تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

دهم - در دلائل آن حضرت است در واقعه حرّه:

در مناقب است که سؤال کرد لیث خزاعی از سعید بن مسیب از نهب و غارت مدینه؟ گفت: بلی اسبها را بستند بر ستونهای مسجد رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم، دیدم اسبها را اطراف و گرداگرد قبر مطهر، و سه روز مدینه را غارت کردند و چنان بود که من و علی بن الحسین علیه السلام سر قبر پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم می‏آمدیم و امام زین‏العابدین علیه السلام به کلامی تکلم می‏کرد که من نفهمیدم، پس در میان ما و مردم حائلی پدید می‏گشت و ما نماز می‏گذاشتیم و مردمان را می‏دیدیم وایشان ما را نمی‏دیدند. و ایستاده بود مردی که بر تن داشت حلّه‏ای سبز سوار بر اسب دم کوتاه اشهب - یعنی سفید و سیاه که سفیدی غلبه کرده - به دست او بود حربه و با علی بن الحسین علیه السلام بود. پس هرگاه مردی آهنگ حرم رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم می‏کرد آن سوار حربه خود را به او، اشارت می‏نمود پس بدون آنکه به او برسد هلاکت می‏گشت.
پس چون از غارت و نهب فارغ شدند حضرت امام زین‏العابدین علیه السلام نزد زنان رفت و نگذاشت هیچ گوشواری در گوش کودکی و نه زیوری بر زنی و نه جامه‏ای مگر آنکه سوار بیرون آورد، آن سوار عرض کرد: یابن رسول اللَّه! من فرشته ای می‏باشم از فرشتگان از شیعیان تو و شیعه پدر تو چون این مردم به غارت و آزار اهل مدینه بیرون تافتند، از پروردگار خود خواستم که مرا اذن دهد در یاری و نصرت شما آل محمد صلی اللَّه علیه و آله و سلم، حق تعالی مرا رخصت فرمود تا این عمل من در حضرت پروردگار و رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم و شما اهل بیت ذخیره بماند تا روز قیامت برسد.(95)
مؤلف گوید: مرا از این نهب و غارت همان غارتیست که در واقعه حرّه اتفاق افتاد و کیفیت آن نحو اختصار چنان است که چون ظلم و طغیان یزید و عمال او عالم را فراگرفت و فسق و فجور او بر مردم ظاهر گشت و هم بعد از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام در سنه شصت جمعی از اهل مدینه به شام رفتند و به چشم خود دیدند که یزید پیوسته مشغول است به شرب خمر و سگ‏بازی و حلیف قمار و طنابیر و آلات لهو و لعب می‏باشد، چون برگشتند اهل مدینه را به شنایع اعمال یزید لعین اخبار کردند، مردم مدینه عامل یزید: عثمان بن محمد بن ابی سفیان را با مروان حکم و سایر امویین از مدینه بیرون کردند و سب و شتم یزید را آشکار کردند و گفتند کسی که قاتل اولاد حضرت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم و ناکح محارم و تارک صلاة و شارب خمر است لیاقت خلافت ندارد، پس با عبداللَّه بن حنظله غسیل الملائکه بیعت کردند.
این خبر چون گوشزد یزید پلید شد مسلم بن عقبه مرّی را که تعبیر از او به مجرم و مسرف کنند با لشکری فراوان از شام به جانب مدینه گسیل داشت. مسلم بن عقبه با لشکرش چون نزدیک به مدینه شدند در سنگستان مدینه که معروف به حرّه واقم است و بر مسافت یک میل از مسجد سرور انبیاء صلی اللَّه علیه و آله و سلم است رسیده بودند که اهل مدینه به دفع آن بیورن شدند و لشکر یزید شمشیر در ایشان کشیدند و حرب عظیمی واقع شد جماعت بسیاری از مردم مدینه کشته شدند، و پیوسته مروان بن حکم مسرف را تحریص بر کشتن اهل مدینه می‏کرد تا اینکه ایشان را تاب مقاومت نماند. لاجرم به مدینه گریختند و پناه به روضه مطهره حضرت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم بردند و قبر منور آن حضرت را ملاذ خود قرار دادند.
لشکر مسرف نیز در مدینه ریختند و به هیچ وجه آن بی‏حیاها احترام قبر مطهر نگه نداشتند و با اسبهای خود داخل روضه منوره شدند و اسبهای خود را در مسجد حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم جولان دادند و پیوسته از مردم کشتند تا روضه و مسجد پر از خون شد و تا قبر مطهر خود رسید و اسبهای ایشان در روضه که مابین قبر و مبنر است و روضه‏ایست از ریاض جنت، روث و بول کردند و چندان از مردم مدینه کشت که مداینی از زهری روایت کرده که هفتصد نفر از وجوه ناس از قریش و انصار و مهاجر و موالی کشته شد و از سایر مردمان غیر معروف از زن و مرد و حرّ و عبد عدد مقتولین ده هزار تن به شمار رفت.
