تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

فصل چهارم: در ذکر پاره‏ای از کلمات شریفه و مواعظ بلیغه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است‏

اوّل - قالَ علیه السلام (عِنْدَ قَبْرٍ حَضَرَهُ) اِنَّ شَیْئَاً هذا آخِرُهُ لَحقیقٌ اَنْ یُزْهَدَ فی اَوَّلِهِ وَ اِنَّ شَیئاً هذا اَوَّلُهُ لِحَقیقٌ اَنْ یَخافَ آخِرُهُ؛(612)
یعنی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نزد قبری حاضر بود و این مطلب را بیان فرمود: همانا چیزی که این اخر او است سزاوار است که میل و رغبتی نشود به اول آن، و به درستی که چیزی که این اول آن است، یعنی آخرتی که قبر منزل اول آن است، سزاوار است که ترسیده شود از آخر آن.
مؤلف گوید: که از برای قبر وحشت و هول عظیم است و در کتاب مَنْ لایَحْضُرُهُ الْفَقیه است(613) که چون میت را به نزدیک قبر آورند، به ناگاه او را داخل قبر نکنند به درستی که از برای قبر هولهای بزرگ است و پناه برد حامل آن به خداوند تعالی از هول مطلع و بگذارد سر میت را نزدیک قبر و اندکی صبر نماید تا استعداد دخول را بگیرد پس اندکی او را پیشتر برد و اندکی صبر کند آنگاه او را به کنار قبر برد.
مجلسی اول رحمه اللَّه در شرح آن فرموده: هرچند روح از بدن مفارقت کرده است و روح حیوانی مرده است اما نفس ناطقه زنده است و تعلق او از بدن بالکلیة زایل نشده است و خوف ضعطه قبر و سؤال منکر و نکیر و رومان فتّان قبور و عذاب برزخ هست با آنکه از جهت دیگران عبرت است که تفکر کنند چنین واقعه‏ای در پیش دارند. و در حدیث حسن از یونس منقول است که گفت: حدیثی از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام شنیده‏ام که در هر خانه‏ای که به خاطرم می‏رسد آن خانه با وسعتش بر من تنگ می‏شود و آن آنست که فرمودند چون میت را به کنار قبر بری، ساعتی او را مهلت ده تا استعداد سؤال نکیر و منکر [پیدا ]بکند. انتهی.(614)
و روایت شده از براء بن عازب که یکی از معروفترین صحابه است که ما در خدمت حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم بودیم که نظرش افتاد بر جماعتی که در محلی جمع گشته بودند، پرسیدند: بر چه این مردم اجتماع کرده‏اند؟ گفتند: جمع شده‏اند قبر می‏کنند، براء گفت: چون حضرت اسم قبر شنید شتاب کرد در رفتن به سوی آن تا خود را به قبر رسانید پس به زانو نشست کنار قبر. من رفتم به طرف دیگر مقابل روی آن حضرت تا تماشا کنم که آن حضرت چه می‏کند، دیدم گریست به حدی که خاک را از اشک چشم خود تر کرد پس از آن، رو کرد به ما و فرمود: اِخْوانی! لِمِثْلِ هذا فَاَعِدّوُا؛ یعنی برادران من! از برای مثل این مکان تهیه ببینید و آماده شوید.(615)
شیخ بهائی نقل کرده که بعضی از حکما را دیدند که در وقت مرگ خود دریغ و حسرت می‏خورد، به او گفتند که این چه حالی است که از تو مشاهده می‏شود؟ گفت: چه گمان می‏برید به کسی که می‏رود به سفر طولانی بدون توشه و زاد و ساکن می‏شود در قبر وحشتناکی بدون مونسی و وارد می‏شود بر حاکم عادلی بدون حجتی.
و قطب راوندی روایت کرده که حضرت عیسی علیه السلام صدا زد مادر خود حضرت مریم علیها السلام را بعد از مردنش و گفت: ای مادر! با من تکلم کن آیا می‏خواهی به دنیا برگردی؟ گفت: بلی! برای آنکه نماز گزارم برای خدا در شب بسیار سرد و روزه بگیرم در روزی بسیار گرم، ای پسر جان من! این راه بیمناک است. و روایت شده که حضرت فاطمه علیها السلام در وصیت خود به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: چون وفات کردم شما مرا غسل بده و تجهیز کن و نماز بگزار بر من و مرا داخل در قبر کن و در لحد بسیار و خاک بر روی من بریز و بنشین نزد سر من مقابل صورتم و قرآن و دعا برای من بسیار بخوان؛ زیرا که آن ساعت ساعتی است که مرده محتاج است به انس گرفتن با زنده‏ها.(616)
و سید بن طاوس رحمه اللَّه از حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم روایت کرده که فرمود: نمی‏گزارد بر میت ساعتی سخت‏تر از شب اول قبر، پس رحم نمائید مردگان خود را به صدقه و اگر نیافتی چیزی که صدقه بدهی پس یکی از شماها دو رکعت نماز کند و بخواند در رکعت اول فاتحة الکتاب یک مرتبه و قل هو اللَّه احد دو مرتبه و در رکعت دوم فاتحه یک مرتبه و الهکم التّکاثر ده مرتبه و سلام دهد و بگوید:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلی‏ قَبْرِ ذلِکَ الْمَیِّتِ فُلانِ بْنِ فُلانِ.
