تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

هفتم - در توکل آن حضرت است:

در مناقب و مدینة المعاجز و غیرهما است که ابراهیم بن ادهم و فتح موصلی هر یک جداگانه روایت کرده‏اند، در بیابان با قافله‏ای راه می‏بردیم پس مرا حاجتی افتاد از قافله دور شدم، به ناگاه کودکی را دیدم در بیابان روان است با خود گفتم سبحان اللَّه کودکی در چنین بیابانی پهناور راه می‏سپارد، سپس نزدیک او شدم و بر او سلام کردم و جواب شنیدم، پس به او گفتم: کجا قصد داری؟ گفت: به خانه پروردگارم. گفتم: حبیب من! تو کودکی و بر تو ادای فرض و سنتی نیست، فرمود: ای شیخ! مگر ندیدی که از من کوچکترها بمردند؟ عرض کردم: زاد و راحله تو چیست؟
فرمود: زادی تَقْوایَ وَ راحِلَتی رِجْلایَ وَ قَصْدی مَوْلایَ؛ توشه من پرهیزکاری من است و راحله من دو پای من و مقصود من مولای من است.
عرض کردم: طعامی با تو نمی‏بینم؟
فرمود: ای شیخ! آیا پسندیده است که تو را کسی به خانه خود بر خوان [ سفره ]خود بخواند و تو با خود طعام و خوردنی ببری؟ گفتم: نه، فرمود: آنکه مرا دعوت فرموده مرا طعامی می‏خوراند و سیراب می‏فرماید، گفتم: پس پا بردار و تعجیل کن تا به قافله، خود را برسانی، فرمود:
عَلَیَّ الْجَهادُ وَ عَلَیْهِ الاِبْلاغُ؛ بر من است کوشش و بر خدا است مرا رسانیدن، مگر نشنیده‏ای قول خداوند تعالی:
وَ الَّذینَ جاهَدوُا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ اِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ:(88)
آنانکه کوشش کردند در ما، هر آینه بنمایانیم ایشان را راه‏های خود و به درستی که خدا با نیکوکاران است.
راوی گفت: در آن حال که بر این منوال بودیم ناگاه جوانی خوشرو با جامه‏های سفیدروی آورد و با آن کودک معانقه نمود و بر او سلام کرد، من رو به آن جوان کردم و گفتم: تو را قسم می‏دهم به آنکه تو را نیکو خلق فرموده که این کودک کیست؟ گفت: آیا او را نمی‏شناسی؟ این علی بن الحسین بن علین بن ابی طالب علیهم السلام است، پس آن جوان را بگذاشتم و به آن کودک روی آوردم و گفتم: تو را سوگند می‏دهم به حق پدرانت که این جوان کیست؟ فرمود: آیا او را نمی‏شناسی؟ این برادر من خضر علیه السلام است که هر روز بر ما وارد می‏شود و بر ما سلام می‏کند. عرض کردم: از تو مسئلت می‏نمایم به حق پدرانت که مرا خبر دهی که این مفاوز و بیابانهای بی‏آب را بدون زاد و توشه چگونه می‏پیمایی؟ فرمود: من این بیابانها را می‏پیمایم به زاد، و زاد من در آنها چهار چیز است، عرض کردم: چیست آنها؟ فرمود: دنیا را به تمامی آن بدون استثناء مملکت خدا می‏دانم و تمامی مخلوق را غلامان و کنیزان و عیال خدا می‏بینم، و اسباب و ارزاق را به دست قدرت خدا می‏دانم، و قضا و فرمان خدای را در تمام زمین خدای نافذ می‏بینم. گفتم: خوب توشه‏ای است توشه تو ای زین‏العابدین علیه السلام و تو با این زاد و مفاوز آخرت را می‏پیمایی تا به دنیا چه رسد.(89)