ابوالفرج گفته که از اولاد ابوطالب دو تن در واقعه حرّه شهید گشت یکی ابوبکربن عبداللَّه بن جعفر بن ابی طالب علیه السلام و دیگر عون اصغر و او نیز فرزند عبداللَّه بن جعفر برادر عون اکبر است که در کربلا شهید گشت و مادر او جمانه دختر مسیب نجبه است که به جهت خونخواهی امام حسین علیه السلام بر ابن زیاد خروج کرد و در عین ورده کشته گشت.(96)
مسعودی فرموده که از بنی‏هاشم غیر از اولاد ابوطالب نیز جماعتی کشته گشتند مانند فضل بن عباس بن ربیعة بن الحارث بن عبدالمطلب و حمزة بن نوفل بن الحارث و عباس بن عتبة بن ابی لهب و غیر ایشان از سایر قریش و انصار و مردمان دیگر از معروفین که عدد مقتولین ایشان چهار هزار به شمار رفته به غیر از کسانی که معروف نبودند. پس از آن، مسرف بن عقبه دست تعدی بر اعراض و اموال مردم گشاد. اموال و زنان اهل مدینه را ته سه روز بر لشکر خویش مباح داشت.(97)
ابن قتیبه در کتاب الامامة والسّیاسة نقل کرده که در واقعة حرّه اول خانه‏هایی که غارت شد، خانه‏های بنی عبدالأشهل بود و نگذاشتند در منازل چیزی از اثاث الدّار و حلی و زیور و فراش، حتی کبوتر و مرغ را گرفتند و ذبح کردند سپس ریختند به خانه محمد بن مسلمه، زنها صیحه کشیدند. زیدبن محمد بن سلمه صدای زنها را که شنید به جانب آن صداها دوید، دید ده نفر از لشکر شام‏اند که مشغول غارتگری‏اند، زید با ده نفر از اهل خود با آنها مقاتله کرد تا آن جماعت را به قتل رسانید و آنچه غارت کرده بودند برگردانید و آنها را در چاه بی‏آب ریخته و خاک بالای آنها ریخت، سپس جمعی دیگر از اهل شام آمدند با آنها نیز مقاتله کرد تا آنکه چهارده نفر از آنها را به قتل رسانید لیکن صورتش مضورب شمشیر چهار نفر گردید.
ابوسعید خدری در این واقعه ملازمت خانه را اختیار کرد چند نفر از اهل شام بر او وارد شدند گفتند: ای شیخ! تو کیستی؟ گفت: ابوسعید خدری از اصحاب پیغمبرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم گفتند: پیوسته می‏شنیدیم نام ترا، خوب کردی و حظ خود را گرفتی که ترک قتال با ما کردی و در خانه‏ات نشستی اینک هرچه داری برای ما بیاور. گفت: به خدا سوگند مالی نزد من نیست که برای شما آورم، شامیها در غضب شدند ریش ابوسعید را کندند و او را بسیار زدند پس آنچه در خانه داشت غارت کردند حتی سیر و یک جفت کبوتر که در خانه او بود.
پس ابن قتیبه نقل کرده که جماعتی از اشراف را به قتل صبر شربت فنا چشانیدند و گفته که رسید عدد کشتگان حرّه از قریش و انصار و مهاجرین و وجوه مردم به هزار و هفتصد نفر و از سایر مردم به ده هزار سوای زنان و کودکان.
ابومعشر گفته: که داخل شد مردی از اهل شام بر زنی از طایفه انصار که تازه طفلی زاییده بود و آن طفل در بغلش بود، پس به آن زن، گفت: مالی هست برای من بیاور، گفت: به خدا سوگند! چیزی برای من نگذاشته‏اند که برای تو بیاورم. آن مرد گفت: برای من چیزی بیرون آر و الا تو را با کودکت می‏کشم، گفت: وای بر تو! این کودک فرزند ابن ابی کبشه انصاری صاحب رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم است از خدا بترس متعرض ما مشو، رو کرد به طفل خود و گفت: ای کودک من! واللَّه اگر چیزی می‏داشتم فدای تو می‏دادم و نمی‏گذاشتم که بر تو صدمه‏ای وارد آید. پس آن شامی بیرحم گرفت پای آن کودک مظلوم را در حالی که پستان در دهانش بود و کشید او را از کنار مادرش و زد او را بر دیوار به نحوی که مغز سرش بر زمین پراکنده شد.
