و نیز کلینی روایت کرده از سیف بن عمیره از اسحاق بن عمار که گفت: شنیدم از عبد صالح یعنی حضرت امام موسی علیه السلام که به مردی خبر مردن او را داد، من از روی استبعاد در دل خود گفتم که همانا او میداند که چه زمان میمیرد مردی از شیعیانش! چون در دل من گذشت آن حضرت رو به من کرد شبیه آدم غضبناک و فرمود: ای اسحاق! رشید هجری میدانست علم مرگها و بلاهایی که بر مردم وارد میشود و امام سزاوارتر است به دانستن آن، بعد از آن فرمود: ای اسحاق! بکن آنچه میخواهی بکنی؛ زیرا که عمرت تمام شده و تو تا دو سال دیگر خواهی مرد و برادران تو و اهل بیت تو مکث نخواهند کرد بعد از تو مگر اندکی تا آنکه مختلف میشود کلمه ایشان و خیانت میکند بعضی از ایشان با بعضی تا آنکه شماتت میکند به ایشان دشمنشان فَکانَ هذاَ فِی نَفْسِکَ. اسحاق گفت: گفتم من استغفار میکنم از آنچه به هم رسیده در سینه من.
راوی گوید: پس درنگ نکرد اسحاق بعد از این مجلس مگر اندکی و وفات کرد، پس نگذشت بر اولاد عمار مگر زمان کمی که مفلس شدند و زندگی ایشان به اموال مردم شد یعنی به عنوان قرض و مضاربه و مثال آن زندگی میکردند بعد از آنکه خودشان مال بسیار داشتند.(594)