تربیت
Tarbiat.Org

نظریه سیاسی اسلام جلد دوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

4. تأثیر چالشهاى اجتماعى در رویكرد رفتارى نظام لیبرال

گاهى افرادى بطور شفاهى یا كتبى اعتراض مى‌كنند كه در غرب هم به مصالح معنوى و دینى توجّه مى‌شود، آنها نیز ایثار و فداكارى مى‌كنند و به مسائل اجتماعى توجّه دارند. البتّه این مطلب صحیح است و ما اذعان داریم كه همه غربى‌ها فردگرا نیستند و منظور از رواج تفكّر لیبرالى این نیست كه همه مردم غرب تحت تأثیر آن تفكّرند. بلكه منظور ما این است كه تفكّر لیبرالى تفكّر غالب بر جوامع غرب است و آنها به جهت ضرورت‌هاى اجتماعى كه برایشان پیش مى‌آید، گاهى مجبور مى‌شوند كه بر خلاف مقتضاى فلسفه خود عمل كنند؛ یعنى، حتّى همه كسانى كه گرایش لیبرالى دارند و فردگرا هستند نیز به جهت ضرورت‌هایى مجبورند ملاحظات اجتماعى داشته باشند و براى این‌كه شورش نشود و اكثریّت مردم قیام نكنند، محرومین را رعایت مى‌كنند. عملا در بسیارى از كشورهایى كه سوسیالیست‌ها و سوسیال دموكرات‌ها حكومت مى‌كنند، بخش زیادى از مالیات‌هایى را كه از مردم مى‌گیرند صرف خدمات اجتماعى مى‌كنند و با این‌كه فلسفه مادّى آنها چنین اقتضایى را ندارد ولى براى این‌كه اعتراض مردم بلند نشود و امنیّت حفظ بشود و مردم شورش نكنند و به جان هم نیفتند، مجبورند این تسهیلات را فراهم كنند.
بحث بر سر این‌كه گرایش لیبرالى چه اقتضایى دارد یك مطلب است و عمل طرفداران آن مطلب دیگرى است. اتّفاقاً این اشكال بر آنها وارد شده است كه براساس تفكّر لیبرالى و فردگرایانه، شما نمى‌بایست این مسائل را رعایت كنید، پس چرا به تأمین بیمه‌هاى اجتماعى و تأمین امكاناتى كه به نفع محرومین است مى‌پردازید؟ پاسخ این سؤال این است كه این تمهیدات براى این است كه سرمایه سرمایه‌داران به خطر نیفتد و شورشهاى كمونیستى و انقلابهاى ماركسیستى تحقّق پیدا نكند. اساساً قبل از این‌كه اندیشه‌هاى ماركس، در كشورهاى ماركسیستى، تحقّق پیدا كند، آن اندیشه‌ها در كشورهاى غربى رواج یافت و اثر گذاشت. ماركس، دانشمند آلمانى، كه در انگلستان زندگى مى‌كرد، ابتدا افكار و كتابهایش را در انگلستان منتشر كرد و سیاستمداران انگلیسى، با مطالعه آثار او، به خطرهایى كه ماركس مطرح كرده بود توجّه یافتند و پیشاپیش از آنها جلوگیرى كردند.
( صفحه 28 )
حزب كارگر و گرایشهاى سوسیالیستى كه در انگلیس به وجود آمد و بر نامه‌هایى كه در آنجا به نفع محرومان اجرا شد، همه با هدف جلوگیرى از گرایش ماركسیستى بود؛ چون پیش‌بینى شده بود كه پیشرفت سرمایه‌دارى، اكثریّت مردم را به شورش وا خواهد داشت. براى این‌كه یك نهضت ماركسیستى در انگلستان پیش نیاید، به فقرا رسیدگى كردند و آنها را آرام ساختند. گرچه این رویّه مقتضاى مكتب كاپیتالیستى آنها نبود، ولى در جهت حفظ منافع سرمایه‌داران بود. به هرحال، اقتضاى گرایش لیبرال این است كه دولت هیچ مسؤولیتى نسبت به امور معنوى نداشته باشد.
ممكن است به ما اعتراض كنند كه اصلا در كشورهاى غربى دولت براى كلیسا از مردم مالیات مى‌گیرد، پس چگونه آنان را متّهم به بى‌اعتمادى به دین و معنویات مى‌كنید؟
جواب این است كه این هم مقتضاى تفكّر لیبرالیسم نیست، بلكه براى این است كه دل دینداران را به دست آورند و از قدرت كلیسا استفاده كنند. بحث ما در این است كه
اقتضاى فلسفه و طرز فكر آنها چیست؟ چنانكه گفتیم، آنها بر اساس تفكّر خویش هیچ مسؤولیتى براى ترویج و تأمین مصالح دینى ندارند، و اگر هم به پاره‌اى از فعالیت‌هاى مذهبى مى‌پردازند، به جهت حفظ مصالح خودشان است. براى این‌كه در انتخابات پیروز شوند، سعى مى‌كنند كه دل دینداران را به دست آورند تا به آنها رأى دهند. گاهى، در امریكا، به هنگام انتخابات ریاست جمهورى دیده مى‌شود كه كاندیداهاى ریاست جمهورى به كلیسا مى‌روند، تا بدین وسیله مردم را به خود جلب كنند. این بدان معنا نیست كه آنها در امور حكومت طرفدار دین هستند.