پس حق تعالی می‏فرستد همان ساعت هزار ملک به سوی قبر آن میت با هر ملکی جامه و حله‏ای است و تنگی قبر او را وسعت دهد تا روز نفخ صور و عطا کند به نمازه کننده به عدد آنچه آفتاب بر آن طلوع می‏کند حسنات و بالا برده شود برای او چهل درجه.(617) و در کتاب مَن لایَحْضُرُهُ الْفَقیه است که چون ذرّ پسر ابوذر وفات کرد، ابوذر رضی اللَّه عنه بر قبر او ایستاد و دست بر قبر مالید و گفت: رحمت کند خدا تو را ای ذر! به خدا سوگند که تو نسبت به من نیکوکار بودی و شرط فرزندی را به جا می‏آورد و الحال که تو را از من گرفته‏اند من از تو خشنودم، به خدا قسم که از رفتن تو باکی نیست بر من و نقصانی به من نرسید وَ مالی اِلی‏ اَحَدٍ سِوَی اللَّهِ مِنْ حاجَةٍ؛ و نیست از برای من به غیر از حق تعالی به احدی حاجت و اگر نبود هول مطلع، یعنی جاهای هولناک آن عالم بعد از مرگ دیده می‏شود، هر آینه مسرور می‏شدم که من به جای تو رفته باشم و لکن می‏خواهم چند روزی تلاقی مافات کنم و تهیه آن عالم را ببینم و به تحقیق که اندوه از برای تو مرا مشغول ساخته است از اندوه بر تو، یعنی همیشه در غم آنم که عبادات و طاعاتی که از برای تو نافع است بکنم و این معنی مرا باز داشته است از آنکه غم مردن و جدایی تو را از خود بخورم، واللَّه که گریه نکردم از جهت تو که مرده‏ای و از من جدا شده‏ای و لیکن گریه بر تو کردم که حال تو چون خواهد بود، و چون بگذرد. فَلَیْتَ شِعری ما قُلْتُ وَ ما قیلَ لَکَ؛ پس کاش می‏دانستم که تو چه گفتی و به تو چه گفتند، خداوندا! به او بخشیدم حقوقی را که بر او واجب کرده بودی از برای من پس تو هم ببخش حقوق خود را که بر او واجب گردانیده بودی چه آنکه تو سزاوارتری به جود و کرم از من.(618)
دوم - قالَ علیه السلام لِعَلِیِّ بْنِ یَقْطین: کَفّارَةُ عَمِلِ السُّلْطانِ الاِحْسانُ اِلَی اْلاَخْوانِ؛
فرمود به علی بن یقطین: کفاره کارگری برای سلطان، نیکی کردن به برادران دینی است.(619)
سوم - فرمود که هر زمانی که پدید آوردند مردمان گناهانی را که یاد نداشتند، حق تعالی پدید آورد برای ایشان از بلاها چیزهایی که آنها را بلا نمی‏شمردند.(620)
مؤلف گوید: که در زمان ما خوب ظاهر شد صدق این کلام؛ زیرا که گناهان و معاصی تازه در میان مرد ظاهر شد و بدعتها پدید آمد و مردم پا از جاده شریعت و اطاعت حق تعالی بیرون گذاشتند و کمالات خود را در ارتکاب بعض معاصی و مناهی پنداشتند و امر به معروف و نهی از منکر از میان رفت حق تعالی نیز مردم را به انواع بلاها مبتلا کرده که هیچ وقت در خاطرشان خطور نمی‏کرد و گمان آن را نمی‏بردند و مصدوقه این آیه شریفه گشتند:
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیَها رَزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللَّهِ فَاَذاقَهَا اللَّهُ لِباَس الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِما کاَنُوا یَصْنَعُون.(621)
حق تعالی مثل زده برای کافر نعمتان به اهل قریه‏ای که در امن و آسایش بودند می‏رسید روزی فراخ برای ایشان از اطراف و جوانب پس کافر شدند به نعمتهای خدا و شکر نکردند پس چشانید حق تعالی ایشان را لباس گرسنگی و ترس بدانچه بودند که می‏کردند از عملهای ناشایست.