راوی گفت: هنوز آن مرد از خانه بیرون نشد که نصف صورتش سیاه گردید و ضرب‏المثل شد.(98)
و بالجمله؛ چون مسرف از قتل و غارت و هتک و اعراض اهل مدینه بپرداخت مردم را به بیعت یزید و اقرار بر عبودیت و بندگی او خواند و هر که اباء [ خودداری‏] می‏کرد او را می‏کشت. تمامی اهل مدینه جز حضرت امام زین‏العابدین علیه السلام و علی بن عبداللَّه بن عباس، از ترس جان اقرار نمودند و بیعت کردند.
و اما سبب آنکه مسرف متعرض حضرت سیدالساجدین علیه السلام و علی بن عبداللَّه بن عباس نشد آن بود که چون خویشان مادری علی بن عبداللَّه در میان لشکر مسرف جای داشتند مسرف را در باب او مانع شدند.
و اما حضرت سجاد علیه السلام پس پناه به قبر مطهر پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم برد و خویشتن را به آن چسبانید و این دعا را خواند:
اَللّهُمَّ رَبَّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ ما اَظْلَلْنَ وَ الاَرَضینَ السَّبْعِ وَ ما اَقْلِلْنَ رَبَّ الْعرشِ الْعَظیمِ رَبِّ مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ اَعُوذُبِکَ مِنْ شَرِّهِ وَ اَدْرَءُ بِکَ فی نَحْرِهِ اَسْئَلُکَ اَن تُؤْتِینی خَیْرَهُ وَ تَکْفِیِنی شَرَّهُ.(99)
پس به جانب مسلم بن عقبه روانه شد و پیش از آنکه امام معصوم علیه السلام بر آن پلید میشوم وارد شود آن ملعون در کمال غیظ و غضب بود و بر آن جناب و آباء کرام او علیه السلام ناسزا می‏گفت، چون آن جناب وارد شد و نگاه مسرف بر آن حضرت افتاد چندان ترس و رعب از آن حضرت در دل او جا کرد که لرزه او را گرفت و از برای آن جناب به پای خاست و آن حضرت را در پهلوی خویش جای داد و در کمال خضوع عرض کرد که حوائج خود را بخواهید که هرچه بخواهید قبول است، پس هر که را آن حضرت شفاعت کرد مسرف به جهت آن حضرت از او درگذشت و مکرّماً از نزد او بیرون رفت.
و بالجمله؛ قضیه حرّه را شیعه و سنی در کتب خود ذکر کرده‏اند، وقوعش در بیست و هشتم ماه ذی‏الحجّة سال شصت و سوم هجری دو ماه و نیم به مرگ یزید مانده بود و چون مسرف بن عقبه از کار مدینه بپرداخت به قصد دفع عبداللَّه بن زبیر و اهل مکه از مدینه بیرون تاخت هنوز به مکه نرسیده در بین راه در ثنیّه مشلّل - که نام کوهی است که از آنجا به قدید فرود می‏شوند - به درکات دوزخ شتافت. پس از آنکه جماعتش از آن محل حرکت کردند، ام ولد یزید بن عبداللَّه بن ربیعه که مترقب موت مسرف بود و از عقب لشکر می‏آمد سر گور مسرف آمده و قبرش را بشکافت چون لحد را گشود دید مار سیاهی بزرگ دهن گشوده و بر گردن مسرف پیچیده ترسید نزدیک رود، صبر کرد تا مار از او دور شد آن وقت مرده مسرف را درآورده و در ثنیّه بیاویخت و به قولی او را آتش زده و کفنش را پاره کرد و بر درختی در آنجا او را آویزان کرد، پس هر که از آنجا می‏رفت سنگ بر او می‏افکند، و آنچه کرد مسرف بن عقبه با اهل مدینه، کارهای بسر بن ارطاة بود در حجاز و یمن برای معاویه.
و در کامل ابن اثیر است که یزید خواست عمرو بن سعید را بفرستد به جنگ اهل مدینه قبول نکرد، پس خواست ابن زیاد را روانه نماید اقدام نکرد و گفت:
وَاللَّهِ لاجَمَعْتُهُما لِلفاسِقِ قَتْلَ ابْنِ رَسوُلِ اللَّهِ علیه السلام وَ غَزْوَ الْکَعْبَةِ.
پس مسلم بن عقبه را برای این کار اختیار کرد، و او با اینکه پیری بود کهن و سالخورده و مریض، قبول کرده و اقدام در این کار نمود.(100)