یكى از نویسندگان در مقاله خود، در یكى از روزنامهها، نوشته بود كه موارد حدود و تعزیرات و اعمال خشونتهایى كه در اسلام تجویز شده، مربوط به قوانین جزایى است و ما نیز قبول داریم قوانینى كه اسلام براى مُجرمان و تبهكاران و متخلّفان در نظر گرفته، كم و بیش خشونتآمیز است. ولى خشونتى كه مورد بحث است و ما محكوم مىكنیم مربوط به قوانین جزایى اسلام نیست و اصلا قوانین جزایى موضوع بحث خشونت نبوده است، و گفته است كه بنده خارج از موضوع سخن مىگویم و در چندین روزنامه تیتر كردند كه چرا من از موضوع خارج شدهام! عرض مىكنم موضوع بحث من انحرافات فرهنگى است كه در جامعه ما پدید آمده است. در همین روزنامهها نوشتند كه كشته شدن سیدالشهدا عكسالعمل خشونت جدّش در جنگ بدر بود! اى قاضى و حقوقدانى كه در روزنامه مىنویسى فلانى خارج از موضوع
( صفحه 240 )
سخن مىگوید، كسى كه آن مطلب را درباره شهادت امام حسین(علیه السلام) گفته است، منظورش از خشونت چیست و چه نوع خشونتى را نفى مىكند؟ بنده درباره همین موارد و مصادیق و موضوعاتى كه در جامعه مطرح مىشوند سخن مىگویم. درباره سوء استفادههایى كه از عناوینى چون خشونت و آزادى و مدارا صورت مىپذیرد سخن مىگویم، تا آنجا كه گفتهاند: جنگ بدر خشونت بود، پس اسلام دین خشونت است! بنابراین، من از موضوع خارج نشدهام.
ممكن است كسى بگوید: ما آن القائات و سوء استفادهها را رد مىكنیم و اسلام را دین خشونت نمىدانیم و حرف ما این است كه صرف نظر از دستورات حكومتى، قوانین جزایى و مشروعیّت دادگاههایى كه براى صدور احكام جزایى وجود دارند، آیا مردم نیز مىتوانند اِعمال خشونت كنند و در صحنههایى وارد عمل شوند و جداى از سازمان حكومت، برخوردهاى فیزیكى داشته باشند؟ بنده سؤال مىكنم كه شما انقلاب اسلامى را خشونت مىدانید، یا خیر؟ كسانى كه 17 شهریور سال 57 و حوادثى را كه در آن روز در تهران رُخ داد به یاد دارند، مىدانند كه جوانان غیور و مردم قهرمان ما علیه رژیم پهلوى چه كردند. آیا تظاهرات و اقدامات مردم، علیه رژیم پهلوى، خشونت بود، یا نبود؟ آیا آنها صحیح بود، یا خیر؟ آیا اسلام آن تحرّكات و اقدامات را تجویز كرده بود، یا نكرده بود؟ اگر اسلام آنها را تجویز نكرده بود، پس انقلاب شما غیر قانونى است، چون اسلام عارى از خشونت است و اقدامات خشونتآمیز را تجویز نمىكند! همچنین اقدامات مقدّس و ضربههایى كه مرحوم نواب صفوى و فدائیان اسلام به دستگاه رژیم پهلوى وارد ساختهاند ـ كه به جهت حركت و اقدام ارزشمند و انقلابى آنان، نامشان براى همیشه در كشور ما زنده مانده است و مورد تجلیل و احترام مردم ما هستند و امروزه برخى از خیابانهاى تهران و سایر شهرها به نامشان مزیّن گشتهاند ـ بجا و صحیح بود و یا ناصحیح و محكوم است؟ همچنین برادران عزیز هیئتهاى مؤتلفه اسلامى؛ یعنى، شهید محمد بخارایى و همكاران عزیزش كه نخست وزیر شاه جلاد را به درك واصل كردند.
ممكن است كسى بگوید نباید آنها اقدامات خشونتآمیز انجام مىدادند، بلكه باید به طور مسالمتآمیز حزب رسمى تشكیل مىدادند و بر سر مواضع و خواستههاى خود، با رژیم شاه
( صفحه 241 )
مذاكره و گفتگو مىكردند. اما مگر كسى حرفِ آنها را گوش مىداد و اگر آنها حرف حساب آنها را مىشنیدند كه مجبور به انجام اقدام عملى و خشونتآمیز نمىشدند. وقتى دیدند كسى به حرف و خواسته بر حقّ آنان گوش نمىدهد، چارهاى بجز توسّل به خشونت نداشتند.