چهارم - فرمود: مصیبت برای صبر کننده یکی است و برای جزع کننده دو مصیبت است.(622)
فقیر گوید: که بیاید در کلمات حضرت هادی علیه السلا همین کلمه شریفه و مراد از آن.
پنجم - فرمود: شدت و سختی جور را کسی می‏داند که حکم به جور در حق او شده است.(623)
مؤلف گوید: که روایت شده از حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم که فرمود: سلطان ظل اللَّه است در زمین، پناه و جای می‏گیرد به آن مظلوم. پس هر سلطانی که عدالت کرد از برای او است اجر و بر رعیت شکر، و هر سلطانی که ستم کرد از برای او است وزر و بر رعیت است صبر تا بیاید ایشان را فرجی.(624) شیخ سعدی گفته:
شنیدم که خسرو به شیرویه گفت - در آن دم که چشمش ز دیدن نهفت‏
بر آن باش تا هر چه نیت کنی - نظر در صلاح رعیت کنی‏
چراغی که بیوه‏زنی برفروخت - بسی دیده باشی که شهری بسوخت‏
بد و نیک چون هر دو می‏بگذرند - همان به که نامت به نیکی برند
الا تا به غفلت نخوابی که نوم - حرام است بر چشم سالار قوم‏
نیاید به نزدیک دانا پند - شبان خفته و گرگ در گوسفند
غم زیردستان بخور زینهار - بترس از زبردستی روزگار
تو ناکرده بر خلق بخشایشی - کجا بینی از دولت آسایشی‏
ششم - فرمود: به خدا قسم است که نازل می‏شود معونه به قدر مؤنه و نازل می‏شود صبر به قدر مصیبت و کسی که میانه روی کند و قناعت نماید نعمت بر او بماند، و کسی که تبذیر و اسراف کند نعمت از او زایل گردد، و ادا کردن امانت و راستی در گفتار، روزی بیاورد، و خیانت و دروغ فقر و نفاق آورد، و هرگاه خدا خواهد که به مورچه شرّی برسد برای او دو بال برویاند آنگاه مورچه بپرد و مرغ هوا او را بخورد.(625)
مؤلف گوید: که این فقره اخیر شاید اشاره باشد به آنکه آدم شکسته بال ضعیف الحال در سلامت است و هرگاه مال و اعوان پیدا کرد سر جنبان شود آنها که بالا دست او می‏باشند سر او را بکوبند و او را هلاک کنند، و ابوالعتاهیه همین مطلب را به نظم درآورده و گفته:
وَ اِذا اسْتَوَْت لِلنَّمْلِ اَجْنِحَةٌ - حَتّی‏ تَطیرَ فَقَدْدنا عَتَبُهُ‏
گویند: هارون‏الرشید در ایام نکبت برامکه به این شعر مکرر متمثل می‏شد.
هفتم - فرمود: بپرهیز از آنکه منع کنی مال خود را در طاعت خدا که انفاق خواهی کرد دو مثل آن را در معصیت.(626)
هشتم - فرمود: کسی که دو روزش، یعنی روز گذشته‏اش و روزی که در آن است مساوی باشد، مغبون است و کسی که روز دومش بدتر از روز اولش، یعنی روز گذشته‏اش باشد، پس او ملعون است و کسی که زیادتی در نفس خود نمی‏یابد در نقصان است و کسی که رو به نقصان است مرگ از برای او بهتر از حیات است.(627)
نهم - عَنِ الدُّرَّةِ الباهِرَةِ: قالَ الکاظِمُ علیه السلام: المَعْروفُ غُلُّ لایَفُکُّهُ اِلاّ مُکافاةٌ اَوْ شُکْرٌ، لَوْ ظَهَرَتِ الآجالُ افْتَضَحَتِ الآمالُ، مَن وَلَّدَهُ الْفَقْرُ اَبْطَرَهُ الْغِنی‏، منْ لَمْ یَجِدْ لِلاسآئةِ مَضَضاً لَمْ یَکُنْ لِلإحْسانِ عِنْدَهُ مَوْقِعٌ، ما تَسآبَّ اِثْنانِ اِلاّ انْحَطَّ اْلاَعْلی‏ اِلی‏ مَرْتَبَةِ اْلاَسْفَلِ.(628)
این فرمایش حضرت مشتمل است بر پنج کلمه حکمت‏آمیز که باید به آب طلا نوشته شود، و معنی آنها این است:
1 - احسان غلی است بر گردن آن کسی که به او احسان شده که بیرون نمی‏آورد آن را مگر مکافات و احسان نمودی به احسان کننده یا شکر او را نمودن؛
2 - اگر ظاهر شود اجلها رسوا شود آرزوها؛
3 - کسی که متولد و پروریده شد در فقر، سرگشته و حیران کند او را توانگری؛
4 - کسی که نمی‏یابد از بد کردن به او سوزش دل و اندوهی، نخواهد بود از برای احسان نزد او موقعی؛
5 - دو نفر همدیگر را دشنام ندهند مگر آنکه بالاتر است فرود خواهد آمد به مرتبه آنکه پست‏تر است.
