوردار است. آیا اختصاص به قوم خاصّ و اعراب جزیرة العرب دارد، یا سایر افراد نیز مشمول قوانین مذكور در آن آیات مىگردند؟
به هر حال، دگراندیشان براى شانه خالىكردن از زیر بار قوانین و احكام اسلام و براى اجراى منویّات نفسانى و خواستههاى شیطانى خود و ایجاد انحراف در نسل جوان، ادعا مىكنند كه احكام اجتماعى و سیاسى اسلام مربوط به صدر اسلام است و پس از آن كارایى ندارد و گر چه ما عنوان «جمهورى اسلامى» را براى حكومت خود برگزیدهایم، اما اسلام جنبه تشریفاتى دارد و این مردم هستند كه هر قانونى را كه خواستند، بر مىگزینند و به آن عمل مىكنند؛ ولو صد در صد بر خلاف حكم خدا باشد! متأسفانه كسانى هم كه اصلا از آنها انتظار نمىرفت در مقالات و سخنرانىهاى خود همین گرایش را ابراز كردهاند.
( صفحه 165 )