ممكن است آن قاضى بفرماید: من آن اقدامات خشونتآمیز را محكوم مىكنم و آنها باید با مدارا و نرمش و در كمال حوصله و آرامش رفتار مىكردند و در پى حلّ مشكلات خویش و تأمین خواستههایشان بر مىآمدند ! عرض مىكنم: كسانى را كه در 18 تیرماه به بعد به خیابانها ریختند و آشوب به راه انداختند و مسجد آتش زدند، به اموال مردم و دولتى آسیب رساندند و چادر از سر خانمها برداشتند و علیه اسلام شعار دادند، شما با لبخند و نوازش و با در آغوش گرفتن، آنها را ساكت كردید و سر جاى خود نشاندید، یا همین بسیجیان عزیز ما بودند كه جان بر كف گرفتند و همه خطرات را بر خویش هموار ساختند و به میدان آمدند و آنان را سر جاى خود نشاندند؟ و صد افسوس كه هیچ وقت كسى حقّ این عزیزان مظلوم را نشناخت و از آنان قدردانى به عمل نمىآورند؛ البته آنان براى خدا در صحنههاى دفاع از انقلاب و اسلام حاضر مىشوند و خداوند نیز به آنها خیر و اجر فراوان عنایت خواهد فرمود.
ممكن است آن آقا بگوید: ما اقدام بسیجیان در سركوب و از صحنه خارجكردن فتنهگران و آشوبگران و مزدوران بیگانگان را محكوم مىكنیم و نباید با آنها برخوردى صورت مىپذیرفت و آنان آزاد بودند كه حرفشان را بزنند و اعتراض كنند. چنانكه آمریكایىها گفتند: كسانى كه قیام كردند و در خیابانها راه افتادند و مسجدها را آتش زدند، خواهان آزادى بودند. پس آنها حق داشتند كه بگویند ما آزادى مىخواهیم و دین نمىخواهیم ! همان طور كه آن آقا در سخنرانى خود گفته بود: مردم حق دارند حتّى علیه خدا تظاهرات كنند.
اگر بگویند: وقتى آنها دیدند اگر با زبان خوش و آشكارا بگویند ما دین و اسلام را نمىخواهیم، دولت به حرفشان گوش نمىدهد؛ این بود كه مجبور شدند اموال مردم و اموال دولتى و مسجدها را آتش بزنند و علیه اسلام شعار بدهند، تا حرفشان به جایى برسد؛ پس رفتار آنها صحیح بود، نه كسانى كه آنها را سر جاى خود نشاندند. به ایشان مىگوییم: پس بالاخره شما نیز خشونت را تجویز كردهاید، چون در ارتباط با آن جریان یكى از دو كار را باید
( صفحه 242 )
تأیید كنید: یا باید بگویید رفتار كسانى كه به خیابانها ریختند و مسجدها را آتش زدند و علیه نظام و اسلام شعار دادند، صحیح بود؛ در این صورت شما نیز خشونت را تأیید كردهاید، چون رفتار آنها خشونت بود. یا باید بگویید كه اقدام بسیجیان و توده مردم و نیروهاى انتظامىكه آشوبگران را سر جاى خود نشاندند، درست و صحیح بود؛ در این صورت نیز خشونت را تأیید كردهاید، پس شما چه خشونتى را تجویز مىكنید؟
ما به سخنان فرصتطلبان و دگراندیشان و كسانى كه در مواضع و اصول خویش تجدید نظر كردهاند، گوش نمىدهیم و براى ما ملاكْ سخنان و مواضع معمار انقلاب، حضرت امام خمینى(رحمه الله) است و تابع او هستیم و احكام ولایى و حكومتى اسلام را از او فرا گرفتیم. ایشان فرمود: اگر جوانان و مردم حزبالّلهى مشاهده كردند كه پارهاى از تبلیغات، مقالات، سخنرانىها، كتابها و مجلاّت برخلاف اسلام، عفّت عمومى و مصالح كشور است، باید موارد را به دستگاههاى ذىربط گزارش دهند و آنها موظّفاند كه رسیدگى كنند. اما اگر دستگاههاى مسؤول كوتاهى كردند و از راههاى قانونى جلوى انحرافات و تبلیغات فاسد و مسموم را نگرفتند، راهى جز این باقى نمىماند كه مردم و جوانان متدیّن خود وارد عمل شوند و بر هر مسلمانى واجب است كه اقدام كند.
همه شاهد بودند كه وقتى سلمان رشدى مرتد كتاب آیات شیطانى را نوشت و به ساحت مقدّس قرآن و پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نسبتهاى زشت و ناروایى داد و توهین به پیامبر كرد، امام فتواى قتل او را صادر كردند و بر هر مسلمانى واجب كردند كه اگر دستش به سلمان رشدى رسید او را به قتل برساند. بىتردید آن فتوا و حكم فقط اختصاص به امام نداشت و همه فقهاى اسلام چنین فتوا دادند و همه كشورهاى اسلامى آن حكم را تأیید كردند. حال سؤال این است كه آیا فتواى امام خشونت نبود؟ پس مىبینید كه امام هم اِعمال خشونت در حقّ كسى كه به ضروریّات دین و اصول مسلّم اسلام توهین و جسارت مىكند و قصد توطئه و ضربه واردكردن به اسلام و هتك حیثیّت مقدّسات اسلامى را دارد، جایز و بلكه لازم مىدانند و چنین كسى را مرتد و واجب القتل معرفى مىكنند.
( صفحه 243 )