دهم - فرمود آن حضرت به بعض اولاد خود که: ای پسرک من! بپرهیز از آنکه ببیند خداوند تو را در معصیتی که نهی کرده تو را از آن و بپرهیز از آنکه نبیند تو را نزد طاعتی که امر کرده تو را به آن و بر تو باد به کوشش و جد و البته جنان ندانی که بیرون رفته‏ای از تقصیر در عبادت و طاعت خدا؛ زیرا که عبادت نشده حق تعالی به نحوی که شایسته عبادت او است.(629)
فقیر گوید: که همین معنی مراد است از این دعا که آن حضرت تعلیم فضل بن یونس فرموده: اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْنی مِنَ الْمُعارینَ (630) وَ لاتُخْرِجْنی مِنَ التَّقْصیرِ.
فرمود: و بپرهیز از مزاح؛ زیرا که آن می‏برد نور ایمان تو را و سبک می‏کند مروت تو را، و بپرهیز از ملولی و کسالت؛ زیرا که این دو منع می‏کند حظ تو را از دنیا و آخرت.(631)
مؤلف گوید: که نهی آن حضرت از مزاح ظاهراً مراد افراط در مزاح و شوخی است که باعث سبکی و کم و کم وقاری و موجب سقوط حصول مهابت و حصول خواری می‏گردد و دل را می‏میراند و از آخرت غفلت می‏آورد و بسا باشد که باعث عداوت و دشمنی یا سبب آزردن و خجالت مؤمنی گردد، و لهذا گفته شده که هر چیزی را تخمی است و تخم عداوت شوخی است، و از مفاسد آن آنست که دهان را به هرزه‏خندی می‏گشاید و خنده بسیار دل را تاریک و ابرو و وقار را تمام می‏کند و لکن پوشیده نماند که اگر افراط در مزاح نشود و تولید مفاسد مذکوره ننماید مذموم نیست بلکه ممدوح است، و مکرر مزاح از حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام صادر شده به حدی که منافقین مزاح را در حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام عیب شمردند، و همچنین خنده مذموم، قهقه است که با صدا باشد نه تبسم که آن محمود و ذکر آن در اوصاف حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم مشهور است.
یازدهم - فرمود: مؤمن مثل کفه ترازو است هرچه زیادتر شود در ایمانش، زیاد شود در بلایش!(632)
دوازدهم - روایت شده که روزی آن حضرت اولاد خود را جمع کرد و فرمود به آنها: ای پسران من! وصیت می‏کنم شما را به وصیتی پس هر کدام که این وصیت را حفظ کند ترسانیده (633) و بی‏آرام نخواهد شد با آن وصیت، و آن وصیت این است، هرگاه آمد به نزد شما شخصی و در گوش راست شما سر گذاشت و شنوانید شما را کلمات ناخوش و ناپسندیده، پس سر گذاشت به گوش چپ و عذرخواهی کرد و گفت: من نگفتم چیزی، قبول کنید عذر او را.(634) یعنی با او کج خلقی نکنید و نگویید مثلاً دروغ می‏گویی، چه قدر بی‏حیایی، الآن به گوشم ناسزا و ناپسند گفتی.
مؤلف گوید: که بیاید در فصل مواعظ حضرت جواد علیه السلام آنچه که مناسب به این مطلب است.
قریب به همین را سید رضی در شعر خود در حکم ایراد کرده در آنجا فرموده:
کُنْ فِی الاَنامِ بِلاعَیْنٍ وَ لا اُذُنٍ - اَوْ لافَعِشْ اَبَدَ الاَیامِ مَصْدوراً
وَ النّاسُ اُسْدٌ تُحامی عَنْ فَرائسِها - اَمّا عَقَرْتَ وَ اِمّا کُنْتَ مَعْقُوراً
و بدان که سید بن طاوس رحمه اللَّه نقل کرده که جماعتی بودند از خواص اهل بیت و شیعیان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام که حاضر می‏گشتند در مجلس آن حضرت و با ایشان بود لوحهای لطیف و نازکی از آبنوس و میلهایی، پس هرگاه آن حضرت نطق می‏فرمود به کلمه‏ای و فتوی می‏داد در مسأله‏ای، آن جماعت می‏نوشتند در آن لوحها آنچه را که می‏شنیدند؛ و از کلمات آن حضرت است وصیت طولانی که به هشام فرموده و در آن جمع است حکمتهای جلیله و فوائد عظیمه، هرکه طالب آن است رجوع کند به کتاب تحف‏العقول و اصول کافی و غیره.(635)